به گزارش سلام لردگان به نقل از خبرگزاري فارس، در گزارش انديشکده رند به قلم «رابرت جي. ريردون» آمده است: به هر حال اگر ايران ميتوانست با موفقيت يک تأسيسات سري غنيسازي اورانيوم بسازد، مدلهاي پيشرفتهتري از دستگاههاي سانتريفيوژ را عملياتي کند يا اين که ذخاير کافي از هگزارفلورايد اورانيوم با غناي پايين 20 درصد داشته باشد، اوضاع بطور کلي تغيير ميکرد و زمان براي توليد ناگهاني بمب هستهاي به اندازه قابل توجهي کوتاه ميشد اما در اين شرايط نيز بعيد بود که ايران بتواند به سرعت و ناگهاني به بمب دست پيدا کند، بدون اين که به آمريکا فرصت کافي بدهد.
* آمريکا بايد تمرکز خود را در ممانعت از ساخت تأسيسات جديد غنيسازي قرار دهد
به هر حال آمريکا و همپيمانانش اينگونه برداشت خواهند کرد که چنين زمان کوتاهي از سوي ايران از آنها فرصت کافي براي تضمين ارايه يک پاسخ و واکنش کارآمد را ميگيرد. از اين رو آنها در هر يک از اين موارد دستيابي ايران به ذخاير اورانيوم غنيشده را به عنوان خط قرمزي براي خود در نظر ميگيرند. به همين ترتيب، آمريکا ممکن است حتي اعلام کند به کارگيري سانتريفيوژهاي بيشتر در حد هزاران دستگاه نيز ميتواند يک خط قرمز باشد.
جديترين مشکل و محتملترين اتفاقي که ممکن است پيش آيد اين است که ايران بتواند يک تأسيسات سري غنيسازي براي غنيسازي اورانيوم با غناي بالا بسازد. البته انجام اين کار براي ايران بدون اين که کسي متوجه شود، دشوار خواهد بود، ضمن اين که توسعه برنامه سانتريفيوژ در اين وسعت براي ايران دشوار خواهد بود. نهايتاً اين که تهديدي که از جانب تأسيسات سري بروز ميکند بسيار بالاتر و سنگينتر از تهديدي است که از سوي تأسيسات کنوني وجود دارد، دستکم تا موقعي که ايران پيشرفت فنيتري در برنامه خود انجام داده باشد. از اين رو ممانعت از ساخت و رهگيري چنين تأسيسات سري بايد از اولويتهاي ايالات متحده باشد.
* اگر واقعاً ايران تصميم به توسعه سلاح هستهاي بگيرد از دست آمريکا و همپيمانانش کاري ساخته نيست
تصميمات هستهاي ايران با توجه به محيط و شرايط تهديد، جريان دروني سياست داخلي و توانمنديهاي فني کشور شکل ميگيرد. مباحثي که تاکنون در اين گزارش به آن اشاره شده تا حدود زيادي بر موارد زير تمرکز داشته است. عوامل فني و مواد مورد نياز که ميتوانند تعيين کنند کدام نتيجه هستهاي امکانپذيرتر خواهد بود. نهايتاً، آينده برنامه هستهاي ايران با توجه به همه اين عوامل تعيين ميشود. در حقيقت در بلند مدت، محدوديتهاي فني در اين ميان بسيار مهم خواهند بود. ايران تاکنون نشان داده ميتواند همه اين عناصر اساسي مربوط به چرخه سوخت هستهاي را انجام دهد. اگر نظام ايران مصمم باشد برنامه تسليحات هستهاي خود را توسعه دهد و مصمم باشد منابع لازم را در اختيار گذاشته و ريسک مربوط به انجام اين کار را بپذيرد، در آن صورت از دست آمريکا و همپيمانانش کار چنداني بر نميآيد تا مانع از موفقيت ايران شوند.
