به گزارش سلام لردگان، حجتالاسلام عليرضا پناهيان در آخرين شب مراسم عزاداري براي شهادت حضرت زهرا(س) که با حضور رهبر معظم انقلاب، اقشار مختلف مردم و جمعي از مسئولان نظام در حسينيه امام خميني(ره) برگزار ميشد، با موضوع «راحتطلبي، اولين تمايل انسان» سخنراني کرد که مشروح اين سخنراني را در ادامه ميخوانيد:
راحتطلبي اولين گرايشي است که انسان تجربه ميکند
اولين علاقه و اولين گرايشي که ما در خودمان تجربه ميکنيم «راحتطلبي» است. حتي لذّتجويي که يکي از فراگيرترين گرايشهاي ما در طول زندگيمان هست و براي هم? آدمها به انحاء مختلف، موضوع مطرحي است، بعد از راحتطلبي سراغ آدم ميآيد. گرچه خود راحتي لذّت دارد، اما بههرحال انسان به راحتي علاقهمند است. يک نوزاد وقتي به دنيا ميآيد، تا گرسنهاش ميشود، احساس ميکند ناراحت شده، شروع ميکند گريه کردن. تا دلدرد ميگيرد، ناراحتي را احساس ميکند و عکسالعمل نشان ميدهد.
ما با راحتطلبي زاده ميشويم. بعداً گرايشهاي ديگر دنياييِ ما، بيشتر تجلي ميکنند و بعضي از اوقات به خاطر همين راحتطلبيِ تورم يافته، گرايشهاي ديگر بد و خوبي هم در ما شکل ميگيرد. شايد اوايلش انسان زياد حبّ بقاء نداشته باشد؛ نميفهمد من بميرم يعني چي، «دوست دارم من زنده بمانم» را ممکن است حس و تجربه نکند، ولي عجالتاً مايل است «ناراحت» نباشد. راحتطلبي يکي از گرايشهاي کليدي ماست و يکي از شعبات اصلي حبّالدنياست.
اميرالمؤمنين علي(ع) دربار? طبيعي بودن محبّت به دنيا با هم? مذمّتهايي که در موردش هست، فرمودهاند «النَّاسُ أَبْنَاءُ الدُّنْيَا وَ الْوَلَدُ مَطْبُوعٌ عَلَى حُبِّ أُمِّه»(غررالحکم/2349) مردم فرزندان دنيا هستند، و بچهها مادرشان را طبيعتاً دوست دارند، پس حبّالدنيا طبيعتاً به دل ما ميآيد.
خيلي اوقات جوانها خودشان را اهل حبّ الدنيا نميدانند /«راحتطلبي» اولين مظهر حب الدنيا در جوانان است
الحمدلله جوانها در مجلس ما و در مجالس مذهبي فراوان هستند، به آنها عرض ميکنم: خيلي وقتها جوانها خودشان را اهل حبّ الدنيا نميدانند، ميگويند آيا ما حبّ مال داريم؟ حبّ جاه داريم؟ ما چه قسمتي از حبّ الدنيا را داريم؟ و خيليها هم جوانها را باصفا ميدانند. بله، واقعاً جوانها، فينفسه، باصفاتر از مسنها هستند، ولي يکي از مهمترين صفات بد دنياطلبانه، که ميتواند در جوانها رواج داشته باشد، حتي در جوانهاي به ظاهر خوب که اهل بيبند و باري نيستند، همين راحتطلبي است. ميبيني جوان وقتي خودش را لذّتپرست نميداند، بچ? خوبي ميداند. وقتي خودش را شهوتران نميداند و ميبيند که دنبال هرزگي نميرود، خودش را بچ? خيلي خوبي ميداند اما وقتي دقت ميکني، ميبيني راحتطلبي در او موج ميزند.
