آخرین اخبار
کد مطلب: 80594
در انتخابات 84 تندروها پاشنه آشيل شدند/با حضور اختاپوسي "آقازاده‌ها" اقتصاد به خاک سياه کشانده شد/توان رقابت با هاشمي را داشتم
تاریخ انتشار : 1393/06/15 08:47:28
نمایش : 1359
رئيس سازمان تربيت بدني دولت اصلاحات فتنه 88 را حادثه‌اي تلخ دانست و گفت: در انتخابات 84تندروها پاشنه آشيل شدند.
   

به گزارش  سلام لردگان به نقل از شبکه اطلاع رساني دانا، اين قسمت از برنامه شناسنامه، شناسنامه سياست‌ورزي را ورق خواهد زد که 58 ساله، اهل مراغه و اوايل دهه 60 نيز از دانشجويان فعال دانشگاه تبريز بوده است. از جهاد سازندگي تا انرژي اتمي تا صنعت و همچنين تا استانداري يک استان مهم و رياست ورزش کشور در کارنامه‌ وي ثبت شده است. متن زير شرح گفتگوي محمدحسين رنجبران، مجري و سردبير برنامه شناسنامه با "محسن مهرعليزاده" است.

مجري: ممنونم که وقت داديد.

مهرعليزاده: من هم خدمت شما و مردم عزيز سلام عرض مي‌کنم و اميدوارم که در رابطه با هر سؤالي که داريد در خدمت باشم.

*کانديداي وزارت ورزش و شهرداري تهران بودم

مجري: آقاي دکتر تازه‌ترين اخباري که از شما رصد مي‌کرديم درباره وزارت ورزش بود. که حرف و حديث بود که به شما پيشنهاد دادند و جز کانديدا بوديد. البته اشخاص ديگري معرفي شدند. همه ماجرا در حد حرف و حديث و شايعه بود يا با شما صحبت جدي هم شده بود؟

مهرعليزاده: صحبت جدي خير، اما عده‌اي که افرادي را کانديدا مي‌کردند در ليست کانديدا در مقاطع مختلف اسم بنده هم بود اما درباره اين‌که صحبت جدي باشد نخير.

مجري: پس صحبت جدي نبوده است؟

مهرعليزاده: نخير

مجري: يک حرف‌هاي ضعيف‌تري براي شهرداري تهران هم، زده ‌مي‌شد و هم مي‌شود. چه قدر اين حرف‌ها جدي بوده است؟ و اصلا هم‌فکرها و هم‌جناح‌هاي شما در شوراي شهر چنين صحبت‌هايي کرده بودند؟

مهرعليزاده: بله صحبت کرده بودند. مي‌شود را بنده نمي‌دانم. شما مي‌فرماييد. اما بله صحبت‌هايي شده بود و مشخصا روي برنامه‌ها و چگونگي کار هم صحبت شده بود.

مجري: برنامه هم از شما گرفتند؟

مهرعليزاده: بله، برنامه هم گرفتند و صحبتي هم شد اما منتهي بعدا دو نفر بودند در حقيقت دوتا محسن‌ها بودند که بعدا يکي از محسن‌ها انتخاب شد.

مهرعليزاده: هيچ کس با من اين صحبت مشخص را نکرد من خودم تصميم گرفتم. به روزهاي آخر که رسيد و دو سه روز مانده بود به اخرين مهلت ثبت‌نام در آن روزها به لحاظ آن روشي که براي انتخاب کانديداي نهايي پيش گرفته شده بود و عملا آن روش نيز به نقطه مشخصي نرسيد به اين نتيجه رسيدند که هر کس براساس آن‌چه که خودش فکر مي‌کند تصميم بگيرد و برود ثبت نام کند. تقريبا مي‌توانم بگويم که نظر اين بود که آن سه نفر که مطرح بودند ثبت نام کنند اما من به اين خاطر که تجربه سال 84 را داشتم و مي‌دانستم که ثبت‌نام سه نفر هم‌فکر احتمالا به تضعيف هر سه مي‌انجامد و در پايان نيز بعد از صرف کردن هزينه و وقت بايستي يک نفر کنار مي‌رفت براي همين فکر کردم که بهتر است بنده کناره‌گيري کنم و مطرح نباشم.

مجري: اشاره کرديد به سال 84، که شما يکي از شش نامزدي بوديد که براي انتخابات وارد شديد از خودتان نقل شده است که رئيس جمهور وقت خيلي شما را براي ورود به عرصه انتخابات 84 تشويق مي‌کرد. چرا اين قدر اصرار بود؟ آيا قرار بود که در عرصه انتخابات کار خاصي يا نقش خاصي را انجام دهيد؟

*خاتمي مرا براي کانديداتوري رياست جمهوري سال 84 تشويق کرد/توان رقابت با هاشمي رفسنجاني را داشتم

مهرعليزاده: من در خاطرم نيست که کلمه خيلي را به کار برده باشم ولي در مصاحبه‌هاي مختلف پرسيدند که رئيس جمهور با اين اقدام شما موافق بودند يا مخالف؟ گفتم بله، ايشان موافق بودند و تشويق هم مي‌کردند. طبيعتا رئيس جمهور وقت از اين که يک معاونش ادامه دهنده راهش باشد استقبال مي‌کردند و از طرفي روي بنده و عملکردم در استان خراسان يا در معاونت بنده با خودشان در ورزش مقايسه مي‌کردند و به طور قطع حداقل رد نمي‌کردند و تشويق هم مي‌کردند اما اين به معناي داشتن گرايش از سوي ايشان در مقايسه با ساير کانديدها نبود بلکه نشان دادن اقبال و علاقه‌شان به اين کار و يا لااقل رد نکردن اين اقدام توسط ايشان بود. من از جانب ايشان نمي‌توانم بگويم ولي فکر مي‌کنم با توجه به اين‌که 8 سال جناب آقاي خاتمي کار و فعاليت کرده بودند و در دوران اصلاحات ايشان و همراهانشان زحمات بسيار زيادي در دولت کشيده بودند طبعا نسبت به فردي که درک لازم را از خط مشي ايشان و از خط مشي کلي دو دوره دولت داشته باشد اقبال نشان مي‌دادند. از طرفي يکي از نقيصه‌هايي که در آن دو دوره و دوره‌هاي قبل و بعد هم وجود داشته بحث معيشت و اقتصاد مردم و پرداختن به رفاه مردم و اشتغال جوانان بوده است شايد احساس مي‌کرد که به شکل عملياتي و اجرايي اين کارها را بلد هستم به ويژه اين که هم در بحث اقتصادي تجربياتي دارم و هم تا اندازه‌اي سواد دانشگاهي‌اش را کسب کرده‌ام شايد به همين دلايل بود که فکر مي‌کرد که ادامه دهنده آن راه و تکميل‌کننده اين قضييه بنده مي‌توانم باشم و به همين خاطر ايشان مشوق بنده بودند.

مجري: آيا شما فکر مي‌کرديد که بتوانيد با رقباي باسابقه‌اي مثل آقاي هاشمي رفسنجاني رقابت بکنيد؟ با چه تحليلي به عرصه انتخابات آمديد که شکستشان بدهيد؟

مهرعليزاده: بله، فکر مي‌کردم که مي‌توانيم رقابت کنيم کما اين که شما سابقه را ديديد. در آن موقع تحليلي بود که با توجه به فضايي که ايجاد شده و در جامعه در خصوص آقاي هاشمي رفسنجاني موجود بود و قبلش نيز در مجلس انتخاباتي که بود و سابقه انتخاباتي که بود به نظر مي‌رسيد که اولا اگر يک فرد جوان و در حقيقت فرد نسل دومي از بعد انقلاب بيايد مردم استقبال بيشتري مي‌کنند و دوما به نظر مي‌رسيد که اگر يک فرد تحصيل‌کرده دانشگاهي جايگزين شود به احتمال زياد مردم گرايش بيشتري به کل انتخابات خواهند داشت و به آن کانديدا هم روي خواهند آورد و حتي واقعا تحليل شخصي من اين بود که اگر کسي در اين مشخصات نه با هر لولي و سطحي اما اگر با اين مشخصات مطرح شود به احتمال زياد خواهد توانست رأي بيشتري را از آقاي هاشمي بياورد و به اين ترتيب خوب ديديم هم که نتيجه در مرحله دوم آن انتخابات اين‌گونه شد که آقاي احمدي‌نژاد که در مقايسه با آقاي هاشمي رفسنجاني در آن زمان بسيار بسيار ناشناخته بود رأي آورد. و به اين ترتيب نه بنده که افراد ديگري هم که مطرح بودند مثلا آقاي معين که شما مثال زديد يا آن زمان آقاي قاليباف هم بود و آقاي ولايتي هم که کنار کشيد و آقاي محسن رضايي هم که بودند که کنار کشيدند همه به اين اميد آمده بودند.

