آخرین اخبار
کد مطلب: 81127
حجت‌الاسلام طباطبايي
نقش جريان مسيحي-يهودي در تربيت يزيد/ فرمانروايي «ابن زياد» را چه کسي پيشنهاد کرد
تاریخ انتشار : 1393/08/15 12:00:15
نمایش : 1455
کارشناس اديان و مذاهب گفت:‌ همان جريان مسيحيت صهيونيستي که امروز مطرح مي‌شود، به لحاظ شاخص نژادپرستي در جريان مسيحي يهودي زمان امام حسين(ع) نيز وجود داشت و از جمله برنامه‌هايش اين بود که يزيد را تربيت کند.
 
 
به گزارش  خبرنگار سلام لردگان،نقش مسيحيت صهيونيستي در تاريخ اسلام به خصوص واقعه کربلا جاي بسي تأمل دارد، در واقع کشيشان مسيحي يهودي شرايط را به گونه‌اي ترسيم کردند که حادثه کربلا به وقوع پيوست، بارزترين فردي که با نقشه طراحي شده کشيشان، تغييرات اساسي مباني اسلام را دنبال مي‌کرد، يزيد بود، در واقع يزيد با اجازه معاويه تحت تربيت «يوحنا» يا «سرجيوس» قرار گرفت، وي يک کشيش صليبي صهيونيست (البته به تعبير امروزي) است، وقتي ديد که اوضاع شهر کوفه آشفته شد، سرجيوس (مشاور و محرم اسرار معاويه) به يزيد پيشنهاد داد که عبيدالله بن زياد را به فرمانروايي کوفه برگزيدند و ....

در خصوص زمينه جريان‌شناسي مسيحيت در زمان امام حسين(ع) و نقش مسيحيت تبشيري در شکل‌گيري قيام عاشورا با حجت‌الاسلام سيدمحمدرضا طباطبايي کارشناس اديان و مذاهب گفت‌وگو کرديم که مشروح آن در ادامه مي‌آيد:

 

*در زمينه جريان‌شناسي مسيحيت در زمان امام حسين(ع) و نقش آنان در شکل‌گيري قيام عاشورا توضيحاتي را ارائه مي‌کنيد؟

-بحث جريان‌شناسي مسيحيت در صدر اسلام و به ويژه عصر امام حسين(ع) بسيار مبسوط و گسترده است، اما تا مقداري که ممکن است گوشه‌هايي از بحث را مطرح خواهم کرد.

طليعه بحث را با اين آيه شريفه آغاز مي‌کنيم که خداوند متعال در قرآن کريم مي‌فرمايد: «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَکُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُم مَّوَدَّةً لِّلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى، ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا يَسْتَکْبِرُونَ»﴿المائدة: ٨٢﴾، به طور مسلم، دشمن‌ترين مردم نسبت به مؤمنان را، يهود و مشرکان خواهي يافت و نزديکترين دوستان به مؤمنان را کساني مي‌يابي که مي‌گويند: «ما نصاري هستيم»؛ اين به خاطر آن است که در ميان آن‌ها، افرادي عالم و تارک دنيا هستند و آن‌ها (در برابر حق) تکبّر نمي‌ورزند.

يهوديان دشمن‌ترين پيروان اديان در گفت‌وگو و تعامل با مسلمانان هستند

*در اين آيه مسيحيان را به عنوان نزديک‌ترين دوستان مسلمانان معرفي کرده است؟! به عبارتي ديگر يعني با توجه به آيه ذکر شده، نزديک‌ترين دين به اسلام مسيحيت است؟!

-‌ اين آيه يک جريان‌شناسي دقيقي را از مسيحيت به ما نشان مي‌دهد و آن اينکه هر وقت يک جريان مسيحي يهوديزه شود، همان عداوت و دشمني يهود که در زمره شديدترين دشمني‌ها عليه مسلمانان است، در خون و انديشه آن‌ها جاري مي‌شود، هر جريان مسيحي‌اي هم که از يهوديت و دسيسه‌هاي آنان فاصله بگيرد، به همان ميزان تعاملش با مسلمانان بهتر خواهد بود.

بر اساس آيه مذکور، يهوديان، به عنوان دشمن‌ترين پيروان اديان در گفت‌وگو و تعامل با مسلمانان و مسيحيان به عنوان دوست، اهل ود و محبت معرفي شده‌اند.

اما درباره سؤال دوم شما بگويم، اين گونه نيست،‌ مباني اعتقادي مسيحيت فاصله نجومي با اسلام دارد. از آموزه گناه اوليه گرفته تا فدا، تثليث، تجسد مسيح و الوهيت ايشان و ...، اما در اعتقادات و شريعت نزديک‌ترين دين به اسلام، يهوديت است.

هنگامي که خدا مهر ذلت بر يهوديان زد

*پس چرا اين آيه شريفه به اين صورت مطرح مي‌‌کند؟

- دليل آن اين است که اين آيه در صدد مقايسه عقايد نيست. بلکه در صدد بيان مسأله در گفت‌وگوي بين اديان است، در گفت‌وگوي پيروان اديان، يهوديان بسيار دسيسه‌چين و دسيسه‌جو هستند، اما مسيحيان اين گونه نيستند، نکته کليدي قضيه هم در نگاه نژادي است.

*به عبارت ديگر شما مي‌فرماييد از نظر موحد بودن (صرف نظر از موضوع مهم خداشناسي) و نيز اهتمام به شريعت، ما بيشترين شباهت را به يهوديت داريم تا مسيحيت؟

-دقيقاً همين طور است. اما نژاد يهود، نژادي است که خصلت استکباري آن سبب مي‌شود در گفت‌وگوي اديان با مسلمانان کنار نيايند، بني‌اسرائيل تا زماني که به عهد خود با خداوند پايبند بودند،‌ در عصر خود بر تمام نژادهاي ديگر در عالم برتري داشتند، «وَلَقَدْ آتَيْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ»﴿الجاثية: ١٦﴾؛ ما بني اسرائيل را کتاب (آسماني) و حکومت و نبّوت بخشيديم و از روزي‌هاي پاکيزه به آن‌ها عطا کرديم و آنان را بر جهانيان (و مردم عصر خويش) برتري بخشيديم.