وقتي يک دستور سخت از پدر و مادر، يا از هر کسي، موجب شود کمي ناراحت بهش برسد، برميگردد سريع پرخاش ميکند. خب حبّ الدنيا همين است ديگر. اولين مظهر حبّ الدنيا، در جوانها و حتي نوجوانها که بايد برايش يک فکري کرد و بايد هم در مقام مذمّت و هم در مقام موعظه برايش کم نگذاشت، همين راحتطلبي است. راحتطلبي است که موجب پرخاش ميشود. مانند نوزادي که تا دلش درد ميگيرد بلافاصله گريه ميکند، اين نوزادي است که بزرگتر شده، ولي از نظر رفتار، همان رفتار را دارد.
(1-راحتطلبي و تربيت) مخالفت نکردن والدين با راحتطلبي فرزندان، علت خراب شدن بچههاي نمازخوان بعد از 14 سالگي
وقتي ما جلوي اين راحتطلبي را نگرفتيم، جلوي شهوتپرستي را هم نميگيريم. بسياري از خانوادههاي مذهبي، گلهمند هستند از اينکه: «بچ? ما تا چهارده سالگي کم و زياد بچ? خوبي بود و حتي نماز ميخواند. نه تنها خيلي از رفتارهاي ناخوب را نداشت، بلکه رفتارهاي خوب هم داشت. اما کمکم سر و گوشش دارد ميجنبد، کم کم دنبال رفقاي ناباب است، از لذّت حرام چشم نميپوشد و دارد بداخلاقي ميکند.» بررسي که ميکني ميبينيد در اين خانواده از هفت تا چهارده سال، پدر و مادر فرصت داشتهاند که اين بچه را از راحتطلبي جدا کنند. اما چون بچهاش را دوست دارد، ميگويد بگذار بچهام «راحت» باشد.
از مدرسه آمده، ميگويد بگذار جورابش را دربياورم، بگذار غذايش را برايش آماده کنم. راحتطلبي بچه را باهاش مخالفت نکرده. حالا چهارده سالش شده است، و ديگر با شهوات آشنا شده. بچهاي که در دوران ادب بين هفت تا چهارده سال ادب نشده، و راحتطلبي بيشتر برايش جا افتاده، الان يک دفعهاي ميخواهي بهش بگويي با شهواتت مخالفت بکن، قبول نميکند. بهش ميگويي بيا نماز بخوان، قبول نميکند. چرا؟ آيا چون ايمان ندارد؟ نه به خدا، ايمان دارد. آيا محبّت به اهلبيت(ع) و اولياء خدا ندارد؟ چرا، دارد، ميبيني که محرمها کم نميگذارد براي امام حسين(ع)، اما کاهلنمازي ميکند. اما دستدرازي ميکند به سوي گناه.
قبل از «جشن تکليف» بايد در هفت سالگي «جشن ادب» گرفته شود
چهجوري بايد اين را کنترل کرد؟ براي خود جوان هم سخت شده است که با گناه و با شهوات مبارزه کند. يکي از دلايل اساسياش اين است که از هفت تا چهارده سال، کسي او را ادب نکرده. گفتند: «حالا بچ? خوبي است، بگذار طبق ميل خودش رفتار بکند، حالا کار خاصي که انجام نميدهد، جنايت خاصي که انجام نميدهد.» لذا قبل از اينکه در چهارده سالگي براي بچهها «جشن تکليف» گرفته بشود که سنّت خوبي است، بايد در هفت سالگي «جشن ادب» گرفته بشود براي بچهها؛ پدر و مادر مسئوليتهايي را به بچه بدهند. از آن راحتيِ قبل از هفت سالگي بچه را با منطق و محبّت خارج کنند.
ديگر زندگي به اين راحتي نيست. او بايد اهل مبارز? با راحتي بشود، بدون تعارف. و الّا بچ? خوب، در خانواد? خوب، با علائق خوب، با ايمان نسبتاً خوب و معمولي در همين مقداري که هست، اين بچه بعد از چهارده سالگي، نميتواند جلوي شهوات خودش را بگيرد. با راحتطلبي بايد مقابله کرد.