مجري: آقاي لاريجاني هم بود

مهرعليزاده: بله آقاي لاريجاني هم بودند که همه به اين اميد آمده بودند و از لحاظ اشتهاري همه تقريبا در يک سطح بودند با کمي درصد بيشتر و کمتر. آقاي معين سابقه دو سه دوره وزارت را داشتند، آقاي قالبياف سابقه نيروي انتظامي را داشتند و قبلش هم که در سپاه بودند.

مجري: يکي از اتفاقاتي که در سال 84 افتاد و من فکر مي‌کنم که آخرين‌هاي از اين دست اتفاقات بود اين بود که سال 84 صلاحيت شما و آقاي معين رد شد و بعد حضرت آقا حکم حکومتي دادند. اصلا پيگير بوديد که چرا مرحله اول صلاحيتتان رد شد؟

مهرعليزاده: اصلا

مجري: پيگيري نکرديد.

مهرعليزاده: اصلا

مجري: بعد هم به خودتان اعلام نکردند؟

مهرعليزاده: اصلا. من نه نامه‌اي نوشتم و نه اعتراضي کردم و همان شب ساعت 7، 8 شب بود که اعلام کردند ما آن شب به عنوان اين که آخرين شام را داريم (واقعا در ستاد استاندارد غذايمان نان و پنير بود که مي‌خورديم) يکي از آقايان باني شد و غذا نيز آوردند و تا ساعت 11، 12 هم خورديم و بعد هم بسيار راحت آن شب خوابيديم و بعد از دو روز ديديم که نه، متوجه نامه جناب آقاي حداد عادل به آقا که خدمت آقا رسيده بود و همچنين دستور آقا شديم و بعد هم دوباره چراغ‌ها را روشن کرديم و مشغول فعاليت شديم.

مجري: آقاي حداد عادل به عنوان رئيس مجلس براي شما و آقاي معين خدمت آقا نامه نوشتند. چه حسي داشتيد وقتي که حکم حکومتي آقا را شنيديد؟

*رد صلاحيتي که با حکم "مقام معظم رهبري" ملغي شد 

مهرعليزاده: من از اين که احقاق حق شده است بسيار خوشحال بودم يعني در حقيقت من از آن رد صلاحيت راضي نبودم و هرگز خوشحال نبودم زيرا به هيچ وجه اين را در حق خودم کار روايي نمي‌دانستم و کار ناروايي از نظر من بود ولي تابع قانون بودم و گفتم به هر دليلي که اين کار را انجام داده‌اند ما يکي از سربازان اين کشورهستيم و مي‌گويند در اين جا نباشيد خب ماهم نخواهيم بود.

من با آن نظر موافق نبودم اما از آن تمکين کردم بعد که ديدم بدون اين‌که ما صدايمان دربيايد و اعتراضي کنيم يکي وجود دارد که از حق ما دفاع کرده است و اين حق را بارديگر براي ما زنده کرد بسيار خوشحال شديم و کار را شروع کرديم.

مجري: بعد از آن حضرت آقا را نديديد که صحبتي در‌اين‌باره با ايشان کنيد؟

مهرعليزاده: بله. من معمولا براي نماز و مناسب‌هاي مختلف خدمت ايشان مي‌رسم و آن زمان هم خدمتشان که رسيدم از ايشان تشکر کردم و گفتم شما محبت کرديد و بدون اين که ما مطرح کنيم و بگوييم و بدون هيچ اعلام موضوعي شما آن‌چه که را که ما حق خود مي‌دانستيم احقاق حق نموديد.

مجري: آقاي دکتر چه طور شد که اصلاح‌طلبان در انتخابات 84 با چند نامزد شرکت کردند؟ آيا با همان تحليل شما که شايد به افراد قديمي ديگر خيلي اقبالي نباشد جلو آمدند و شانسشان را امتحان کردند؟ شما خودتان را بيشتر از چه طيف اصلاح‌طلبان مي‌دانيد؟

*در 24 سالگي تمام کوچه پس کوچه‌هاي نظام را مي‌شناختم/نامزدهاي اصلاحات در انتخابات 84 رهبر نداشتند

مهرعليزاده: من به شکل مستقل وارد شده بودم. نه از حزبي و نه از گروهي بلکه به عنوان فردي به نام محسن مهرعليزاده و با فرض اين‌که از بيست و چهارسالگي در لول مديريتي نسبتا بالا بودم وارد انتخابات شدم. مثلا در سال 59، بيست و چهار ساله بودم که فرمانده سپاه ناحيه شدم در حقيقت به اصطلاح عاميانه مي‌توان گفت که تمام کوچه پس کوچه‌هاي نظام را مي‌شناختيم چون در ساعتش و در سياست و ابعاد مختلفش بوديم و از طرفي هم تا سطح معاونت رئيس جمهور، عضو هيئت دولت و استاندار استان (آن هم استاني که ده درصد جمعيت کشور و بيست درصد خاک کشور را دارد و تمام مسائل و مشکلاتي که در يک استان مي‌تواند وجود داشته باشد در آنجا فراوان بود) قرار گرفته بودم. بنابراين با اين تجربيات و با توجه به اعتقادي که به مش کلي دولت اصلاحات داشتم فکر مي‌کردم با استفاده از تجربيات و سابقه خودم مي‌توانم با تکميل کردن حلقه مفقوده فعاليت‌هاي اقتصادي و عمراني و ايجاد اشتغال اين قسمت را نيز تکميل کنم لذا مصمم شدم که در انتخابات حضور پيدا کنم. بنابراين جلو آمدم و يک گروه هم آقاي معين و گروه مشارکت مطرح کرده بودند، آقاي کروبي هم خودشان به عنوان فردي که حس مي‌کردند اين قابليت را دارند آمده بودند. از گروه‌هاي مختلف بودند. من فکر مي‌کنم که مي‌گوييد چه طور شد چند تا؟ به اين خاطر بود که هر کسي در آن زمان فقط فکر خودش را کرد. بنده کسي بودم که معاون رئيس جمهوري دولت اصلاحات بودم اما به عنوان محسن مهرعليزاده و با تفکري که عرض کردم و به عنوان اين که يک فرزند امامي و يک خط امامي هستم وارد صحنه شدم. آقاي کروبي و آقاي معين نيز با ديدگاه‌هاي مربوط به خود وارد عرصه شدند. اقاي هاشمي هم که بالاخره وصف خودشان را داشتند. شايد به اين دليل بود که آن سال اين موضوع در يک جاي واحد مثلا جبهه اصلاحات و به نام فرد بزرگي از اصلاحات هدايت و مديريت نشد.

مجري: يعني اگر مي‌شد ممکن بود اين اتفاق نمي‌افتاد؟

مهرعليزاده: به احتمال زياد.

مجري: تفاوت شما در برنامه‌هاي تبليغاتي‌تان با نامزدهاي ديگر چه بود؟

مهرعليزاده: من روي مسائل اقتصادي و رفاهي مردم و معيشتي مردم و تکميل اقدامات رويه دولت اصلاحات با جنبه‌هاي معيشتي مردم و رفاه و آساني رفاه مردم تأکيد داشتم.

مجري: يعني در اين 8 سال و در رابطه با اين شقي که تأکيد داشتيد يعني معيشت مردم، کمي کوتاهي شده بود؟

*پرتقال 200 توماني کجا، سيب زميني 5 هزارتوماني کجا؟

مهرعليزاده: در آن 8 سال اتفاقات بسيار خوبي در زمينه اقتصاد افتاده بود. يادتان باشد خودکفايي گندم در آن سال‌ها صورت گرفت. يا درمورد نگه داشتن قيمت‌ها من بعضا مقايسه مي‌کنم اصلا عجيب است. شما الان پرتقال و يا سيب را کيلويي 4، 5 هزار تومان مي‌خريد تعجب نمي‌کنيد من يادم نمي‌رود که بارها و بارها آقاي خاتمي تو جلسه به آقاي شريعت‌مداري مي‌گفتند آقاي شريعت‌مداري اين چه وضعش است بايد پرتقال کيلويي 350 تومان باشد؟ مردم ندارند که بخرند. ايشان هم دفاع مي‌کرد مي‌گفت آقا 350 تومان نيست حتما در مغازه‌اي بوده، پرتقال 200، 250 تومان است. در شب عيد، پرتقال معمولا به اصطلاح جنس گل است. حالا 200، 300، 500 تومان را در نظر بگيريد اين قيمت کجا؟ و اين که الان سيب زميني را مي‌خريد 5 هزار تومان کجا! انگور در فصلش 10 هزار تومان است.