* وجود تهديد خارجي در سياست هستهاي ايران تأثير دارد اما تعيين کننده نيست
اگر چه شرايط و محيط تهديدات خارجي ايران احتمالاً تأثيراتي قوي بر سياستهاي هستهاي ايران خواهد گذاشت اما نقش اين شرايط چندان تعيين کننده و قطعي نيست. بسياري از کشورها با وجود داشتن توان فني براي پيگيري برنامه گسترده توليد تسليحات هستهاي و با وجود در اختيار داشتن محيط تهديدي مشابه آن چه که ايران با آن مواجه است، تصميم گرفتند که از برنامه هستهاي خود دست بکشند. براي درک مناسب گزينههاي هستهاي ايران لازم است که نگاه دقيقي به جعبه سياه سياست داخلي ايران بيندازيم.
دو عامل در روند سياستگذاري هستهاي ايران نقش دارند. باورها و اولويتهايي که مدنظر نخبگان ايران است و نسبت نفوذي که اين نخبگان بر روند سياستي کشور دارند. نخبگان ايران را با توجه به اولويتهاي مربوط به موضوع هستهاي ميتوان به دستههاي مختلف تقسيم بندي کرد. توازن داخلي قدرت سياسي ميان اين گروهها و اين که کدام گروه بر روند تصميم سازي تسلط دارند و اين که نخبگان بانفوذ کشور تا چه حد با هم متحد يا دچار اختلاف هستند، تعيين ميکند که کدام اولويتها در سياستگذاري ضروريتر است.
* تحريمها نخبگان ايران را به پيشبرد برنامه هستهاي متمايلتر سازد
محيط و شرايط امنيتي خارجي، قابليتها و منابع فني، سياست داخلي همگي در شکل دادن به سياست هستهاي ايران تأثيرات متقابلي دارند. اين رابطه ميان اين متغيرها پيچيده است و اغلب پيشبيني آنها دشوار است بخصوص در مورد کشورهايي مانند ايران که روند تصميم سازي در آن پيچيده و غيرشفاف است. تغييرات در يکي از اين حوزهها تأثيرات مهمي در ديگر حوزهها خواهد داشت. تغييرات در شرايط و محيط امنيتي ميتواند بر توازن سياسي داخلي در تهران تاثير گذاشته و اولويتهاي سياستي نخبگان را تغيير دهد. کاهش توانمنديهاي فني مثلا بخاطر انجام خرابکاريها ميتواند هزينههاي تلاش هستهاي را بالا برده و در اولويتهاي تصميمسازان ايران تغيير مسير ايجاد کند. تحريمهاي اقتصادي ميتوانند يا نخبگان را از تسليحاتي کردن برنامه هستهاي خود منصرف کند يا اين که آنها را بيشتر راغب سازد. به همين منوال، تحريمها ميتوانند قواي ميانهرو در ايران يا موقعيت تندروها را در اين کشور تقويت سازند.
بخشهاي ديگر اين گزارش ارايه کننده عوامل تعيين کننده در روند تصميم سازيهاي هستهاي ايران است. بطور خاص، اين عوامل توصيف کننده محتوا و شرايط امنيت منطقهاي از ديدگاه تهران، مجموعه باورها و برداشتهاي از منافع کشور که در ميان تصميمسازان ايراني مشترک است و ساختارهاي رسمي و غيررسمي مربوطه در روند سياسي داخلي ايران به شمار ميرود. آخرين بخش از اين گزارش به بحث درباره دستهبنديهاي جناحي در سياست ايران و نحوه تأثيرگذاري اين فراکسيونها بر سياست هستهاي ايران، ميپردازد. بطور کلي در اين گزارش تلاش بر اين روند نقاطي از تصميم سازان ايرانيان را که آمريکا ميتواند در مورد آنها از اهرمهاي فشار برخوردار باشد، شناسايي کند.
* ارايه تضمين امنيتي به ايران به تنهايي ضامن حل مسئله هستهاي ايران نيست
اگر چه شرايط امنيتي ايران نقش مهمي در تصميمات هستهاي کشور گذاشته و احتمالاً در آينده نيز خواهند گذاشت اما اين محيط امنيتي تنها يکي از عواملي است که به رفتار ايرانيها شکل ميدهد. در حقيقت در طول مدت برنامه هستهاي ايران، محيط امنيتي اين کشور دستخوش تغييرات اساسي بوده و اين تغييرات رابطه روشن و مشخصي با تصميمات هستهاي نظام نداشته است. يکي از از برداشتها و معاني اين حرف اين است که ارايه تضيمنهاي امنيتي به ايران به تنهايي نميتواند در حل رويارويي هستهاي ايران موفق باشد.