فاصله گرفتن از راحتطلبي، يکي از عوامل مهم رشد در جبههها
يکي از صحنههايي که ما در جبههها ميديديم و در فرآيند رشد اين جوانها که يک شبه راه صدساله را طي ميکردند، اتفاق ميافتاد، همين جدا شدن از راحتطلبي بود. من يادم است قبل از عمليات والفجر يک، بچهها توي چادري که بودند در آن منطق? پشت عمليات، يک شب به همديگر گفتند، همينجوري ارتکازي، کسي نبود که بيايد بهشون ياد بدهد، ميگفتند: بچهها! آيا اين بد نيست که ما هرچيزي که لازم داريم و ميخواهيم به از همديگر ميخواهيم و به همديگر دستور ميدهيم؟ «آن پارچ را به من بده...، آن بشقاب را به من بده» هم?مان تنبلبازي درآورديم. بياييد مردانه عمل کنيم. تصميم گرفتند و نور اين سختکوشي را حس ميکردند. اگر يک روز کمتر ميدويدند توي صبحگاه، ميگفتند دلم مکدّر شده، سياه شده. ما ميديديم شهدايي را که به مقام عالي شهادت رسيدند، خب الان ميگوييم عاشق خدا بودند، چقدر مؤمن به قيامت بودند، اما اين فرآيندي که طي شد تا به اينجا رسيدند، چي بود؟ يکي از مراحل بسيار زيبايش، جدا شدن از تنبلي بود.
راحتطلبي يک بليّ? عامالبلوا در جامع? ماست/ اين يک نقص فرهنگي بزرگ است که راحتطلبي در فرهنگ ما مذمت نميشود
راحتطلبي يک بليّ? عامالبلواست در جامع? ما. از آن جا که ما يک جامع? ديني داريم، در فرهنگ ما لذّتطلبي که نزديکتر است به عرص? گناه و عبور از خط قرمز، بيشتر مذمّت ميشود. ولي متأسفانه در فرهنگ عمومي و حتي فرهنگ ديني ما، راحتطلبي آنقدر مذمّت نميشود. اين يک نقص فرهنگيِ بزرگ است.
من الان روايتي را براي شما بگويم، آيا تعجّب نميکنيد؟ رسول گرامي اسلام اگر به يکي دليلي از يک جواني خوشش ميآمد، بلافاصله، ميفرمود حرفهاش چيست؟ تا ميگفتند شغل و حرفهاي ندارد، بلافاصله ميفرمودند: از چشمم افتاد.(کَانَ رَسُولُ اللَّهِ إِذَا نَظَرَ الرَّجُلَ فَأَعْجَبَهُ قَالَ هَلْ لَهُ حِرْفَةٌ فَإِنْ قَالُوا لَا قَالَ سَقَطَ مِنْ عَيْنِي؛ جامع الاخبار/139) مگر ميشود؟ بيکار، بيعار؟ تنبل؟ ببينيد بنده «خوشگذران» عرض نميکنم! خيلي خوشگذران نيست، شايد عضو پايگاه بسيج هم باشد، اما تنبلياش را دارد. تکان نميخورد. سختي به خودش نميدهد. راحتطلبي يکي از شعبات عجيب و غريب حبّ الدنياست، که جوان و نوجواني که نه اهل شهوت است، نه اهل معصيت است، نه حبّ مال، نه حبّ جاه، هيچکدام از اين آلودگيها او را نگرفته، تقريباً قطعي بدانيد او در معرض آلودگي حبّ راحت هست.
و اصلاً اين جزء سبد خريد روزان? ما نيست. جزء توجهات روزمرّه و محاسب? نفس ما نيست که ببينيم ما چقدر راحتطلب هستيم. کسي که بلافاصله عصباني ميشود و در رفتارهاي معمولي به اطرافيان پرخاش ميکند، راحتطلبي در او لبريز شده، و به صورت يک بيماري دارد در او نشان داده ميشود.