در زمينه‌هاي اقتصادي انصافا کار شد اما به هر حال با وجود همه اين‌ها آن چيزي که وجود داشت اين بود که به لحاظ انباشته شدن يک سري از نيازهاي مردم و به لحاظ اين که ما در آن سال‌ها جوانان دهه 60 را داشتيم که آن سال‌ها از دانشگاه فارغ‌التحصيل شده بودند وهمگي جوياي کار بودند يک برنامه‌ريزي و نگاه ويژه و يک الويت‌دهي به اين کار نياز بود.

مجري: صحبت‌هايتان را در دو سه جا در تبليغات انتخاباتي ديدم برايم خيلي جالب بود، بعضي‌هايشان را مي‌خوانم که بيشتر توضيح دهيد. در تبليغاتتان در 12 خرداد 84 يک جمله‌اي گفتيد با اين محتوا که: به خدا نخواهم گذاشت آن‌هايي که دامنشان به آقازاده بودن و آقازاده پروري و سوءاستفاده از بيت‌المال، لذت و شهوات و تفريحات سوئيسي و تجارت‌خانه‌اي آن طرف آب آلوده است خودشان و خانواده‌شان يک بار ديگر بر سرنوشت کشور حاکم شوند. تند گفتيد.

مهرعليزاده: من نخواهم گذاشت. اگر باز هم پيش بيايد بازهم نخواهم گذاشت.

مجري: منظورتان چه کسي بوده است؟

مهرعليزاده: ببينيد به جاي اين که بگوييم منظورمان که بوده است من از اين طرف بگويم، من در خانواده‌اي معمولي متولد شدم الحمدالله اين قدر هم خانواده‌مان ضعيف و ناتوان نبود که بگويم يک آدم دست بسته و خدايي ناکرده دچار بعضي از عقده‌ها بارآمده‌ام. نخير خانواده بسيار خوب و متوسطي داشتم و پدرم نيز بازاري و تاجر بود و در حد معمولي نيز زندگي خيلي خوبي داشتيم ولي فقط روي اعتقادات خودم و روي باورهاي ديني‌ خودمان با اين خانواده که خانواده‌اي مذهبي و چهارچوب دار بوديم و روي تحصيلات خودم و با کمک‌هاي خدا و پيگيري‌هاي خودم به اين نقطه رسيدم که در آن لحظه که مي‌فرماييد 12 خرداد 84 کانديداي رياست جمهوري شدم و فکر مي‌کردم و الان هم فکر مي‌کنم اگر ما امکان رانت و سوءاستفاده و نه فقط امکان بلکه فرصت‌هاي اين گونه و آدم‌هاي اين‌گونه را از انقلاب دور کنيم انقلاب به اهدافي که حضرت امام و شهدا داشتند خواهند رسيد اگر نه، هرچه هم بگوييم تعارف و رودربايستي مي‌کنيم و کافي هم هست که يک نقطه و يا يک زاويه يک درجه‌اي در اين مسير انحراف بيفتد تا اخر باز خواهد ماند و همين طور خواهد رفت و کسي هم جلودارش نخواهد بود. من نمي‌خواهم بگويم الان وضعيت چيست ولي امروز صبح داشتم در همين راديو گوش مي‌کردم ديدم که زنگ زدند به جايي، به يکي از شرکت‌هايي که آگهي رسمي مي‌دهند براي گرفتن وام. همين اخباري که هست پيک بامدادي ساعت 8 زنگ زده بود به جايي که آقا شما وام مي‌گيريد؟ جواب داد بله وام مي‌گيريم. گفت با چه بانکي. گفت بانک‌هاي مختلف، شما بياييد. هزينه‌اش چه قدر مي‌شود. اين‌ها به چه معناست؟ اين‌ها يعني اين که گروه‌هايي رفته‌اند در بانک‌هايي ارتباط‌هاي ناسالم گرفته‌اند که از آن‌جا وام بگيرند. غير از اين معناي ديگري دارد؟

*پول مي‌دهند و دکتر مي‌شوند و اين يعني فساد آشکار/براي جمهوري اسلامي پا کوبيديم

مجري: که وام را بفروشند.

يعني در حقيقت شما با يک ارتباط ناسالم با فردي که دستش پول است براي آن يک شرکت درست کرده‌ايد تازه رويتان هم مي‌شود برايش آگهي هم مي‌دهيد جواب تلفن هم مي‌دهيد. اين خيلي بد است و يک فساد آشکار را داريد در روزنامه آگهي مي‌کنيد يا ديديد که مي‌گويند دکتري تضميني؟ از شما پول مي‌گيرند براي نوشتن تز و دفاع و شما تنها بايد پولي بدهيد تا براي شما تز بنويسند، دفاع مي‌کنند و مدرکتان را دستتان مي‌دهند. اين‌ها همگي فسادي مبين و آشکار است. ما اصلا تصورش را هم مي‌کرديم؟ من به عنوان بچه انقلاب دارم مي‌گويم. من در سال 57، 58، قبل از آن در سال 54، 53 حتي از 48 حضرت امام را شناختم. که از سال 48 مقلد ايشان شدم. که آن زمان سن تکليف داشتم مي‌شدم. ما با امام و افکار امام بزرگ شديم. ما با ايده‌هاي امام بزرگ شديم. ما پا کوبيديم به خاطر جمهوري اسلامي که حضرت امام مي‌گفتند. محکم، مشخص و همه چيز چهارچوب داشت. الان بايد به نقطه‌اي برسيم که روي ديوار نوشته دکتري تضميني با شماره تلفن و ...ما چه داريم مي‌بينيم اين همان انحرافات است.

مجري: از کجا شروع شد آقاي دکتر؟ يعني نقطه آغازش چه زماني بود؟ از کجا شروع شد که ما الان به اينجا رسيديم؟

مهرعليزاده: يعني زمان؟

مجري: بله زمان. چون از اول انقلاب که واقعا اين‌گونه نبوديم ما که با 50، 60 مقام به گفتگو نشسته‌ايم همه مي‌گويند که اوايل انقلاب و زمان جنگمان بي‌نظير است و نمي‌توان مثال زد.

مهرعليزاده: همه که باهم شروع نمي‌شود فرض کنيد مثلا دکتري تضميني از چهارسال پيش شروع مي‍شود، گرفتن وام تضميني از هر بانکي که دلتان مي‌خواهد و آگهي‌اش در روزنامه از يک سال پيش شروع مي‍شود. يک موضوع ديگر از ده سال پيش شروع مي‌شود. آن موقع که من در سال 84 قسم مي‌خوردم که نمي‌گذارم که چنين اتفاقي بيفتد و با تمام وجودم بر روي حرفم مي‌ايستم نظرم اين بود که بايد قوانين طوري باشد که فرصت‌ها و رانت‌ها را نداشته باشد، وقتي که بگذاريد رانت در سيستم بماند به هر حال آن کسي که فرصت و رانت را مي‌خواهد، طمع مي‌کند و به هر شيوه‌اي که شده آن را مي‌گيرد، دوم هم اين که بايد گونه‌اي باشد که وقتي عده‌اي به دنبال اين مسائل هستند بايد قاطعانه جلويشان را گرفت. بايد در حقيقت از اين تعارفات و رودربايستي‌ها بيرون بياييم.

مجري: باز در 15 خرداد همان سال در جمع مردم بيرجند گفتيد. برايم خيلي جالب بود. شايد آن زمان که شما نامزد بوديد ما خيلي دقت نمي‌کرديم.

مهرعليزاده: چند سالتان بود آن موقع؟

عده‌اي پيشگامي دارند و مي‌گويند ما نباشيم کائنات تعطيل مي‌شود/با حضور اختاپوسي آقازاده‌ها اقتصاد به خاک سياه کشانده شد 

مجري: من 84 در ستاد انتخابات کشور بودم، خبرنگار بودم. الان من 36 سال دارم آن زمان هم که تقريبا 9 سال پيش بود/  شما گفتيد که "چگونه است عده‌اي که ادعاي پيشگامي در انقلاب را دارند و مدعي هستند اگر نباشند، کائنات تعطيل مي‌شود، کار را به جايي رسانده‌اند که به خاطر حضور اختاپوستي آقازاده‌شان اقتصاد به خاک سياه کشانده شود". خيلي تند است و به روي اين آقازاده خيلي تأکيد کرديد. اطلاعاتي داشتيد؟ اطلاعات موثقي داشتيد يا کلي حرف مي‌زديد؟

مهرعليزاده: کسي که در آن لول کار مي‌کند که قطعا بي اطلاع نخواهد بود، مخصوصا کسي که کد مي‌شود و کد شده است الان بعد از گذشت 9 سال با تاريخش دقيقا در مسجد بيرجند در 15 خرداد و در فلان جا. قطعا کسي که در اين زمينه‌ها صحبت مي‌کند حتما يک پايه اطلاعاتي مشخصي خواهد داشت و با تکيه کردن به آن اطلاعات صحبت مي‌کند.به ويژه اين که من آدمي هستم که هم از بعد شرعي انصافا خيلي رعايت مي‌کنم و اگر چيزي را کوچکترين ترديد داشته باشم عنوان نمي‌کنم و هم از بعد آماري و اين مسائل سعي مي‌کنم به عنوان فرد تحصيل‌کرده و دانشگاهي(زيرا الان نيز در دانشگاه تدريس دارم) طوري حرف بزنم که فردا به عنوان آدمي که دارد حرف معنادار مي‌زند دانشجو و ديگر افراد اعتماد کنند.