اما مشکل وقتي آغاز شد که عهدشکني‌ها متعددي کردند و خداوند هم مهر ذلت و خواري را بر پيشاني آن‌ها زد، به طوري که عليرغم نفوذ فراواني که در دنيا دارند، امروزه در زمره خوارترين اقوام هستند. قرآن کريم خيلي زيبا اين موضوع را مطرح مي‌کند: «ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ مَا ثُقِفُوا إِلَّا بِحَبْلٍ مِّنَ اللَّهِ وَحَبْلٍ مِّنَ النَّاسِ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْکَنَةُ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُوا يَکْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ الْأَنبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ ذلِکَ بِمَا عَصَوا وَّکَانُوا يَعْتَدُونَ»﴿آل‌عمران: ١١٢﴾؛ هر جا يافت شوند، مهر ذلت بر آنان خورده است؛ مگر با ارتباط به خدا، (و تجديدنظر در روش ناپسند خود،) و (يا) با ارتباط به مردم (و وابستگي به اين و آن)؛ و به خشم خدا، گرفتار شده‌اند؛ و مهر بيچارگي بر آن‌ها زده شده؛ چرا که آن‌ها به آيات خدا، کفر مي‌ورزيدند و پيامبران را به ناحق مي‌کشتند. اينها به خاطر آن است که گناه کردند و (به حقوق ديگران،) تجاوز مي‌‌کردند.

الان هنوز اين نگاه نژادپرستانه در اکثر يهوديان دنيا وجود دارد. به طوري که شما وقتي با يک يهودي صحبت کنيد،‌ حتي از يهوديان ايران که من بارها از آنان شنيده‌ام، در گفت‌وگوي با جوانان شيعه خود را نژاد برتر مي‌دانند.

*آيا در قرآن کريم نيز به حساسيت يهوديان نسبت به نژاد بني‌اسرائيل بودن، اشاره شده است؟

- بله! آيه 80 سوره بقره نشان مي‌دهد که از ديرباز چنين خصلت بارزي در بين يهود رايج بوده است: «وَقَالُوا لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّامًا مَّعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِندَ اللَّهِ عَهْدًا فَلَن يُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ»﴿البقرة: ٨٠﴾؛ و گفتند: «هرگز آتش دوزخ، جز چند روزي، به ما نخواهد رسيد.» بگو: «آيا پيماني از خدا گرفته‌ايد؟! -و خداوند هرگز از پيمانش تخلف نمي‌ورزد- يا چيزي را که نمي‌دانيد به خدا نسبت مي‌دهيد»؟!

جالب است بدانيد که يهوديان نسل و نژاد خود را از طريق مادر محاسبه مي‌کنند، لذا يهودي‌زاده‌اي که مادرش يهودي بوده باشد، يهودي محسوب مي‌شود، اما اگر مادر او يهودي نباشد و فقط پدرش يهودي باشد، يهودي محسوب نمي‌شود.

يهودياني که به خاطر ايمان به پسر اسحاق به مدينه آمدند!

*در دوران کودکي در شهري که زندگي مي‌کرديم، يهودياني بودند که در محله‌هاي اطراف ما زندگي مي‌کردند. اما ادعاي خودبرتربيني در آنان نمي‌ديديم، هر چند حيله‌گري صفت رايجشان بود.

-بله! در ظاهر همين گونه است و تا زمينه طرح موضوع آن پيش نيايد، قابل کشف نيست، حقير شخصاً با چندين مورد مواجه شدم که در گفت‌وگوها چنين ويژگي‌اي را داشتند، آنان در گفتگوهاي عادي هرگز ابراز نمي کنند. چون صفتي است که گفتن آن چندان مناسب نيست، اما در گفت‌وگوهاي صميمي به راحتي بيان مي کنند، در هر صورت امروزه وقتي بحث مسيحيت صهيونيسم مطرح مي‌شود، يکي از شاخصه‌هايي که براي اين جريان گفته مي‌شود، نگاه بنيادگرايانه آنان به نفع يهوديت و اسرائيل است. آن هم به نفع يهوديت نژادپرست که همان صهيونيست باشد.

شبيه همين جريان در صدر اسلام در زمان پيامبر گرامي اسلام(ص) و در زمان فرزندان ايشان و به ويژه در زمان امام حسين(ع) نيز وجود داشت، آنان به منطقه سلع و فاران آمده بودند، براي ايمان آوردن به شخصي که تصور مي‌کردند از نژاد خودشان و از نسل اسحاق است.

اشعيا 42: 11 صحرا و شهرهايش‌ و قريه‌هايي‌ که‌ اهل‌ قيدار در آنها ساکن‌ باشند، آواز خود را بلند نمايند و ساکنان‌ سالع‌ ترنّم‌ نموده‌، از قله‌‌کوه‌ها نعره‌ زنند!

حبقوق 3: 3 خدا از تيمان‌ آمد و قدّوس‌ از جبلِ فاران‌، سِلاه‌. جلال‌ او آسمان‌ها را پوشانيد و زمين‌ از تسبيح‌ او مملّو گرديد.

در آيه اولي از سفر اشعيا سالع همان جايي است که جنگ خندق اتفاق افتاد و نزديکي محلي که موضوع نبرد امير المومنين(ع) با عمرو بن عبدود را مطرح مي‌کنند(البته به فرض صحت روايت تاريخي اين نبرد). يهوديان در اين منطقه آمده بودند و ساکن شده بودند، محض همين بشارت کتاب اشعيا. حتي داخل شهر هم نرفته بودند و در پاي همين کوه مستقر شدند، نکته جالب اينجاست که الان اسم اين منطقه سلع هست و مسيحيان فارس و عرب‌زبان براي اينکه مسلمانان نتوانند در بحث تطبيقي خود موفق باشند سلع را به صورت سالع مي نويسند: sala ، در مورد فاران نيز قضيه به همين صورت است.

تأسيس کشوري جعلي اسرائيل به همت انگليس پروتستان رخ داده است

* آيا اين‌ها همان دو منطقه‌اي نيست که در دعاي سمات هم به آن‌ها اشاره شده است؟

-‌ بله! بحث‌هاي زيبايي در مورد اين دو مکان که در دعاي سمات هم به آن اشاره شده وجود دارد.

*در دانشنامه جودائيکا خوانده بودم که مارتين لوتر ضمن طرح اينکه يهوديان جهت رساندن پيام خداوند به تمامي جهانيان انتخاب شده‌اند، آن‌ها را مورد ستايش قرار مي‌دهد، او مي‌گويد که يهوديان حامل برترين خون‌ها در رگ‌هاي خود هستند، روح القدس به واسطه آن‌ها کتاب مقدس را به اقصا نقاط دنيا برد، آن‌ها فرزندان خدايند، ما در مقابل آن‌ها بيگانه‌ايم، همان طور که در داستان سگ کنعاني آورده شده، ما همچون سگاني هستيم که از خرده نان‌هاي بر زمين ريخته اربابان خود ارتزاق مي‌کنيم!