ايران در اوايل دهه 1970 بود که به فکر داشتن و توسعه تسليحات هستهاي افتاد يعني زماني که کشور تحت حاکميت شاه بود و محيط راهبردي ايران کاملاً متفاوت با شرايط کنوني بود. در آن زمان، آمريکا از همپيمانان اصلي و مهم ايران به شمار ميرفت و اسرائيل نيز از بسياري از جنبهها به عنوان شريک راهبردي ايران بود. تهران بيشتر از برنامه تسليحات هسته اي پاکستان نگران بود ولي امروز بيشتر نگران توانمنديهاي هستهاي اسرائيل است.
حتي بعد از انقلاب ايران، تهديد اصلي عليه نظام جديد اين کشور نه از جانب آمريکا و اسرائيل بلکه از سوي صدام حسين رئيس جمهوري وقت عراق بود. برنامه هستهاي عراق و استفاده اين کشور از سلاحهاي شيميايي عليه ايران در طول جنگ عراق عليه ايران (در کنار ناکامي و قصور جامعه بينالمللي به واکنش نشان دادن به آن) هر دو بر تصميمات هستهاي ايران تأثيرات مهمي گذاشتند. در سال 1987 هاشمي رفسنجاني رئيس جمهوري وقت ايران عنوان کرد: به خوبي معلوم شد که در زمينه آموزش سلاحهاي شيميايي، باکتريولوژيکي و راديولوژيکي، اين سلاحها در طول جنگ بسيار تعيين کننده هستند. همچنين معلوم شد که آموزههاي اخلاقي دنيا وقتي که جنگ به اوج خود ميرسد، چندان مؤثر نيستند. دنيا حتي قطعنامههاي صادره خود را نيز رعايت نميکند و چشمان خود را بر نقضها و تجاوزاتي که در ميدان نبرد صورت ميگيرند، ميبندد ...
* جنگ آمريکا در عراق هم براي ايران فرصت و هم تهديد بود
بعد از وفات آيتالله خميني [ره]، رفسنجاني و ديگران برنامه هستهاي ايران را احياء کردند. تهاجم آمريکا به افغانستان بعد از حملات 11 سپتامبر به خصوص تهاجم به عراق در سال 2003، محيط امنيتي ايران را به شدت تغيير داد به طوري که هم منافع و هم چالش براي آن کشور و در عين حال معاني مبهمي براي تلاشهاي هستهاي کشور داشت. به يک چشم به هم زدن، آمريکا دو تهديد اصلي امنيتي ايران به خصوص دشمن اصلي اين کشور را از بين برد. مهم اين که تهاجم به عراق نگراني دربرابر مواجهه احتمالي با يک عراق هستهاي را از بين برد.
تهاجم به عراق همچنين تهديدي که ايران از جانب آمريکا مواجه بود را افزايش داد. آمريکا که همواره از دشمنان اصلي جمهوري اسلامي بوده، از سال 2003 تاکنون نقش بزرگترين تهديد امنيتي براي ايران را ايفا کرده است. ايران شاهد حضور تعداد زيادي از نظاميان آمريکا در نزديکي مرزهايش و دورنماي نقش پررنگتر آمريکا در منطقه در آيندهاي نزديک بود. اينها همزمان شدند با لفاظيهاي دولت بوش که نشان از حمايت بيشتر آمريکا از تغيير رژيم در ايران داشت اظهاراتي مانند قرار دادن ايران در زمره آن چه که به عنوان «محور شرارت» معروف شد.
* دشمني مداوم آمريکا و حمايت از تغيير نظام ميتواند ايران را به داشتن توان هستهاي ترغيب کند
به همين ترتيب خلأ قدرت ناشي از برکناري صدام معاني چندپهلويي براي امنيت ايران به همراه داشت. از يک سو، اين امر فرصتي براي نفوذ بيشتر ايران در عراق و تشکيل دولتي شيعي در بغداد شد. از سوي ديگر، اين امر بيثباتي در يکي از کشورهاي همسايه ايران بوجود آورده و ادامه حضور نيروهاي آمريکا در منطقه را تضمين کرد و احتمال تشکيل رژيمي در عراق در آينده را فراهم ميسازد که همپيمان آمريکا است و يک مدل و الگوي سياسي و حکومتي ارايه ميکند که ميتواند چالشي براي مشروعيت نظام جمهوري اسلامي باشد.