مجري: کد هم داشتيد و واقعا هم اذيت مي‌شديد.

مهرعليزاده: نشان مي‌داد که عصباني هم بودم؟

مجري: راستش ما هميشه چهره‌اي با آرامش از شما سراغ داشتيم. همين الان هم که دارم با شما حرف ميزنم نمي‌توان فکر کرد که آقاي مهرعليزاده طوري شود که به نقطه جوشي برسد و اين‌گونه با حرارت حرف بزنيد. در جمع مردم قزوين 19 خرداد گفتيد که بهترين سياست صداقت است اما برخي از آقايان به اين موضوع توجه ندارند و مي‌کوشند با سياست تزوير، ارعاب و تطميع فرصت را از سايرين بگيرند و پيروز ميدان باشند. آيا اين نشان مي‌دهد که رويتان فشار بود که از عرصه انتخابات کنار برويد؟

مهرعليزاده: نه، برويد کنار نه. اما از روز اول يک شيوه‌هايي در برخي از رقيبان بود که مثلا فرض کنيد با هيچ انگاري يا با کوچک‌انگاري رقيب سعي مي‌کردند رقيب را طوري که بر فرض اين‌ها که هستند معرفي کنند.

من اصلا با اين شيوه‌ها موافق نبودم اتفاقا برعکس. من تصورم اين است که کم کم که داريم پا به سن مي‌گذاريم و حداقل اين که ديگر جوان نيستيم کسي که بر فرض مثال در رشته خودم کسي که آمده در 14، 15 کيلومتري آن زمان ايران خودرويي را ايجاد کرده و در بيابان آن زمان 4 سوله‌اي را ايجاد کرده است و خط مونتاژي گذاشته است و پيکان توليد کرده است، ديگر بعد از بيست سال مي‌آيد آن مهندس جواني را که کنار آن کار کرده است هدايت مي کند هر چند که اين بيست سال کار کرده و تجربه بيشتري هم دارد اما اين مهندس به روزتر و جوان‌تر است و با زبان روز آشناست. آن فرد بايد به اين جوان بگويد شما برو و من هدايتت مي‌کنم.

مجري: با انگيزه‌تر هم هست.

*"بچسبيم تا از دستمان در نرود" ديگر چيست؟

مهرعليزاده: دقيقا، من نمي دانم اين چه چيزي است که "بچسبيم تا از دستمان در نرود" واقعيت اين است که بايد همه بفهميم در چه شرايط و سن و سالي هستيم و چه مي گوييم. من الان نوه کوچکي دارم که چهار ساله است و در استفاده از اينترنت و دانلود صد مرتبه از من بهتر است. حتي از سه سالگي در دانلود بازي ها وارد بود و من بايد اين را بپذيرم.

مجري: اما در آن روز چنين روحيه اي بود که برخي نمي خواستند اين را بپذيرند؟

مهرعليزاده: به نظر اين گونه بود و الان هم ممکن است باشد.

مجري: درباره آقازادگي گفتيد که قطعا کدهايي داشته ايد. جداي از اين کدها و آن اطلاعات که قطعا داشتيد اين روحيه که بخواهيد بايستيد و بخواهيد درباره اين رانت ها تذکر بدهيد آيا از همان روحيه جهادي تان نشأت گرفته است؟ چون از همان ابتداي هسته اوليه جهاد سازندگي در آن حضور داشتيد؟

*تذکر به رانت‌ها از روحيه جهادي نشات گرفته است

مهر عليزاده: بله دقيقا!

مجري: از آن روحيه هم نشأت گرفته؟

مهرعليزاده: من فکر مي کنم که چه جهادي بودنم وچه سپاهي بودنم همه به اين برمي گردد که ما خودمان را بچه مسلمان و اگر لايق باشيم پيرو امام(ره) و فرزند امام(ره) مي دانستيم. من سال 48 که در کلاس هشتم بودم مجموعه اي ايجاد شده بود که جزء آن مجموعه شدم. موسس نبودم اما جزيي از آن بودم و در آن فعاليت هاي فرهنگي و مذهبي داشتيم.

مجري: کلاس هاي قرآن و نهج البلاغه؟

مهرعليزاده: بله کلاس هاي قرآن و نهج البلاغه. حتي هيأت سينه زني و هيأت حسينيه جوانان مراغه را داشتيم. مراسم برگزار مي کرديم و نمايش اجرا مي کرديم و قرآن مي خوانديم و در 13-14 سالگي نيز با اطلاعيه هاي امام و خود ايشان آشنا شديم و کتابي داشتند به نام حکومت اسلامي که بعدها ولايت فقيه شد که کاغذ کاهي داشت با اين کتاب نيز آشنا شديم و در سه چهار سال بعد نيز به دانشگاه رفتيم. ما با اين روحيه ها بزرگ شديم و اميدواريم که حفظ هم بشود و خدا نکند اگر يک ذره از اين روحيه در ما گرايش چپ و راست داشته باشد و فاصله بگيريم.

مجري: آن جلسه قرآن ونهج البلاغه که به آن اشاره کرديد هدف اصلي نبوده و در پوشش آن فعاليت سياسي مي کرديد. درست است؟

مهرعليزاده: در پوشش آن فعاليت سياسي مي کرديم البته هدف اصلي خود قرآن و نهج البلاغه بود اما آن زمان تمام فعاليت ديني و مذهبي دو شاخه داشت که يا براي انجمن حجتيه بود که همان هدف هاي انجمن هاي حجتيه را داشتند و يک شاخه هم ما بوديم که تحت عنوان هيأت و حسينيه جوانان مراغه و در دانشگاه نيز فعاليت هاي خودمان را داشتيم که در کنار اين کارها من يک پايم دانشگاه بود يک پايم مراغه و شهرهاي ديگر و همچنين کلاس هاي قرآن در مدارس.

مجري: 53 تا 62 ليسانس و فوق ليسانس را در دانشگاه تبريز بوديد يعني اوج انقلاب در يکي از نقاط اوج مکان هاي انقلابي بوديد.

مهرعليزاده: دقيقا!

مجري: دانشگاه تبريز يکي از دانشگاه هاي پر شور و حرارت دانشگاه هاي زمان انقلاب بود.

مهرعليزاده: به ويژه دانشکده فني.

مجري: شما هم دانشکده فني بوديد؟

مهرعليزاده: بله!

مجري: از هم دوره اي هايتان در آن زمان که نام آشنا باشند چه کساني بودند؟

مهرعليزاده: خيلي ها را شما مي شناسيد.

مجري: چه کساني؟

مهرعليزاده: ما يک گروه بسيار بسيار فعال وجدي داشتيم که اگر من بخواهم بشمرم و شما بشناسيد مي توانم 40 نفر را نام ببرم. يکي شهيد باکري بود. ميريوسفي عطا بود که استاندار آذربايجان غربي بود که ايشان نيز در مأموريت مرحوم و شهيد شد. سردار حسينعلي علايي بود. فرد ديگر سيد علي مقدم بود.

مجري: آقاي مقدم بيت؟

مهرعليزاده: آقاي علي قيامتيون بود (صنايع نظامي) آقاي غلامعلي کياني (صنايع نظامي) شخص ديگر آقاي رحيم صفوي بود. آقاي احمد خرم و علي صوفي نيز بودند.

مجري: علي صوفي که استاندار بودند؟

مهرعليزاده: بله!

مجري: چه جماعت قوي!

مهرعليزاده: واقعا يک جماعت قوي بودند که بسياري از آن‌ها شهيد شدند. آقاي رحمان دادمان بود.

مجري: خدا رحمت شان کند.

مهرعليزاده: حسين رحيمي که رئيس سازمان سنجش بودند. احسان مفيدي که استاندار خراسان بود و احمد تراب زاده از ديگر افراد اين گروه بودند.