چقدر جالب است، در روايتي ميفرمايد: وقتي يک معصيتي کردي، خواستي جبران کني، با يکي از کارهاي خوب جبران کن، بعد يک مثال ميزنند ميفرمايند که مثلاً يک کسي عصبانيات کرد، هيچي نگو، بگذار جبران آن گناهت بشود.(اسْتَغْفِرُوا بَعْدَ الذَّنْبِ أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَيْنٍ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَبِالْإِنْفَاقِ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَبِکَظْمِ الْغَيْظِ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَبِالْعَفْوِ عَنِ النَّاسِ....؛ مستدرک الوسائل / ج12/ 124) يعني خودداري از بروز ناراحتي، کفّار? گناه است. و اصلاً اگر شما دقت کنيد، ميبينيد خدا در مسير معنوي زندگي براي انسان ناراحتي پيش ميآورد و پروردگار عالم انسان را ناراحت ميکند. حتي اگر کسي به آدم ظلم نکند، با سوءتفاهم اينکار را ميکند.
(2-راحتطلبي و آموش و پرورش) فرزندانتان را در مدرسهاي ثبتنام کنيد که بتواند قبل از هرچيز، راحتطلبي را در او مديريت کند
راحتطلبي، يک خصلت طبيعي است، يک خصلتي است که از دوران نوجواني بايد باهاش مقابله کرد. پدر و مادر و آموزش و پرورش، هفت سال وقت دارند اين راحتطلبي را از جان اين بچه جدا کنند. بچههايتان را برويد توي مدرسهاي ثبتنام بکنيد که مديران محترم و معلمين محترم، قبل از آموزش هر کلمهاي به بچه، بتوانند اين راحتطلبي را در او مديريت کنند. و الّا اگر در اين مدرسه حفظ قرآن هم بود، بچ?تان را نگذاريد در آن مدرسه. شما به يک عنصر راحتطلب قرآن ياد بدهي، بعد او چه موجودي خواهد شد! دين را هم در خدمت راحتطلبي خودش خواهد گرفت.
اگر بچ?تان را ميخواهيد بگذاريد در يک مدرس? اسلامي، و ديديد اين مدرسه بلد نيست بچ? شما را از راحتطلبي جدا کند، ولي ميخواهد محبّت اهلبيت عصمت و طهارت(ع) را بهشان ياد بدهد، نگذاريد آنجا، چون اين پسفردا محبّت اهلبيت عصمت و طهارت(ع) را هم در خدمت توجيه و تئوريزه کردن راحتطلبي خودش قرار خواهد داد. آنوقت ميشود جزءکساني که حضرت امام(ره) در موردشان ميفرمود: «ولايتيهاي راحتطلب!» که جريان هولناکي هستند که کلمات حضرت امام را دربار? چنين افرادي براي شما قرائت خواهم کرد.
مهمترين شاخص موفقيت آموزش و پرورش سالم چيست؟
مهمترين شاخص موفقيت آموزش و پرورش سالم، نه اسلامي، سالم! چيست؟ اين که وقتي ديپلمش را گرفت از مدرسه آمده بيرون، کلم? دلم ميخواهد برايش زشت باشد. از خودش خجالت بکشد که بگويد دلم ميخواهد. و الّا آموزش و پرورش موفق نبوده. کدام شاخص را شما ميتوانيد به عنوان شاخص برتر از اين بيان کنيد؟ راحتطلبي گاهي از اوقات جنب? امّ الفساد پيدا ميکند.