-‌ بله! نکته اي که فرموديد صحيح است و به دليل همين نگاه لوتر به يهوديت است که مسيحيت پروتستان که به لوتر شناخته مي‌شود، در شکل‌گيري اسرائيل نقش جدي داشته است. پروتستانتيسم در آلمان آغاز شد، اما در انگلستان مرکزيت يافت و برنامه‌ريزي و حمايت از تأسيس کشوري به نام اسرائيل در فلسطين اشغالي امروزي، در همين انگليس پروتستان اتفاق مي‌افتد، به دليل همان نگاهي که در بحث بازگشت مجدد مسيح و بازسازي معبد و ... برتري نژاد يهود مطرح مي‌شود، مستندات تصويري و کليپ‌هاي متعددي از کشيشان مسيحي صهيونيست منتشر شده که به مسيحي صهيونيست بودن و حمايت کورکورانه خودشان از نژاد يهود افتخار مي‌کنند. با مشاهده اين‌ها، نگاه لوتر را به خوبي متوجه خواهيد شد که چيست.

يهوديان هرکز انتظار نداشتند پيامبر آخرالزمان از نسل حضرت اسماعيل باشد

*برگرديم به بحث يهوديان زمان پيامبر(ص)، نسل پيامبر اسلام براي يهوديان عصر پيامبر چقدر اهميت داشته؟‌ اصلاً چرا آنان منتظر پيامبري از نسل و نژاد اسحاق بودند نه اسماعيل؟

-‌ آنان هرگز انتظار نداشتند پيامبر آخر الزمان از نسل شخصي بيايد که تورات تحريف شده‌شان او را العياذ بالله وحشي مي‌نامد:

پيدايش 16: 12 و او مردي‌ وحشي‌ خواهد بود، دست‌ وي‌ به‌ ضد هر کس‌ و دست‌ هر کس‌ به‌ ضد او، و پيش‌ روي‌ همه برادران‌ خود ساکن‌ خواهد بود.

چنين عبارتي در تورات ناجوانمردانه به حضرت اسماعيل(ع) حمله کرده است. شخصيت حضرت اسماعيل(ع)،‌ به طور کلي بسيار مظلوم است، اساساً يکي از ريشه‌هاي نگاه غرب مسيحي به جامعه مسلمان به عنوان يک جامعه خشن و وحشي و ... همين عبارت کتاب مقدس است، کاري به حقيقتي که در جوامع مسلمان وجود دارد، ندارند، لذا اگر هم وحشيتي در اسلام وجود نداشته باشد، با به کارگيري داعش و القاعده خودشان آن را طراحي مي‌کنند تا بگويند کتاب مقدس ما راست مي‌گويد.

*يعني اگر از نسل اسحاق بودند مي‌پذيرفتند؟!

-‌ بله! آمده بودند که بپذيرند، عربستان يهودي نداشت، يهوديان در زمان پيامبر و معاصر با ايشان و عده اندکي قبل از ايشان در آن منطقه آمده بودند، ساکن شده بودند تا اولين کساني باشند که به آن حضرت ايمان بياورند.

*عجيب است که نسل براي آنان اين قدر مهم بوده؟!

-‌ آنان آن قدر صفات پيامبر(ص) را در تورات خوانده بودند و شفاهي از او شنيده بودند که به خوبي حتي روحيات و شخصيت پيامبر را نيز مي‌شناختند‌، «الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْکِتَابَ يَعْرِفُونَهُ کَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمُ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ»﴿الأنعام:٢٠﴾، آنان که کتاب آسماني به ايشان داده‌ايم، به خوبي او(پيامبر) را مي‌شناسند، همان‌گونه که فرزندان خود را مي‌شناسند؛ فقط کساني که سرمايه وجود خود را از دست داده‌اند، ايمان نمي‌آورند.

براي ما نسل مهم نيست. اما براي يک يهودي‌نژاد همه هستي اوست، کساني که فرزند دارند مي‌دانند که علم انسان نسبت به شخصيت فرزندش چگونه علمي است، حتي گاهي پيشاپيش حدس مي‌زند فرزندش در فلان مسأله چگونه برخورد خواهد کرد، لذا نزد پيامبر(ص) مي‌آمدند و سؤالاتي مي‌پرسيدند و خودشان هم حدس مي‌زدند که الان ايشان بايد فلان جواب را بگويد، در روايات متعدد اين سؤالات يهوديان از پيامبر اسلام نقل شده است.

چنان که اگر در روايات رسيده مانند آنچه مرحوم طبرسي در الاحتجاج نقل مي‌کنند، بررسي کنيد مي‌بينيد پيوسته سؤالاتي عجيب و غريب از پيامبر اسلام مي‌پرسيدند و برخي ايمان مي‌آوردند و برخي نيز خير، «الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْکِتَابَ يَعْرِفُونَهُ کَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِيقًا مِّنْهُمْ لَيَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ»﴿البقرة: ١٤٦﴾؛ کساني که کتاب آسماني به آنان داده‌ايم، او(پيامبر) را همچون فرزندان خود مي‌شناسند؛ (ولي) جمعي از آنان، حق را آگاهانه کتمان مي‌کنند! متن کامل الاحتجاج در اينترنت موجود و قابل دسترسي است.

چرا حضرت ابراهيم(ع)، حضرت هاجر(س) را به مکه آورد

*فکر مي‌کنم جريان هجرت حضرت اسماعيل(ع) و مادرشان برنامه‌اي الهي براي مصون ماندن پيامبر آخرالزمان از دست يهود بوده است.

-‌ در اين مورد برخي مي‌گويند به خاطر حسادت حضرت ساره(س)، حضرت ابراهيم(ع)، حضرت هاجر(س) و حضرت اسماعيل(ع) را به فاران آوردند، در حالي که اين مسأله،‌ ديدگاهي توراتي است و اصل آن از تورات وارد منابع اسلامي شده است، شخص شما اگر بشنويد دوستتان ازدواج مجدد کرده و از ترس همسر اولش همسر دوم را به مکاني برده که چند ماه پياده‌روي در بر و بيابان دارد و آنجا با فرزندي کوچک و برگشته رهايش کرده، در عقل او شک مي‌کنيد، چگونه حضرت ابراهيم(ع) با چنان عظمت و شخصيت جليلي به خاطر حسادت خانم اول، بيايد و حضرت اسماعيل(ع) و مادر بزرگوارشان را بدين شکل، بعد از چند ماه پياده‌روي، در بياباني رها کند؟!