مجري: دستگير هم شديد؟

مهرعليزاده: بله دو- سه بار دستگير شديم چون کارمان صبح تا شب برنامه ريزي تظاهرات بود.

مجري: آيا محسن مهرعليزاده رنگ و بوي جبهه را هم درک کرده است؟

مهرعليزاده: بله من دو سال جبهه بودم.

مجري: خاطره يا نکته اي از اين دو سال داريد؟

مهرعليزاده: خاطرات که زياد است. اما تلخ ترين خاطره ام اين است که يکي از دوستان ما که از بچه هاي دانشگاه صنعتي شريف هم بود. او دستيار بسيار خوبي براي من بود. فردي بسيار پر محتوا با طمأنينه و با آرامش بود که خيلي به من کمک مي کرد من فرمانده سپاه بودم و ايشان فرمانده بخش روابط عمومي ما بود. آن زمان فرمانده سپاه به اين ترتيب بود. فرمانده سپاه، فرمانده عمليات، فرمانده اطلاعات- تحقيقات، فرمانده امور اداري، فرمانده روابط عمومي و تبليغات. ايشان جلوي چشم من تير مستقيم خورد در سر پل ذهاب ما در پايگاه زرده و در فاصله اي از پادگان ابوذر بوديم و جايي هم بوديم که بايد از آن حراست مي کرديم فاصله کمي شايد 200-300 متر با دشمن داشتيم. تير مستقيم وقتي که اين دوست مان از سنگر بيرون مي رفت يکي از اين بعثي ها به او تير مستقيم زد و از پشتش خون فواره زد. هنوز هم من صحنه اي شبيه به آن مي بينم مانند صحنه هايي که نشان مي دهد بچه ها موجي مي شوند با ديدن چنين صحنه هايي شبيه به آن صحنه حالم بد مي شود. مثلا فواره را اصلا نمي توانم ببينم.

مجري: کم کم از جبهه ها دل کنديد و به سراغ سمت هاي مختلف صنايع، وزارتخانه و جاهاي ديگر رفتيد. يا اينکه به جبهه ها مي رفتيد و مي آمديد؟

مهرعليزاده: مي رفتم و مي آمدم اما در حقيقت قبل از آن فقط و فقط در سپاه بود و کارم جبهه و جنگ بود. سال 1360 يکي از دوستانم به تهران آمد و گفت بچه هايي هستند که به جبهه بروند و آن‌جا را اداره کنند ولي تو مهندس مکانيک هستي و الان در خط جاده ي مخصوص کرج کارخانجات متعددي وجود دارند مانند ايران خودرو، سايپا، کارخانه‌اي که الان شهاب خودرو شده است و خاور که ايران خودرو شده در تمامي اين‌ها مديراني گذاشته بودند اما بعضا وضع شان به هم ريخته بود و بعضي از گروه هاي کمونيست به چپ معروف بودند در آن‌ها رخنه کرده بودند از گروه رنجبرها گرفته تا گروه چريک فدايي اکثريت، اقليت و توده اي از تيپ هاي اين گونه و توليد را فشل مي کردند و سيستم را به مي ريختند. مثلا در همان شرکت سايپا که من به عنوان عضو هيأت مديره و مدير کارخانه رفتم در بخش فني ش 20-30 اتاق داشت که اتاق هاي طراحي بود اما آن جا هر کدام از اين اتاق ها، اتاق يکي از اين فعالين سياسي بود و صبح تا شب کارشان اطلاعيه صادر کردن و خط جاده کرج را به تعطيلي کشاندن بود. بچه ها گفتند که ما مي خواهيم چند نفر به اين صنعت بروند و وضع را درست بکنند، سايپاي آن زمان سه هزار نفر پرسنل داشت. ايران خودرو نيز تقريبا چهار هزار نفر پرسنل داشت. وضعيت آن زمان هر روز اعتصاب و به هم ريختگي بود در صورتي که زمان، زمان اقتصاد جنگ بود.

ما را تشويق کردند که به آن‌جا بياييد و ما هم جدا شديم و به صنعت رفتيم منتها با وجود اين حداقل چهار-پنج سال، فعاليت‌مان بسيج کردن امکانات توليدي اين شرکت ها در جهت رفع نياز جبهه و جنگ بود. توليد خمپاره هاي 60، ماشين آلات سنگيني که مخصوص راه رفتن در هور است، توليد شني زرهي، تجهيزات زياد و ... از جمله ي اين موارد بودند.

مجري: شما سال 72 بعد از 14 سال مسئوليت اصلي را براي برنامه‌ريزي آغاز دوباره نيروگاه هسته‌اي بوشهر برعهده داشتيد چه طور اصلا اين کار در دستور کار مسئولان قرار گرفت و آيا مي‌توان گفت که اين نقطه آغاز فعاليت‌هاي هسته‌اي مان بود؟

مهرعليزاده: بله از بعد اجرايي آره. قبل از آن به هر حال نظام دلش مي‌خواست که فعاليت را شروع کند ولي بسيار بسيار درگير فعاليت‌هاي اجرايي جنگ بود، آن سال‌ها يعني بعد از سال 68 که جنگ تمام شد بعدش به اين فکر افتادند که اين کار انجام شود منتهي رفت و آمدهاي در حد ديپلمات، که يادم هم مي‌آيد آن زمان آقاي حسن روحاني هم دبير شوراي عالي امنيت ملي بودند و اتفاقا آن زمان ايشان هم خودشان پيگيري مي‌کردند بود آن موقع در همين رفت و آمدها و ديپلمات‌ها مي‌خواستند آلماني‌ها را راضي کنند تا نيروگاه اتمي بوشهر را که از فرداي انقلاب رها کرده بودند و رفته بودند بيايند و دوباره بسازند. آن زمان يادم است که نزديک به 5/6 اگر اشتباه نکنم 5/6 ميليارد مارک (که يک زماني و قبل از يورو پول آلمان بود) پول داده بودند و قرارداد نيز براي قبل از انقلاب و زمان شاه بود که بعد از انقلاب يعني فرداي انقلاب رها کرده بودند و رفته بودند و حتي در چند مقطع که امکان ايجاد شده بود که اين‌ها استيم ژنراتورها و آن به اصطلاح ري‌اکتور کره را تحويل بدهند تحويل نداده بودند و نشده بود و بعدا هم گفته بودند که تحريم است و آمريکا اجازه نمي‌دهد.

*من آن زمان به عنوان معاون نيروگاه‌ها در سازمان انرژي اتمي ايران وارد شدم

و به لحاظ اين که چندين سال، 6 سال معاون وزير صنايع سنگين بودم صنعت سنگين داخل را به خوبي مي‌شناختم و آشنايي با اين کار داشتم آن زمان گفتند که شما بيا و اين کار را انجام بده. حتي با تکيه به توان داخلي خواستيم اين کار انجام شود. ما آمديم برنامه‌ريزي کرديم و ديديم که طرف آلماني زير بار نمي‌رود. يکي زيمنس بود که بايد اين کار را انجام مي‌داد، اما آن ها زير بار نمي‌رفتند و انجام نمي‌دادند. اخطار داديم و صحبت کرديم و ديديم که باز مي‌روند تو فضاي پچ پچ و آرام حرف بزن و آمريکا مي‌فهمد.

مجري: نتيجه نمي‌گرفتيد.

مهرعليزاده: بله، نتيجه نمي‌گرفتيم. رفتيم در جهت اين که در داخل کار را خودمان شروع کنيم نه که داخل، زيرا مطمئنا از بعد داخل امکان‌پذير نبود ولي خودمان را براي اين کار تجهيز کرديم و يک شرکت بزرگ تحت عنوان ايرتوم درست کردم در کنار مشانير و توانير( در مورد مهندسي مشاور که براي توليد انتقال نيرو است)، ما درباره انرژي هسته‌اي شرکت مشاور نداشتيم به عنوان شرکت مشاور توانير را درست کرديم و به عنوان شرکت مجري و به اصطلاح شرکت مين کنتراکتور، شرکت ساختمان گستر ايران را درست کرديم، و اين دو شرکت را در جهت بعد اجرايي و يکي هم در جهت مهندسي فعال کرديم. و اولين کار اين بود که با روس‌ها صحبت کرديم و چند صد نفر از کارشناسان آن‌ها را مستقر کرديم.

مجري: آن‌ها مي‌آمدند؟

مهرعليزاده: بله يک سال و دو سال بعد از فروپاشي بود و مي‌امدند کار کنند. آن‌ها را به منطقه آورديم و مطالعه کردند و گفتند ما مي‌توانيم تبديل کنيم.بعد از آن رفتيم سراغ کلين عليه شرکت آلماني که اين کار را انجام نمي‌داد و پول نمي‌داد. ويک پرونده آنجا باز کرديم.