در فرهنگ جامعه هم همينطور است. آقا پسر ميرود براي خواستگاري. خب حرفهاش چيست؟ در جايي استخدام رسمي شدند. خوب است ديگر، پولش ميرسد. خانواد? دخترخانم ديگر کاري ندارند به اينکه آقا شخصيتش چيست. در حالي که شخصيت اين جوان خيلي مهمتر از پولش است، مگر اين دختر را داري ميدهي به پول او؟ داري ميدهي به شخصيت ايشان. بگو خب استخدام شدي، سختکوش هم هستي يا نه؟ يا خودت را آويزان کردي به يک حقوق بخور و نمير؟ اگر ثابت کرد سختکوش است، تربيت شده براي سختکوشي، دخترت را بهش بده. و الّا استخدام رسمي بودن فضيلت نيست. تو ديگر فرهنگت خراب است. «بله همين که استخدام است خوب است، حقوقش ميرسد ديگر، حالا هر شخصيت شل و ول و تنبلي داشته باشد، اشکال ندارد؟
آيا استخدام دائم بودن به اين معني که از يک جايي حقوق همينجوري و هميشگي بيايد، اين ارزش شد، نه سختکوش بودن؟! اين فرهنگ معلوم است اشکال دارد. وقتي فرهنگ اينجوري شد، آن وقت در اين فرهنگ شما ميخواهي بگويي آقا بلند شو براي نماز؟ بابا! حرف زور ميزني. اين براي خودش بلند نميشود، براي خدا بلند شود؟ امام هادي(ع) ميفرمايد «مَنْ کَسِلَ عَنْ أَمْرِ دُنْيَاهُ فَهُوَ عَنْ أَمْرِ آخِرَتِهِ أَکْسَلُ؛ کسي که حال ندارد براي دنياي خودش بدود، براي آخرت خودش بيشتر حال ندارد.»(کافي/9/560) راحتطلبي را بايد به عنوان يک گرايش زشت و قوي عليهاش قيام کرد. من اينها را ميگويم، تا بعضي از روايات و بعضي از کلمات حضرت امام(ره) برايتان آوردم، آنها را بشود اينجا خواند، در جلسهاي که اين آمادگي را پيدا کرده ميشود آن عبارات را قرائت کرد.
وقت خيلي کم است، من ديگر آن رواياتي که ميفرمايد: «علم را در سختي به بندگانم ميدهم. اما بندگان من به دنبال علم هستند با شکم سير و با آسايش، نميشود. راحتي را در دنيا نگذاشتم، بندگان من در دنيا دنبال راحتي هستند، نميشود.» (وَضَعْتُ الْعِلْمَ فِي الْجُوعِ وَ الْجَهْدِ، وَ هُمْ يَطْلُبُونَهُ فِي الشِّبَعِ وَ الرَّاحَةِ، فَلَا يَجِدُونَهُ... وَضَعتُ الراحَةَ في الجَنَّةِ وهم يَطلُبُونَها في الدنيا فلا يَجِدُونَها؛ عد? الداعي/179)
حالا در مورد اينکه ما چگونه ميتوانيم به راحتي برسيم هم يک عبارت براي شما بخوانم، بعد زندگي را تفسير بکنيم برويم جلو. از امام صادق(ع) پرسيدند: «أين طريقِ الراحَة» ما چهکار کنيم به راحتي برسيم؟ فرمود « في خِلافِ الهَوى» در مخالفت کردن با هواي نفس؛ با «دلم ميخواهد» مخالفت کن. بعد گفت «فَمَتى يَجِدُ عَبدٌ الراحَةَ؟» بند? خدايي که مخالفت با هواي نفس کند، کِي به راحتي ميرسد؟ امام صادق(ع) فرمودند: «عِندَ أوّلِ يَومٍ يَصِيرُ في الجَنَّةِ» روز اولي که وارد بهشت شوي. حل است؟! برو!