4 جريان مسيحي با توجه به تأثير از يهوديان در زمان امام حسين(ع) وجود داشت/«وهب» شهيد کربلا از کدام دسته مسيحيان بود

*در زمان امام حسين(ع) جريان‌هاي مسيحي و يهودي وجود داشتند؟

-‌ در زمان امام حسين(ع) چند جريان مسيحي با لحاظ تأثير يهوديان آن زمان وجود داشت، جريانات مسيحي‌اي که با يهوديان انس و الفت بيشتري را احساس مي کردند:

1- جرياني که شديداً متدين و متعصب بودند و حتي گاهي احساس وظيفه مي‌کردند که بيايند و پيامبر اسلام را به دين خودشان هدايت کنند، معمولاً شخصيت‌هاي برجسته مسيحي از اين دست بودند، در اين گروه عده بيشترشان ايمان نمي‌آوردند، اما براي پيامبر(ص) نيز احترام قائل مي‌شدند و حداقل آزاري به مسلمانان نمي‌رساندند، خاطرات اين نوع از افراد را در برخي روايات شنيده‌ايد که مثلاً با لباس تجملاتي مي‌آمدند و پيامبر اکرم(ص) تحويلشان نمي‌گرفت.

2- جريان حق‌طلب مسيحي نيز در بين عوام مسيحي بود که بيشترشان وقتي ادامه حقيقت را در پيامبر گرامي اسلام و ائمه بعد از ايشان مي‌ديدند، به آن حضرت ايمان مي‌آوردند، برخي از اين افراد مانند وهب از ياران امام حسين(ع) بودند.

ما متأسفانه کار عميق پژوهشي در شناسايي نوع تحليل اين جريانات نداشته‌ايم، اين شناسايي خيلي به ما کمک مي‌کند که نحوه برخورد اهل بيت(ع) با اين افراد را رصد کنيم و بر اساس آن‌ها استراتژي برخورد را در دنياي معاصر خودمان به دست بياوريم، الان فضاي غرب مسيحي و حتي شرق به گونه‌اي شده که مرزهاي جغرافيايي از بين رفته و شوق اسلام شناسي بالا گرفته، بنابراين اگر زماني يک وهب وجود داشت، الان هزاران جوان هستند که مي‌خواهند از اسلام و به ويژه اسلام ناب بدانند و ما کم کاري کرده‌ايم.

3- دسته سوم مسيحيان، کساني بودند که به دنياي خود مشغول بودند. کاري به تخريب اسلام به منظور براندازي کامل آن نداشتند، فقط تا جايي با اسلام به مقابله بر مي‌خواستند که دنيايشان خراب نشود. مانند مسيحيان نجران و داستان مباهله‌اي که اتفاق افتاد، از اين دسته افرادي به درون نظام اسلامي ناحق آن زمان نفوذ کرده بودند، مانند دستگاه خلافت خليفه اول، دوم، سوم، معاويه و ... . بنابراين گاهي از چاه مسلمانان نيز به نفع خود دلو آبي مي‌کشيدند، اما از رهبران نبودند.

سه جريان فوق بيشتر از مسيحيان متدين محسوب مي‌شدند، دغدغه دين و دينداري داشتند. اگر چه گاهي نيز به سمت ماديات مي‌تاختند اما خطوط قرمزي هم براي خود قائل بودند.

حالا اگر با دقت بيشتري نگاه شود، ممکن است جريانات بيشتري هم احصاء شده و به اين‌ها افزوده شود، ولي در کل اين‌ها مسيحيت دغدغه‌مند نسبت به دين خودشان بودند.

4-اما جريان چهارمي هم وجود داشت که به نظر حقير يک جريان مسيحي يهوديزه بود، به عبارت ديگر همان جريان مسيحيت صهيونيستي که امروزه مطرح مي‌شود، با لحاظ شاخص نژادپرستي آن در جريان مسيحي يهودي زمان امام حسين(ع) نيز وجود داشت، طبعاً تعريف کاملي که امروزه بر مسيحيت صهيونيست با شاخصه‌هاي گوناگون مطرح مي‌شود را نبايد براي مسيحيت يهوديزه زمان امام حسين(ع) انتظار داشت و از آنان بحث‌هايي همچون بازسازي هيکل سليمان و بازگشت مجدد مسيح و آرماگدون و ... را جستجو کرد، اما نخ تسبيحي که اين جريانات را به هم پيوند مي‌دهد، نژادپرستي آنان است.

*پس نتايج بحث نژادپرستي يهوديان که در ابتدا مطرح کرديد را مي‌خواهيد اينجا بيان کنيد؟

-‌ بله! الان حکمت مقدمه اي که عرض کردم را به خوبي متوجه شديد، شناخت اين جريان مسيحي بدون شناخت يهوديت صدر اسلام، کامل نيست، جريان مسيحي اخير نسبت به نبوت پيامبر از نسل اسماعيل و نيز ادامه يافتن اين نبوت تحت لواي امامت و به ويژه عزتي که از اين رهگذر اهل بيت(ع) را در چشم‌خانه مردمان سربلند مي‌ساخت، بسيار حساس بود، حسادت‌هاي بسيار مي‌ورزيد و به تنها چيزي که مي‌انديشيد تخريب و عزت‌زدايي بود. پس اين جريان مسيحي نژادپرستي يهوديزه زمان امام حسين(ع)، در راه اهداف خودش از هيچ عملي فروگذار نمي کرد.