مجري: به نتيجه رسيد؟

مهرعليزاده: پيگيري نکردم بعد از آن. تا آن موقع خوب پيش رفت وکيل گرفتيم و کلين کرديم. آن زمان در واقع در يک مرحله حکميت بود منتهي از آن زمان به بعد بيشتر همت کرديم و امکانات داخلي هم بسيج کرديم شرکت موج‌سازي ايران، شرکت آذراب و شرکت‌هاي مهندسي بتن که صدام زده بود بالاخره اين دو اصلي را خراب کرده بود آورديم و درست کرديم و از اين طرف از داخل کارهايي را که بلد بوديم شروع کرديم انجام داديم تا کر اصلي را بريزيم و شرکت‌هاي اصلي را ايجاد کنيم.قرارداد هم با روس‌ها بستيم و ديگر کار شروع شد.

مجري: يک جايي از شما خواندم که گفته بوديد مردم سال 76 با شور به آقاي خاتمي رأي داده بودند.شور بيش از حد که شما به آن اشاره مي‌کرديد ناشي از چه بود؟ در آن سال‌ها چه گذشته بود که مردم با يک شور خاصي آمدند به آقاي خاتمي رأي بدهند؟

مهرعليزاده: اگر در پس و پيش اين جمله چيزي نگفته باشم که جمله را کامل کند ...

مجري: چرا گفته بوديد سال 76 با شور و سال 80 با شعور رأي بيشتري به آقاي خاتمي دادند و اگر 92 هم مي‌آمد مردم بيشتر از اين به او رأي مي‌دادند.

*مردم در سال76 شناخت دقيق از خاتمي نداشتند

مهرعليزاده: درست شد، مي دانستم که جمله ناقص بوده است و اگر فقط اين را گفته بودم ناقص بود. بله در سال 76 مردم شناخت عميق و دقيقي روي آقاي خاتمي نداشتند آقاي خاتمي قبلش يک دوره نماينده بودند و بعد وزير ارشاد بودند و بعد هم رئيس کتابخانه ملي بودند. شناخت خيلي دقيقي مردم نداشتند حتي خود آقاي خاتمي هم شب آخري که فردايش رأي‌گيري بود با يک تعبير خيلي خودماني گفتند اگر فکر مي‌کنيد که من رأي مي‌آورم اشتباه مي‌کنيد و اميدي به رأي آوردن نداشت و خودش نيز بارها گفته است.

مجري: شما از اعضا ستادشان بوديد؟

مهرعليزاده: من کمک مي‌کردم. ايشان هميشه مي‌گفتند من نيامده‌ام براي رأي آوردن. من مي‌خواهم به اين واسطه راهي باز شود، يک حزبي، يک مجرايي براي گفتن حرف‌ها و ديدگاهمان باز شود. ديدگاه‌هاي خاصي که آقاي خاتمي داشتند و دارند.آن سال مردم واقعا در يک شوري از اين جهت که خودشان دارند انتخاب مي‌کنند و خودشان انتخاب‌گر هستند شرکت کردند و فضا هم خيلي فضاي جالب و خاصي بود اما در دوره بعد مردم واقعا بر اساس شناختي که از شخصيت آقاي خاتمي از برنامه‌هايش و از آدم‌هايش و تفکر و گرايشش پيدا کرده بودند به وي رأي دادند. در حقيقت دوره دومش آن شورهم بود ولي از اين طرف شناخت و شعور کافي از شخصيت و افکار خاتمي نيز زياد شد.

مجري:76 استاندار خراسان شديد و بعد چه شد که در 80 رئيس سازمان تربيت بدني شديد؟ سابقه ورزشي که نداشتيد. داشتيد؟

مهرعليزاده: نه. لزوما که...

مجري: نه لزوما نيست اما سابقه و فني مهندسي داشتيد سابقه صنايع داشتيد.

مهرعليزاده: اگر دقت کنيد در يک تفاوت عمده و اساسي هم در متن حکم با احکام قبلي وجود داشت اين بود که در حکم آمده بود که شما به رياست تربيت بدني منصوب مي‌گرديد و از شما توقع دارم که نسبت به تدوين طرح جامع ورزش و اجرايي کردن آن اقدام کنيد. به عبارتي آقاي خاتمي در آن زمان به اين نتيجه رسيده بودند و خودشان هم به من اين مطلب را گفتند که من در ورزش احساس کمبودي مي‌کنم و آن اين است که ورزش ما فاقد يک برنامه جامع و آينده‌نگري است و به همين دليل است که علي رغم هزينه کردن و توجه همواره افت و خيز دارد، زيرا بر اساس برنامه منظمي که ده سال يا بيست ساله آينده‌اش ديده شود حرکت نمي‌کند. لذا ايشان به من محبت داشتند و گفتند که تو آدم برنامه‌ريزي هستي و اصولا کار بلند مدت انجام مي‌دهي و برنامه ريزي مي‌کني و در خراسان نيز کارت اين گونه بوده است و در گذشته نيز همين گونه بوده است بنابراين من از تو مي‌خواهم که در ورزش مديريت کني تا ما در ورزش يک برنامه بلند مدت داشته باشيم تا اين نگاه بلند مدت براي توسعه ورزش حاکم شود. اين بود که ايشان از بنده خواستند و بنده هم تقبل کردم و در خدمتشان بوديم.

مجري: يک خاطره گفتيد از قبل بازي حساس ايران و اردن که به عمان رفته بوديد مقدماتي جام 2006 بود اگر اشتباه نکنم گفتيد با پادشاه اردن ديدار داشتم که خيلي استرس داشت. قصه چه بود؟ خودش پيش کشيد يا شما پيش کشيديد؟

مهرعليزاده: از کجا شما خاطره را خوانديد؟ بله. من که خودم خيلي استرس داشتم واقعا.

مجري: آن بازي اگر مساوي هم مي‌شد ما شانس را از دست مي‌داديم.

مهرعليزاده: بله. ما اينجا از اردن خورده بوديم و من از اينجا 48 ساعت زودتر براي بودن در کنار بچه‌ها و روحيه دادن به آن‌ها رفته بودم. ما آن روز که عصر بازي بود برنامه ملاقات هم با شاه اردن و هم با وليعهدشان و هم فکر مي‌کنم با وزير خارجه‌شان داشتيم. به اصطلاح ملاقات رسمي بود و به عنوان معاونت رئيس جمهور آقاي خاتمي بود که سلام ايشان را برسانيم و تشريفات معمولي بود که عادي است.

مجري: حرف‌هاي ديپلماتيک؟

مهرعليزاده: حرف‌هاي ديپلماتيک. 2 دقيقه نگذشت که گفت خب امروز بازي داريم. گفتم بله ساعت چهار. گفت نظرتان چيست؟ گفتم اميدوارم بازي جوانمردانه‌اي باشد. گفت ولي ما برنده مي‌شويم. گفتم ايشالله که برنده شويد. بالاخره هر کسي اميدوار است که برنده شود. ما هم اميدواريم. شايد ده دقيقه بعد 15 دقيقه بعد همه اش ادامه مي‌داد که ما برنده مي‌شويم مي‌گفتم بله و او بازهم ادامه مي‌داد. مي‌گفت ما در ايران شما را زديم. نيم ساعت بعدش رفتيم کاخ کنار آن‌جا و با وليعهد هم ملاقاتي داشتيم. جالب است او که ديگر اصلا مجال نداد که حرف‌هاي ديپلماتيک زده شود و کلامي منعقد شود و شروع کرد به گفتن اين که ما بازي را مي‌بريم. گفتم بله اميدواريم. بازهم تأکيد کرد که ما بازي را خواهيم برد. وزير خارجه‌شان هم همين طور.

بعد هم که براي رفتن به بازي عجله داشتيم و رفتيم ناهاري خورديم و خدا را شکر که برديم.

مجري: بعد از باخت ديگر آن‌ها را نديديد؟

مهرعليزاده: نه آن‌ها يک باکس شاهنشاهي داشتند که شاه اردن و ملکه‌شان در آن نشسته بودند و باکس ديگري هم بود به نام باکس وزرا که ما مهمان‌ها آن‌جا بوديم ما تا رسيديم آن‌ها خالي کرده و رفته بودند. البته وزير ورزششان بود. و يک تبريکي به ما گفت.

مجري: يک جا از شما خواندم که هرگاه انحصارطلبي و تندروي در جريان دوم خرداد سايه انداخت، اطلاح طلبان از آن ناحيه ضربه خوردند از مصداق‌هايش مي‌توانيد بگوييد.