(3-راحتطلبي و فرهنگ) تبليغ راحتطلبي در هر جايگاهي، زيرساخت اساسي فرهنگ جامعه را نابود ميکند/ نابود باد هر نوع تبليغي که به نفع راحتطلبي باشد
راحتطلبي را بايد مديريت کرد. اگر بنا شد کار فرهنگي بکنيم، کار فرهنگي که بدون تدبير امکان ندارد. اينکه هزارتا سرفصل خوب بگذاريم جلوي خودمان، و بگوييم هم? اينها را به دست بياوريم، اصلاً امکان ندارد. شما براي جسمتان بخواهيد برنامهريزي بکني اينجوري نيست، چه برسد به اينکه بخواهي براي روح پيچيدهات اين کار را بکني. آيا مسئولين فرهنگي جامع? ما مفاهيم ديني را مهندسي، طبقهبندي، رتبهبندي و زمانبندي کردهاند و اوّليتها، اولويتها را مشخص کردهاند؟ آيا محور کار فرهنگي را مشخص کردهاند؟ الان براي ارتقاء فرهنگ در کشورمان، محوريترين کار چيست؟ محوريترين کار که صدتا کار نميشود، يک دانه است. نه اينکه بگوييم «يکي از محوريترين...، يکي از محوريترين...، يکي از مهمترين...»آيا مهمترين هست؟ مهمترين، يک دانه است، صدتا نميشود.
وقتي وارد کار فرهنگي بشوي، ميبيني دوتا فرهنگ الان در جهان هست، يک دانهاش تازه متولد شده و هنوز رشد نکرده؛ فرهنگ اسلامي انقلابي ماست، که نوظهور است؛ اين را بايد تکميل کنيم.
فرهنگ ديگري که در جهان هست، فرهنگ منحط غربي است که فعلاً حاکميت دارد، و مردم جهان کم و بيش آسيب ديده از آن فرهنگ هستند. آن فرهنگ، مبتني است بر راحتطلبي. محورش «أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ»(فرقان/43) آيا ديدي کسي که خداي خودش را هواي نفس قرار داد؟ در آن فرهنگ، راحتطلبي تبليغ ميشود. نابود باد هر نوع تبليغي که به نفع راحتطلبي باشد. به هر دليل و زبان و توجيهي. در هر مقطعي و در هر جايگاهي، چون زيرساخت اساسي فرهنگ جامعه را نابود ميکند. ايمان به خدا هم ديگر کاري براي آن جامعه نخواهد کرد.
شما در فاطميه به سر ميبريد. من دليل فاطميهاي اين بحث خودم را خدمت شما قرائت خواهم کرد. محور، مخالفت با هواي نفس است.
- آقا! اگر بنا باشد با راحتي مخالفت کنيم، سنّش را هم که بُردي از هفت سال. خب، انسان رنج ميبرد!
- دنيا براي رنج است عزيز من. پيامبر گرامي اسلام در سخن شريفي فرمودند: چرا از خدا محال تقاضا ميکنيد؟ گفتند آقا! ما که محال از خدا تقاضا نميکنيم، فرمود بله، محال تقاضا ميکنيد. شما راحتي مگر نميخواهيد؟ گفتند خب بله، فرمود راحتي محال است در دنيا.(قَالَ رسول الله ص لِأَصْحَابِهِ لَا تَتَمَنَّوُا الْمُسْتَحِيلَ قَالُوا وَ مَنْ يَتَمَنَّى الْمُسْتَحِيلَ فَقَالَ أَنْتُمْ أَ لَسْتُمْ تَمَنَّوْنَ الرَّاحَةَ فِي الدُّنْيَا قَالُوا بَلَى فَقَالَ الرَّاحَةُ لِلْمُؤْمِنِ فِي الدُّنْيَا مُسْتَحِيلَة. اعلام الدين/ 278)
به جوانها راست بگوييم: جوان در اين دنيا به آرزوهايش نميرسد/اين را جا بياندازيم که «زندگي انسان با رنج عجين شده»
راست بگوييم به جوانهايمان. چند نفر از جوانهايي که در همين جلسه شريف نشستهاند، از اولين و تنها نام? اخلاقي که در صدر اسلام خطاب به جوانها نوشته شده خبر دارند؟ نام? سي و يکم نهجالبلاغه، نامهاي است که اميرالمؤمنين علي(ع) خطاب به جوانها نوشتند؛ اين نامه، يک متن کليدي و راهبردي در تعليم و تربيت است. هفت خصلت از خودشان ميفرمايند: «مِنَ الْوَالِدِ الْفَانِ، الْمُقِرِّ لِلزَّمَانِ، الْمُسْتَسْلِمِ لِلدُّنْيا» از پدر فاني، زمين خورده در مقابل زمان و قهر طبيعت؛ طبيعت بر من غلبه کرده و من تسليم زمان شدم. هفتتا خصلت که همهاش به قول امروزيها منفي است، بعد چهارده خصلت از جوان ميشمارند: «الي المولود...»، يعني به اين تازه به دنيا آمده، به اين جوان، به اين تازه رسيده. «الي المولود الْمُؤَمِّلِ مَا لا يدْرَکُ» به جواني که به آرزوهايش نخواهد رسيد.