ردپاي وزير مسيحي يزيد در حادثه عاشورا

*آيا مي‌شود وزير مسيحي يزيد را در راستاي اين جريان اخير به حساب آورد؟

-‌ بله! به همين بحث مي خواهم برسم، از جمله برنامه‌هايشان اين بود که يزيد را تربيت کنند. به عبارت ديگر شخصيت‌سازي کنند، سال‌ها بعد «ژوزف ولف» يکي از مبشران مسيحي بود که پدرش يهودي بود، از همان جنس مسيحيان نژاد‌پرست، وي زماني به استان فارس و شيراز آمد، اين مبشر مسيحي در سال 1824 وارد بوشهر شد و از اصفهان، تبريز، تهران، شيراز، کازرون و کاشان ديدن کرد و در تمامي اين شهرها با يهوديان و مسلمانان براي جذب آنان به مسيحيت صحبت مي‌کرد، حتي نقل مي‌کنند که يک بار در شهر تبريز از ساعت 10 صبح تا شش بعدازظهر به شش زبان؛ آلماني، انگليسي، ايتاليايي، روسي، سرياني و فرانسوي موعظه کرد، شايد اين ادعا مبالغه باشد، چرا که در تبريز و اين همه افراد به زبان‌هاي گوناگون پاي صحبت‌هاي اين فرد، درست به نظر نمي‌رسد ولي غرض اينکه اين قدر اين‌مبشران مسيحي،‌ آموزش ديده و هدفمند آمده بودند.

اين فرد يک طرحي را براي مسيحي‌سازي منطقه ارائه مي‌کند و آن هم تربيت يک مبشر بومي است، مبشري که بر کل کشور ايران تأثير بگذارد، مي‌دانيد چه کرد. از اجدادش الگو گرفت، همان طور که يزيد را تربيت کردند، شخصي را به نام ميرزا ابراهيم شيرازي جذب کردند، تربيت کردند و اين شخص معلم خصوصي فرزند شاه شد که قرار است بشود شاه بعدي ايران!

ميرزا ابراهيم شيرازي (متوفي 1857 م.) در 1845 ميلادي بازنشسته شد و با همسر مسيحي و هلندي و پسرش جان، ايران آمد، مدتي معلم سرخانه وليعهد، ناصرالدين ميرزا (ناصرالدين شاه جانشين محمد شاه)، بود. پسرش جان هم که در سال 1854 ميلادي منشي دوّم سفارت انگليس در تهران شده بود، منظور اينکه براي شستشوي مغزي بالاترين و تأثيرگذارترين شخصيت يک مملکت اين گونه برنامه‌ريزي کردند. 

* الان هم مسيحيت صهيونيسم از همين روش استفاده مي‌کند؟‌

-‌ خير! الان ديگر مسيحيت صهيونيسم اين کار را نمي‌کند. بلکه فرزندان شخصيت‌هاي برجسته در کشورهاي مختلف اسلامي را به بهانه بورسيه و دکترا و ... به انگليس و آمريکا و اسرائيل مي‌برد، کامل تعليم مي‌دهد و به منطقه خود بر مي‌گرداند و اين برايشان کم هزينه‌تر است، بگذريم، خلاصه يکي از کارهايي که جريان چهارم مسيحي در زمان امام علي(ع) و امام حسين(ع) انجام مي‌دهد، تربيت شخصيتي مانند يزيد است.

نقش خانواده مادري يزيد در تربيت وي/معلم‌هاي يزيد از قبيله مسيحي مادرش بودند

*تا آنجا که من اطلاع دارم، يزيد از مادري مسيحي متولد شده. درست است؟

-‌ بله! مادرش يک مسيحي بود به نام ميسون، از قبيله‌اي مسيحي، معاويه، مادر يزيد را اخراج و به قبيله خودش تبعيد کرد، به اين عنوان که با غلام خودش روابط نامشروع داشته و يزيد نيز حاصل همين رابطه نامشروع غلام مسيحي ميسون با وي بوده است.

دايي‌هاي يزيد همه مسيحي بوده‌اند، ميسون از قبيله بني کلاب بوده. بني‌ کلاب مسيحي بوده‌اند، ميسون دختر بَجدل کلبي بوده. بجدل کلبي هم خودش مسيحي بوده و غلامي مسيحي نيز داشته که اين غلام با ميسون رابطه نامشروع برقرار مي‌کند، معلم و نديم يزيد هم شخصي توانمند در ادبيات عرب بود که اخطل نام داشت. اخطل شاعر مسيحي بود، دقت کنيد. تربيتي که براي اهداف خود داشتند، ديني نبود، بلکه از هنر رزم و بزم و شعر و موسيقي و رقص و ... بود.

*يعني نفوذ از طريق هنر و تربيت هنري؟!

-‌ نفوذ از طريق هنر الان هم يکي از شاخصه هاي اصلي مسيحيت صهيونيسم است، هاليوود بزرگترين چهره رسانه‌اي مسيحيت صهيونيسم است، همان چيزي که تحت عنوان قَصّاصين يا قصه‌گوهاي زمان خلفا بود، عمر بن خطاب منع حديث کرد، به جاي آن از بيت‌المال به افراد پول مي‌دادند که در اماکن پر رفت و آمد براي مردم قصه بگويند، يعني هنر نمايي کنند، نمايش. افسانه بسرايند. هري پاتر بگويند با زبان و ادبيات آن موقع. سراينده‌هاي اين قصه‌ها چه کساني بودند: کعب الاحبار (يهودي مدعي اسلام)، تميم‌داري(مسيحي مدعي اسلام)، ابوهريره(شاگرد کعب) و ...، هاليوود زمان معاويه و خفاي اول تا سوم، خيانتي بيش از خيانت هاليوود الان به جهان کرد، سيل احاديث اسرائيليات را اين‌ها وارد منابع اسلامي کردند.

اگر اين روايات نبود الان اين تفرقه در جهان اسلام را شاهد نبوديم، صد تا روايت افسانه مي‌گفتند و بين آن‌ها يک روايتي بصيرت‌زدا عليه اهل بيت(ع) يا حتي اگر فقط افسانه مي گفتند براي اين بود که کسي صداي حقيقت را نشنود، مانند کسي که در پاي يک منبر حقيقت، به بلندترين صداي ممکن طبل بکوبد.

حالا من از ريز موضوعات فراواني که در نوع تربيت صهيونيستي مسيحي در مورد يزيد و مسائل شبيه آن در دوره معاصر وجود دارد، تصور مي‌کنم اگر بحث شراب خواري يزيد بپردازم، بهتر است. تا به حال نديده ام کسي اين موضوع را که در جامعه متأسفانه اثرات سويي هم دارد بررسي کرده باشد، ولي بحث مقداري طول کشيد...