*تندروي در هر جرياني منجر به شکست مي‌شود

مهرعليزاده: اين در مواقع مختلف ممکن است اتفاق بيفتد و منحصر به اصلاح‌طلبان هم نيست و در هر جناحي تندوري باعث شکست است و معمولا شعور و عقل و تدبير و عقلانيت تعطيل مي‌شود و در تعصبات و مسائل غيرعقلي مي‌افتيم. مثلا آزادي بيان يکي از شعارهاي ارزشمند دوران آقاي خاتمي و نه تنها دوران آقاي خاتمي بلکه شعار ارزشمند اسلام و انقلاب اسلامي است و در حقيقت گفتمان اسلامي است. اصلا کلمه آزادي بيان، فکر، انديشه و آزادي‌هاي انسان‌ها در جامعه و اجتماع مسلما بد نيست اما وقتي که تعدادي افراد باشند که با منويات خود از اين آزادي چه در بخش راست و چه در بخش چپ شروع کنند به اين که طوري رفتار کنند که هيچ امنيتي را براي رقيب سياسي خود نگذارند و در جامعه هيچ خط قرمزي را از لحاظ آرامش فکري مردم و گروه‌ها و اصلا حتي از لحاظ امنيتي کل کشور رعايت نکنند مسلما در چنين زماني بديهي خواهد بود که جبهه مقابل توپخانه‌اش را تند مي‌کند و اينگونه مي‌شود که در جامعه امنيت از بين مي‌رود و کسي هم که مي‌خواهد کار سياسي انجام دهد احساس مي‌کند که امنيت سياسي ندارد و اين گونه مي‌شود که گاهي منفعل هم خواهد شد.

اين مسائل در مقاطع مختلف پيش آمده و من بارها و بارها گفته‌ام که هيچ وقت و هيچ جامعه‌اي از تندروي و افراط سودي نبرده است، به ويژه اين که جامعه ما جامعه اسلامي است و در اسلام علاوه بر اين که به عقل توصيه شده است مسئله توحيد و ولايت مباحثي است که ما را به سمت و سويي رهنمود مي‌کند که باعث مي‌شود تا در مقايسه با ساير ملل و اقوام از عقلانيت بيشتر بهره‌مند باشيم.

*در انتخابات 84تندروها پاشنه آشيل شدند

مجري: شما به نوعي يک شخصيت شناخته شده معتدل در طيف فکري‌تان، طيف اصلاح طلب هستيد. اگر منصفانه بخواهيد نگاه کنيد و يک آسيب‌شناسي کرده باشيد از اين که کجا و چه زماني تندروي‌ها پاشنه آشيل بوده است؟

مهرعليزاده: انتخابات 84. در آن زمان طيف‌هايي آمدند که با اين کلمه مي‌توانم بگويم که فردي مثل آقاي هاشمي و يا شخصيتي مثل آقاي کروبي را که شخصيت مطرحي بود به حساب نياوردند و يا بنده را اصلا به حساب نياوردند. اگر اين تک محوري نبود و اگر فضايي منطقي ايجاد مي‌شد و گرايشي بود تا در اين فضا باهم صحبت کنيم شايد نتيجه چيز ديگري مي‌شد. و موضوع ديگر که مي‌توانم در بحث تندروي‌ها اشاره کنم اين بود که تعدد نشريات از جمله ره‌آورد و دست‌آورد دوم خرداد بود و هيچ کس ناراضي نبود اما برخي از نشريات تندروي‌هايي کردند که باعث شدند تا فضا براي بستن بسيار وسيع نشريات ديگر که آن‌ها لزوما اين گونه نبودند ايجاد شود.

مجري: مي‌توان فتنه 88 را مصداق اين تندروي‌ها دانست؟

*فتنه 88 حادثه تلخي بود

مهرعليزاده: نه. فتنه 88 به نظر من حادثه تلخي بود، حادثه تلخي براي نظام و براي کساني که ارزش‌هاي نظام را پاس مي‌داشتند بود.

مجري: کساني که قلبشان براي نظام مي‌تپد؟

مهرعليزاده: بله. براي آن‌هايي که از فرداي انقلاب، نه از فرداي انقلاب که از 15 سال قبل از انقلاب و از همان سال‌هاي 42 در کنار امام و در صحنه بودند اين حادثه واقعا تلخ بود و همه را متأثر کرد. اما اين که بالاخره در آن زمان چه کسي و چه ميزان تندروي کرد و چه چيز باعث چه چيز ديگري شد و چه عاملي باعث تحريک يک انگيزه ديگر شد چيزي است که نبايد الان بحثش را باز کرد زيرا هر وقت که بحثش باز شود ممکن است که باز هم تندروي‌هايي از يک جانب باعث شود که بارديگر به صورت خشک اين آن را محکوم کند و آن اين را. به نظر من اصلا وقت اين حرف ها نيست.

مجري: به عنوان يک شخصي که با تعداد زيادي از آدم‌هاي طيف فکري‌تان برخورد داشته ايد طيف‌هاي مختلف اصلاح‌طلب را در سال 88 چه طور ديديد؟ چه طور عملکردي داشتند و اگر بخواهيم آن‌ها را تقسيم‌بندي کنيم به چند دسته تقسيم مي‌شوند؟ خودتان هم تجربه داشتيد و جالب است که در صحبت‌هايتان هم اشاره کرديد که من رد صلاحيت شدم در صورتي که آن را حق خودم مي‌دانستم و به آن انتقاد هم داشتم اما رفتم گرفتم خوابيدم و گفتم از قانون تبعيت مي‌کنم.

مهرعليزاده: باور کنيد راحت‌ترين خواب را هم داشتم.

مجري: واقعا چيز قشنگي است در انتخابات 92 هم اتفاق افتاد و خيلي از آدم‌ها بودند که رد شدند و رفتند و تبعيت هم کردند. 88 هم واقعا مي‌شد اين کار را کرد.خيلي هزينه بود.

*در فتنه حق و باطل به هم مي‌ريزد

مهرعليزاده: بايد سرفرصت و کارشناسي لحظه لحظه اتفاقات88 را با دقت و کارشناسي کنار هم بگذارند و بگويند اگر فلان کس، فلان موضع را در فلان جا گرفت....من نمي‌خواهم به اين مسائل بپردازم زيرا حادثه تلخي براي نظام بود و آثارش را هنوز هم مي‌بينيم. بالاخره يک نفر سخنراني کرد و يک اصطلاحي را به کار برد که آن اصطلاح همه را به هم ريخت و دوباره موجي را ايجاد کرد. شايد افرادي که آن موج را ايجاد کردند و فردي که به خاطر او اين موج ايجاد مي‌شد خيلي با اين موج موافق نبودند و اصلا اين موج غيرقابل کنترل در ازاي اعتراض به حرفي بود که زده شد. به نظر من همين‌طور که کلمه فتنه به کار برده مي‌شود بايد دانست که اصلا در فتنه حق و باطل از بين مي‌رود.

مجري: همه چيز باهم مخلوط مي‌شود

مهرعليزاده: بله همه چيز باهم مخلوط مي‌شود و خيلي‌ها نيز لطمه مي‌خورند.

هم شخصيت‌ها لطمه مي‌خورند و هم مردم. و از همه مهم‌تر و واجب‌تر و بالاتر از همه نظام لطمه مي‌خورد.

مجري: به عنوان يک سرباز نظام در آن زمان واقعا دلتان شور مي‌زد؟

مهرعليزاده: واقعا اين طور بود و الان هم ما ناراحت هستيم. زيرا اين اتفاقات، به هر صورت، از هر نقطه و به هر دليلي که شروع شد و آتش را ايجاد کرد و يا افرادي هم که در اين اتفاق با دلسوزي کاري کرده باشند و يا از روي عناد اقداماتي انجام داده باشند و يا افرادي که در جهت منافع خود آمده باشند و يا حتي اين که عده‌اي کاري کرده باشند و افراد ديگر را تحريک کرده باشند در هر صورت و به هر حال به نظر من آن اتفاق اصلا گوارا نبود.

مجري: چه طور شد که سال 92 ابتدا سه نفر از افراد اصلي مطرح بوديد. شما بوديد، آقاي عارف بود و آقاي اسحاق جهانگيري بود. چه شد که شما و دوستان اصلاح‌طلبتان راضي شديد که آقاي عارف به نفع آقاي روحاني که در واقع به نوعي اصلاح طلب هم به حساب نمي‌آيد و يک بستر اصول‌گرايي هم حتي دارد و با شعار اعتدال هم آمده بود کنار برود؟ چه طور به اين جمع بندي رسيديد؟

مهرعليزاده: تا آن‌جا که من اطلاع دارم يک گروهي آن زمان مأمور شدند که ، هم از استقبال و اقبال مردم به کانديداها که داشتند کار مي‌کردند يک نظرسنجي داخلي کنند و هم نظرسنجي داخلي در گروه داشته باشند. قرار شد بعد از آن هم جمع بندي را به جمعي که آقاي خاتمي اداره مي‌کرد بدهند. ظاهرا آن جمع در نظرسنجي‌ها به اين نتيجه رسيده بود که اگر از بين اين دو نفر آقاي عارف به نفع آقاي روحاني کنار برود شانس موفقيت بالا خواهد رفت. آن جمع به اين نتيجه رسيدند و اين مطلب از سوي آقاي خاتمي از آقاي عارف خواسته شد.