در حالي که برنامه تسليحات شيميايي و هستهاي عراق ممکن بود دليلي براي احياي تمايل ايران به برنامه هستهاي در اواخر دهه 1980 و اوايل 1990 باشد اما تغييرات در محيط امنيتي ايران از زمان سال 2003 معناي ديگري براي داشتن برنامه هستهاي به ايران ارايه کرد. با توجه به دشمني مداوم آمريکا عليه نظام و حمايت آن از تغيير رژيم در ايران، تسليحات هستهاي و شايد داشتن چنين توانمندي ميتواند به عنوان عاملي ديده شود که به ايران بازدارندگي لازم عليه آمريکا را ميدهد.
* وجود تهديد آمريکا دليلي بر سياستهاي هستهاي ايران نيست
به هر حال، ايران همچنين بايد به فکر تأثيري باشد که تلاش کنونياش براي توسعه اين توانمندي به همراه دارد. اگر چه در اختيار داشتن تسليحات هستهاي ميتواند به عنوان يک عامل مؤثر در بازدارندگي عمل کند اما در عين حال چنين برنامهاي ميتواند موجب ترغيب اقدام نظامي پيشدستانه شده و نظام را در خطر بزرگتري نسبت به زمان نداشتن اين برنامه قرار دهد.
وجود تهديد از سوي آمريکا همچنين نميتواند بيان کننده بسياري از تصميماتي باشد که از سوي ايران در قبل برنامه هستهايش گرفته ميشود. شواهدي در کار است که ايران تحقيقات مربوط به تسليحات هستهاي را در سال 2003 يعني مدت کمي بعد از حمله آمريکا به عراق، به حالت تعليق درآورده است. علاوه بر اين، ايران در طول اين مدت با غرب مصالحههاي مهمي انجام داد که از جمله آنها ميتوان به تعليق فعاليتهاي غنيسازي و تن دادن به پروتکل الحاقي اشاره کرد. شايد دليل اين مصالحهها واکنشي از سوي ايران به افزايش نفوذ منطقهاي آمريکا و افزايش تهديدات عليه ايران باشد. اما به هر حال همان طور که در بخشهاي ديگر اين گزارش به آن اشاره شد، تهاجم آمريکا به عراق معاني امنيتي روشن و صريحي براي ايران به همراه نداشت.
* موضع ايران عليه اسرائيل دليل نظامي ندارد بلکه ايدئولوژيک است
ايران در زمان قدرت سياسي اصلاحطلبان در کشور، موضع آشتيجويانهتري داشته و توانمنديهاي غنيسازي کشور محدود بود. علاوه بر اين، حتي در دوره زماني 2003 الي 2005 نيز ايران به شدت با تعليق دائم چرخه سوخت هستهاي خود مخالف بود. رفتارهاي متعاقب ايران و تصميم آن به از سر گيري غنيسازي، گوش ندادن به آژانس بينالمللي انرژي اتمي و شوراي امنيت سازمان ملل و احتمال شروع مجدد برنامه تحقيقاتي تسليحات هستهاي بعد از سال 2007، نميتوانند تنها به خاطر تغييرات در محيط تهديدات خارجي توضيح داده شوند.
موضع ايران در قبال اسرائيل را نيز نميتوان تنها با توجه به ملاحظات راهبردي توضيح داد. بعد از سال 1979، تهران موضع تخاصمي عليه اسرائيل گرفت و اين کار را به دلايلي انجام داد که اندک ارتباطي با توازن نظامي منطقه يا تهديدات نظامي موجود از سوي اسرائيل نداشتند. تخاصم ايران با اسرائيل بر اساس ايدئولوژي ايران بود. ايران همچنين مخالفت با اسرائيل را به عنوان راهي براي گسترش خواستههاي انقلابي خود در منطقه ميبيند.