چرا يزيد در خصوص عقايد اسلامي حرمت شکني کرد

*اين سوال حقيقتاً وجود دارد که بالاخره شراب‌خواري در مسيحيت حلال است يا حرام، ما مي‌بينيم که يزيد شراب‌خواري خود را با مسيحيت توجيه مي‌کند؟

-‌ در مورد حکم شراب در مسيحيت ما دو ديدگاه را بايد بررسي کنيم:

1-يکي ديدگاه کتاب مقدس است که بايد ببينيم چه مي‌گويد؟ در يکي از سکانس‌هاي مستندي که در بررسي جريان‌هاي مؤثر بر جوانان ما در ايران ساخته شده، نوجوان 16 يا 17 ساله‌اي است که صريحاً مي‌گويد من دين مسيحيت را دوست دارم، چون شراب در آن حلال است، حال بايد ببينيم آيا شراب واقعاً بر اساس کتاب مقدس حلال است يا حرام است و اين‌ها نمي‌دانند؟

2-ديدگاه دوم نگاه مسيحيت کنوني به بحث شراب است، مسيحيتي که شريعت را منسوخ مي‌داند.

يزيد شراب‌خواري مي‌کرد. مدعي بود که مسلمان است. در حالي که مسلماً در اسلام، شراب‌خواري حرام است، امروزه بسياري در حرمت شراب در اسلام تشکيک مي‌کنند که يک خطر است، در جوامع مذهبي ما چون اين حرمت خيلي مسلم است، زياد بدان پرداخته نمي‌شود، اما نزد بسياري از جوانان ما در مناطق آسيب‌پذيري مانند تهران اين حرمت مسلم نيست.

قرآن کريم مي‌فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»﴿المائدة: ٩٠﴾، اى کسانى که ايمان آورده‌ايد، شراب و قمار و بت‌ها و تيرهاى قرعه پليدند [و] از عمل شيطانند، پس، از آن‌ها دورى گزينيد، باشد که رستگار شويد، پس قاعدتاً يزيد بر اساس فرهنگ و باور اسلامي شراب خواري نمي‌کرد، از سوي ديگر وي تحت تعليم يک قبيله، خانواده و استاد و غلام مسيحي قرار داشت.

اين شعر يزيد مشهور است:

وَ إن حَرُمَت يَوماً عَلي دينِ أحمَدَ/فَخُذها عَلي دينِ المَسيحِ بنِ مَريَمَ

يزيد صريحا دارد مي‌گويد: اگر نوشيدن شراب در دين اسلام حرام است، آن را مطابق دين مسيح بن مريم بنوش!

در منشأ توجيهات خانواده معاويه و مخصوصا يزيد لعنه الله عليه، براي باده‌گساري‌هاي خود در توسل به مسيحيت دو احتمال وجود دارد:

1- يکي اينکه آنان از آموزه‌هاي واقعي مسيحيت نيز آگاه بوده‌اند،‌ اما صرفاً براي توجيه رفتار غيرشرعي خود چنين به ديگران مي‌گفته‌اند. اين احتمال بعيد مي‌نمايد.

2-احتمال دوم اين است که مسيحياني که در خانواده معاويه نفوذ داشته‌اند که عليرغم اطلاع از آنچه دين خودشان از آن نهي کرده است،‌ براي نابود کردن جامعه اسلامي چنين آموزه‌هايي را به اين خانواده القا کرد‌ه‌اند، چرا که شراب به ام الخبائث يا مادر پليدي‌ها شهره است.

عَن رَسولُ الله(ص): «الخمرُ اُمُ الخَبائِث»؛ خمر ريشه زشتي‌ها و جنايات و امور پليد است. (محدث نوري، 1377)

قال رسول الله(ص): الخَمرُ جِماع الأثمِ وَ اُمُّ الخبائِثِ وَ مِفتاحُ الشَّرِّ»؛شراب گردآوردنده گناهان و ام‌الخبائث و کليد بدي‌هاست. (ميزان‏ الحکمه،‌ح 5133)

و من احتمال دوم را قوي‌تر مي‌دانم.

با ترويج شراب در يک جامعه، خود به خود آن جامعه از درون نابود خواهد شد، اين سياست مسيحيت در طول تاريخ بارها تکرار شده است. چنان که شاهد نزديک آن نيز در اندلس اتفاق افتاده است. امروزه نيز شاهديم که جريان سلطه، از طريق ميگساري‌هاي مدرن همچون،‌ قرص‌هاي روان‌گردان، کراک،‌ شيشه و امثال آن جوامع اسلامي را براي مقاصد خود آماده مي‌کنند.

توجه مسيحيت به شراب در جوامع اسلامي نه از آن جهت است که دين مسيحيت به شراب سفارش کرده باشد. بلکه اين سياستي کهنه در نابودي ايمانداران حتي از بين خود مسيحيان است. مسيحيان متدين توسط مسيحيان صهيونيست. در جامعه اسلامي خودمان فراوان مي‌شنويم که شراب در اديان ديگر مجاز بوده است. اين شايعه‌هاي نابودگر در حالي است که در رواياتي از امام صادق و امام رضا عليهما‌السلام آمده است: «ما بَعثَ اللهُ نَبِيَّاً قَطُّ اِلاَّ بِتَحرِيمِ الخَمر»؛ خداوند هيچ پيامبري را مبعوث نفرموده است، مگر با اين رسالت که شراب را حرام کرده.

از يک طرف حضرت مسيح در اناجيل مي‌گويد:(متي 5): ‌

17 گمان مبريد که آمده‌ام تا تورات يا صُحُف انبيا را باطل سازم، نيامده‌ام تا باطل نمايم، بلکه تا تمام کنم.

18 زيرا هر آينه به شما مي‌گويم تا آسمان و زمين زايل نشود، همزه يا نقطه‌اي از تورات هرگز زايل نخواهد شد تا همه واقع شود.

19 پس هر که يکي از اين احکام کوچک‌ترين را بشکند و به مردم چنين تعليم دهد، در ملکوت آسمان کمترين شمرده شود. امّا هر که به عمل آورد و تعليم نمايد، او در ملکوت آسمان بزرگ خوانده خواهد شد.

20 زيرا به شما مي‌گويم تا عدالت شما بر عدالت کاتبان و فريسيان افزون نشود، به ملکوت آسمان هرگز داخل نخواهيد شد.

از طرف ديگر همين صحف انبيايي که حضرت مسيح(ع) آن را تأييد فرموده‌اند، درباره شراب در عهد عتيق اين گونه آورده‌اند: (لاويان 10)

8 و خداوند هارون‌ را خطاب‌ کرده‌، گفت‌:

9 «تو و پسرانت‌ با تو چون‌ به‌ خيمه‌ اجتماع‌ داخل‌ شويد، شراب‌ و مُسْکِري‌ منوشيد مبادا بميريد، اين‌ است‌ فريضه ابدي‌ در نسل‌هاي‌ شما.