مجري: يعني به اين نتيجه رسيدند که اگر آقاي عارف بماند رأي لازم را ندارد؟

مهرعليزاده: در مقايسه اين دو گفتند شرايط ايشان بهتر است.

مجري: من يک سؤال از آقاي هاشمي‌تبار کردم و آن سؤال اين بود که جاذبه ورزشي براي سياسيون چيست؟ گفت دو چيز. يکي شهرت و ديگري مسافرت خارج از کشور. شما هم همين تحليل را داريد.

مهرعليزاده: در مورد خودم مي‌گوييد؟

مجري: نه در کل آقايان سياسي خيلي علاقه‌مند هستند رئيس فدراسيوني، عضو هيئت مديره آبي يا قرمزي شوند

مهرعليزاده: کلمه‌اي که درباره مسافرت خارج و مسئولين سياسي زده مي‌شود خيلي کارها را چيپ مي‌کند.

بالاخره مسئولي با اين لول و سطح مسئوليت به اندازه کافي امکانات دارد که 4 روزي با زن و فرزندش به مسافرت خارج از کشور برود. از طرفي هر مسئوليني با اين لول در حيطه کاري خودش حداقل 4، 5 بار فرصت سفر به خارج را دارد مثلا هرکسي که وزيري مي‌شود بالاخره عضو چند مجمع بين‌المللي خواهد شد.

مجري: پس شما دليل اين رغبت را چه مي‌دانيد؟

مهرعليزاده: شايد مشهور بودن يکي از دلايلش است اما من خوبش را مي‌بينم و مي‌گويم نافع بودن و اين که دوست دارد بيايد، شايد بتواند کاري کند و کاري از دستش برآيد.

مجري: شما الان فقط در فعاليت زورخانه‌اي هستيد يا فعاليت ديگري هم داريد؟

مهرعليزاده: من يکي دو فعاليت جنبي ديگر هم دارم. اولا اين که در دانشگاه تدريس مي‌کنم و از طرفي يک مجموعه‌اي است که من از بيست سال پيش به شکل افتخار براي خودم مي‌دانم و اميدوارم که براي آخرتم باشد، اين مجموعه‌ را بيست سال است که مديريت مي‌کنم، مجموعه‌اي است اقتصادي به نام مجموعه شاهد که متعلق به 120 هزار فرزند شاهد است که اخيرا هم همسران شهدا اضافه شدند و 170 هزار نفر شدند و سهام‌داران و سهام‌دار به شکل خصوصي هستند. اين مجموعه با يک سرمايه اهدايي 10 ميليوني امام(ره) در سال 63 ايجاد شده است به اين هدف که فرزندان شهدا که بزرگ مي‌شوند بتوانند دانشگاه بروند و زندگي تشکيل دهند. از سال 73، يعني از 20 سال پيش مسئوليت اين مجموعه با من است. رئيس هيئت مديره، در مقاطعي رئيس هيئت امنا و سه سالي هم مدير عاملش بوده‌ام.

مجري: اگر شما مدير وزارت ورزش بوديد براي قضييه کارلوس کي روش چه تصميمي مي‌گرفتيد؟ بحث روز ورزشي‌ها اين است. آيا تمديد مي‌کرد يا نه؟

مهرعليزاده: من اگر بودم اعلام مي‌کردم که آقاي فدراسيون فوتبال من هم به عنوان وزير و هم به عنوان شهروند با انتخاب شما موافقم و انتخابتان را تبريک مي‌گويم مشروط بر اين‌که مبلغش را به ورزش تحميل نکنيد چرا که در ورزش به اندازه خيلي زيادي بايد در جاهاي ديگر و در رشته‌هاي ديگر براي مردم هزينه شود.

مخالفت نمي کردم و حتي موافقت و تشويق هم مي‌کردم اما راهي باز مي‌کردم که مبلغش به بودجه ورزش تحميل نشود زيرا در جاهاي ديگر واقعا ورزش مردم به اين بودجه نياز دارند، همين ورزش‌هاي همگاني که مردم از بعد سلامت به آن نياز دارند.

يکي از همين روزها فردي چون مي‌دانست من در ورزش سابقه‌اي دارم زنگ زده بود و مي‌گفت من پيشنهادي دارم. گفتم چه پيشنهادي؟ گفت آقا تو رو خدا به اين فدراسيون فوتبال بگوييد که اعلام کند هرکس که مايل است کارلوس کي روش را نگه داريم مبلغ ده هزار تومان بدهد.

مجري: شما پيشنهاد داديد؟

مهرعليزاده: نه آن فرد پيشنهاد مي‌کرد که شما دستتان مي‌رسد به اين آقايان بگوييد، مردم هم قطعا مي‌آيند و کمک مي‌کنند و ده برابر مبلغ کي روش هم جمع مي‌شود. گفتم من مي‌گويم. واقعا هم همين طور است اين همه ما علاقه‌مند به فوتبال و علاقه مند به استقلال و پرسپوليس داريم. آيا مردم پول نمي‌دهند. پول را از مردم بگيريد و بگوييد آقاي وزير به شما هم تحميل نمي‌کنيم من رئيس فدراسيون هستم و ترتيب کار را مي‌دهم و مردم هم که اين را مي‌خواهند. منطق هم مي‌گويد که اين آدم مي‌تواند موفق باشد. حالا اين قدر پول مي‌خواهد، نسبت به عرف بيشتر مي‌خواهد کم کنيد و اگر متعادل است بدهيد برود.

مجري: يک جا گفته بوديد که آقاي کفاشيان يک ذخيره الهي براي ورزش است که آمده و مانده است و بايد از آن لذت ببريم.

مهرعليزاده: واقعا؟

مجري: بله

مهرعليزاده: حتما شوخي کرده‌ام. اقاي کفاشيان اهل شوخي است. اما من هيچ وقت درباره انساني نمي‌گويم که ذخيره الهي است. کفاشيان آدمي است که به عنوان نفر دوم خيلي خيلي به درد مي‌خورد و کمک مي‌کند. من از ايشان به عنوان نفر دوم استفاده مي‌کردم و انصافا نيز فردي بود که به ايشان مي‌گفتي برو و اين کار را برنامه‌ريزي کن و بياور، ايشان مي‌رفت و دقيق برنامه‌ريزي مي‌کرد و کاملا پيگيري مي‌کرد. ولي در اين موقعيت قرار گرفته تجربه جديدي را دارد انجام مي‌دهد. اما با همين خنده‌رويي و خوشرويي و توان اجرايي که دارد تا حالا که خوب بوده است. بعضي مي‌گويند شما پايش را به ورزش باز کرده‌ايد مي‌گويم ايشان پايش به ورزش باز بود. اعتقاد هم به او دارم چون بچه مسلمان است.

مجري: محبت کرديد که به ما وقت داديد.

مهرعليزاده: من از شما و شبکه سه تشکر مي‌کنم که مبتکر چنين برنامه‌اي هستيد. برنامه موفقي بوده و هست و اميدوارم از آن تاريخ شفاهي درآيد. زيرکي شما باعث مي‌شود تا مواضع افراد مشخص شود.ضمن اين که خيلي از افراد که در کوران ناجوانمردانه وحملات در يک پوشش‌هايي از ذهن مردم قرار داده مي‌شوند که حقشان از نظر شخصيت و موانع نيست، شما شفاف‌سازي مي‌کنيد. اميدوارم اين اتحادي که امام(ره) دنبالش بودند و مي‌فرمودند که راز موفقيت ما وحدت کلمه ماست ايجاد شود.

مجري: ممنونم. ما نيز هدفمان اين است که کارگزاران نظام چه آن‌ها که در عرصه هستند و چه آن‌هايي که قبلا بوده‌اند معرفي شوند. تنها ديکته نانوشته است که غلط ندارد، اميدواريم که همه تجربيات خود را بگويند و مسلما مردم نيز آگاهي‌شان بالا مي رود.

 

انتهاي پيام/

 
 
 
ارسال کننده
ایمیل
متن
 



جهت عضويت در کانال های خبري سلام لردگان روی تصاویر کليک کنيد
پیوند
سايت رهبري

دولت

مجلس