10 و تا در ميان‌ مقدس‌ و غيرمقدس‌ و نجس‌ و طاهر تميز دهيد.

11 و تا به‌ بني‌اسرائيل‌ همه فرايضي‌ را که‌ خداوند به‌ دست‌ موسي‌ براي‌ ايشان‌ گفته‌ است‌، تعليم‌ دهيد.

بنابراين الان خاخام‌هاي يهودي شراب نمي‌نوشند و آن را حرام مي‌دانند، البته حساب صهيونيست‌ها را جدا کنيد، بايد از مسيحياني که دست به توجيه شراب‌خواري مي‌زنند پرسيد: چگونه است که هارون که از پيامبران الهي است، در زمان و مکان عبادت نبايد شراب بخورد وگرنه از خدا دور مي‌شود، ولي مسيحيان اگر در حال عبادت شراب بخورند به خدا نزديک مي‌شوند؟!

به نقل از حضرت سليمان(ع) در مذمت شراب در امثال آمده است: (امثال 23)

29 واي‌ از آنِ کيست‌ و شقاوت‌ از آن‌که‌ و نزاع‌ها از آن‌ کدام‌ و زاري‌ از آنِ کيست‌ و جراحت‌هاي‌ بي‌سبب‌ از آنِ که‌ و سرخي‌ چشمان‌ از آنِ کدام‌؟

30 آناني‌ را است‌ که‌ شرب‌ مدام‌ مي‌نمايند و براي‌ چشيدن‌ شراب‌ ممزوج‌ داخل‌ مي‌شوند.

31 به‌ شراب‌ نگاه‌ مکن‌ وقتي‌ که‌ سرخ‌فام‌ است‌، حيني‌ که‌ حبابهاي‌ خود را در جام‌ ظاهر مي‌سازد، و به‌ ملايمت‌ فرو مي‌رود

32 اما در آخر مثل‌ مار خواهد گزيد، و مانند افعي‌ نيش‌ خواهد زد.

33 چشمان‌ تو چيزهاي‌ غريب‌ را خواهد ديد، و دل‌ تو به‌ چيزهاي‌ کج‌ تنطّق‌ خواهد نمود

34 و مثل‌ کسي‌ که‌ در ميان‌ دريا مي‌خوابد خواهي‌ شد، يا مانند کسي‌ که‌ بر سر دکل‌ کشتي‌ مي‌خسبد

35 و خواهي‌ گفت‌: مرا زدند ليکن‌ درد را احساس‌ نکردم‌، مرا زجر نمودند، ليکن‌ نفهميدم‌. پس‌ کي‌ بيدار خواهم‌ شد؟ همچنين‌ معاودت‌ مي‌کنم‌ و بار ديگر آن‌ را مي‌طلبم‌.

امثال 20: 1 شراب‌ استهزا مي‌کند و مسکرات عربده‌ مي‌آورد و هر که‌ به‌ آن‌ فريفته‌ شود حکيم‌ نيست‌.

*خوب شايد اين گونه توجيه کنند که شراب فقط بر لاويان حرام بوده است؟ يا مثلاً آيا نمي‌شود گفت: در اين آيات خيمه اجتماع را قيد مکاني حرمت دانسته و لذا اين حکم مقيد است؟

-‌ اگر ما فقط آنچه در کتاب لاويان فصل ده آمده را در نظر بگيريم، توجيهي که شما فرموديد قابل قبول مي‌شود. اما راه درست اين است که همه آياتي که در موضوع شراب در کتاب مقدس آمده را ببينيم، واژه شراب در کتاب مقدس بيش از 160 مرتبه به کار رفته است. لذا شما بايد بقيه آيات را هم ببينيد.

*آيا آيه‌اي سراغ داريد که بر اساس آن شراب بر غير لاويان و در غير خيمه اجتماع هم حرام باشد؟

-‌ بله! از عبارات فراواني که در کتاب مقدس است، مي‌توان اطلاق و حرمت بر غير لاويان را هم استنباط کرد، مثلاً اشعياي نبي مي‌گويد: واي بر آناني که صبح زود برمي‌خيزند تا در پي مسکرات بروند و شب دير مي‌نشينند تا شراب ايشان را گرم کند و در بزم‌هاي ايشان عود و بربط و دفّ و ناي و شراب است... (اشعيا 5 : 11-12)

در اين عبارات نه رنگ و بويي از حضور لاويان است نه اختصاص حرمت به خيمه اجتماع.

حتي پولس مي‌نويسد: آيا نمي‌دانيد که ظالمان وارث ملکوت خدا نمي‌شوند؟ فريب مخوريد، زيرا فاسقان و بت‌پرستان و زانيان و متنعمّان و لوّاط، و دزدان و طمعکاران و ميگساران و فحاشان و ستمگران وارث ملکوت خدا نخواهند شد. (اول قرنتيان 6 : 9 و 10)

*مسيحيان معتقدند نهي، در اين عبارت پولس، نهي از بدي هست. اما بر نهي و نبايد نيست، به عبارت ديگر از مکروه ممانعت کرده نه امر حرام.

-‌ پولس کلمه ميگساران را همراه با ظالمان آورده است. شما در کنار هم بايد ببينيد، بحث زنا و لواط و دزدي و فحاشي را آورده و ميگساري را هم آورده، اگر اين طوراست بايد بگوييم پس زنا و لواط هم بدند، نهي نشده‌اند و حرام نيستند در حالي که مسلماً مسيحيت آن ها را حرام مي‌داند، شراب در کنار محرماتي قرار گرفته که در زمره 10 فرمانند.

*افراط در شراب را حتي مسيحيت هم جايز نمي‌داند، ولي اصل نوشيدن رو بحث مي‌کنيم. چون ميگساري همان افراط است و منهي، ولي کم آن را هم يهوديت پذيرفته هم مسيحيت.

-‌ بله! مسيحيان چنين توجيهاتي را دارند. يعني مجبورند که داشته باشند. آن‌ها حتي در توجيه ميگساري‌هايي که کتاب مقدس به پيامبراني مانند حضرت نوح نسبت مي‌دهد و مي‌گويد العياذ بالله آن پيامبران الهي شراب خورده‌اند، مي‌گويند آب انگور بوده و شراب نبوده است يا در مراسم عشاي رباني مي‌گويند ما در حدي نمي‌خوريم که مست شويم. بلکه به ياد مسيح مراسم نان و شراب را پاس مي‌داريم.

هر چند در نظر ما مسلمانان اين سخن پذيرفته نيست. فقهاي عظام ما همگي اتفاق نظر دارند که شراب و هر مسکري، کلاً نجس و حرام است. اما فرض را بر اين مي گذاريم که اين توجيهات مسيحيان پذيرفته باشد. صحبت ما در مسأله بالاتري است، صحبت ما اين است که مسيحيت صهيونيسم در حال حاضر بحث شراب در حدي که مست نشوي را مطرح نمي‌کند، بلکه ميگساري را که به طور قطع و مسلم کتاب مقدس با آن مخالف است را ترويج مي‌کند، يعني مسيحيت صهيونيسم از حدي که توجيه مي‌کنند مي‌گذرد، فقط براي آلوده کردن جوامع، مسيحيت اگر بخواهد طبق کتاب مقدسش عمل کند، نبايد به ميگساري سفارش کند.

ما شبکه‌هاي ماهواره‌اي ديني مسيحي‌اي داريم که رسماً شراب را تبليغ مي‌کنند، مربيان مسيحي يزيد به او ميگساري را آموخته بودند، چنان که با شراب‌خواري خويش نمازگزاران مسلمان را به سخريه مي‌گيرد و مي‌سرايد:

دع المساجد للعباد تسکنها/و اجلس علي دکة الخمار واسقينا

ان الذي شربا في سکره طربا/و للمصلين لا دنيا و لا دينا

ما قال ربک ويل للذي شربا/لکنه قال ويل للمصلينا

مساجد را براي عابدان واگذار تا در آن آرامش بگيرند

و خود بر دکان شراب‌فروش نشين و ما را شراب ده

آن کس که شراب نوشد در حالت خماري به طرب پردازد

در حالي که نمازگزاران نه دين دارند و نه دنيا

پروردگارت در قرآن «واي بر شرابخواران» نگفته

ولي «واي بر نمازگزاران» گفته است.

يزيد در اينجا خيلي دقيق شبهه‌افکني مي‌کند، در حالي که در قرآن کريم حرمت شراب صريحاً آمده است و قبلاً به آن اشاره کرديم. يزيد شخصيتي علمي نيست که چنين شبهاتي را بلد باشد. اين‌ها از القائات مربيان مسيحي وي بوده است، چنان که گفتيم حتي در عدم حرمت شراب در دين مسيحيت مي‌گويد: وَ إن حَرُمَت يَوماً عَلي دينِ أحمَدَ/فَخُذها عَلي دينِ المَسيحِ بنِ مَريَمَ

*اما بر خلاف اين شعر يزيد که در دين مسيحيت شراب را حلال دانسته شما طبق آياتي که از کتاب مقدس نقل کرديد، شراب در مسيحيت هم حرام است و از نظر يک مسيحي متدين نبايد شراب خواري صحيح باشد؟

-‌ قطعاً همين طور است. لذا ميگساري به سبک يزيد، براي يک مسيحي و يهودي نيز ممنوع است، چنان که حتي برخي مسيحيان و يهوديان متدين آن زمان نيز به يزيد اعتراض کردند، حتي در آن مجلس مشهوري که در قصر خود در حضور اسراي اهل بيت(ع) داشت. 

2 هزار آيه قرآن درباره يهوديت و مسيحيت است

*در نهايت مي‌فرماييد چرا مسيحيت يهوديزه زمان امام حسين(ع)، يزيد را اين گونه تربيت کرد؟

-‌ بخشي از پاسخ را در صحبت‌هاي قبل ارائه کرديم، از جمله اين که بحث نژاد و برتري نژاد خاصي مطرح است، نژادي که به دنبال سلطه است و حکمراني نژاد ديگري را بر نمي‌تابد. يقيناً اگر آن پيامبري که آمده بود از نژاد اسحاق بود، يهوديان و نيز مسيحيان نژادپرست آن زمان، ماجراهاي تاريخي را به گونه ديگري مديريت مي‌کردند. در آن صورت آن جنگ‌ها و کينه‌توزي‌ها نمي‌بود، اما خداوند تاريخ را به گونه‌اي رقم زده که بايد اقوام مختلفي مورد آزمايش قرار بگيرند. شما قرآن کريم را ببينيد. مگر يهوديان چقدر بوده‌اند که بايد اين همه آيه درباره آنان در قرآن کريم آمده باشد. از حدود شش هزار آيه قرآن کريم، تقريباً 2 هزار آيه آن درباره يهوديت و مسيحيت است. چرا بايد موضوع اين همه مهم باشد.

به دليل همين مسائل و نقش آفريني و دسيسه‌چيني‌هايشان در تاريخ زمان پيامبر(ص) است که بايد مسلمانان با اين قوم و به ويژه مسيحيان نژادپرستي يهودي، آشنا باشند. فرصت نشد که مباحث را بيشتر بيان کنيم، ولي سفارش مي‌کنم عزيزان بحث سرجيوس يا همان سرجون را بررسي کنند که در دربار معاويه و يزيد چه مي‌کرده است.

اينکه چرا ابوذر غفاري وقتي به اين شخص در دربار عثمان اعتراض مي‌کند، از فرداي آن روز به ربذه تبعيد مي‌شود؟ اينکه يکي از مهمترين جايگاه‌ها در يک حکومت خزانه است، مسئول خزانه معاويه که بايد مورد اعتمادترين شخص براي وي باشد، چه کسي بود؟ چرا بايد عبيدالله بن زياد با مشورت سرجون به عنوان حاکم کوفه انتخاب شود؟ و ... اين‌ها سؤالاتي است که در بررسي ريشه‌هاي تاريخي حضور يهوديان و مسيحيان از نوع جريان چهارم، ما را به پاسخ‌هاي جالب توجهي مي‌رساند.

*با تشکر از اينکه فقط خود را در اختيار ما قرار داديد.

-‌ بنده هم از شما تشکر مي‌کنم. حوصله کرديد،‌ و تحمل فرموديد. براي شما آرزوي موفقيت و بهروزي دارم و اميدوارم خداوند همه ما را از ياران حضرت سيدالشهداء(ع) و مورد عنايت آن امام عزيز قرار دهد.

 

انتهاي پيام/ک

 
 
 
 
ارسال کننده
ایمیل
متن
 



جهت عضويت در کانال های خبري سلام لردگان روی تصاویر کليک کنيد
پیوند
سايت رهبري

دولت

مجلس