جوانهاي مذهبي که فداي اميرالمؤمنين ميشويد، آيا تا حالا کسي به شما گفته و مکرّر گفته و مصرانه گفته که جوان تو در اين دنيا بنا نيست به آرزوهايت برسي. کلاس ميگذارند، پول ميگيرند از مردم، ميگويند ما بهت ميگوييم چهجوري به آرزوهايت ميرسي. دروغ ميگويد، فقط ناراحتيها را افزايش ميدهد؛ «الي المولود الْمُؤَمِّلِ مَا لا يدْرَکُ».
امام زينالعابدين(ع) در کلام شريفي ميفرمايد «لا تَطلُبْ ما لَم يُخلَقْ» چيزي که خلق نشده نخواه! طرف برگشت گفت: «کيف يُطلَبُ ما لم يُخلَقْ؟» چهجوري بخواهم چيزي که خلق نشده؟ حضرت فرمود: مگر چيزهايي که ميخواهي بهخاطر راحتي نيست؟ گفت: خب چرا، فرمود «الراحَةُ لَم تُخلَقْ في الدنيا» راحتي در دنيا خلق نشده؛(خصال صدوق/1/64) خودت را راحت کن. ما ميخواهيم جلوگيري کنيم از يک فساد عظيم.
خداوند متعال در قرآن کريم ميفرمايد: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في کَبَدٍ»(بلد/4) ما انسان را در رنج آفريديم. اين از اولين آياتي است که جوان بايد ياد بگيرد. بنده سالها قبل با رفقايمان بررسي کرده بوديم در دوازده سال آموزش و پرورش، يک همچين آيهاي آموزش داده نميشود. بعد بايد ديده بشود آن اتاق فکري که تصميم ميگيرد کدام آيه آموزش داده بشود، آن کجاست؟ «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في کَبَدٍ» ما انسان را در رنج آفريديم. ماي خدا، انسان را در رنج آفريديم.
پيامبر گرامي اسلام، يک عده جوانها را ديدند، که به تعبير امروزيها دارند مسابق? قويترين مردان مدينه را اجرا ميکنند، يعني سنگ برميداشتند ببينند چه کسي قويتر است. حضرت آمدند بيرودربايستي بهشون فرمودند: خب، اين مسابقه در جاي خودش خوب، ولي قويترين آدم کسي است که مخالفت بکند با دوست داشتنيهايش!( مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ ص بِقَوْمٍ يَرْفَعُونَ حَجَراً...؛ معاني الاخبار/366)
اصل اين مطلب را جا بياندازيم، براي يهوديها و زرتشتيها و ارمنيها و مسيحيها و اديان ديگر هم ميتوانيم اين را جا بياندازيم، اين حرف ديني نيست، اصلاً نميشود انسان را فريب داد. انسان زندگياش با رنج عجين شده. شما نميتوانيد رنج را حذف بکنيد. مراقب راحتطلبيِ خودتان باشيد. شيطان گول ميزند آدم را. ميگويد: «نه! اين دفعه ديگر همه چي درست ميشود. نه! اين دفعه همه چي درست ميشود. ...» نه! هيچوقت درست نميشود.
- آقا! شما اين حرف را ميزني، عارضهاش اين نيست که ما ديگر هيچي را درست نکنيم؟
- بله، خيلي از حرفهاي درست هستکه اگر به آدمي که از شعور کافي برخوردار نيست بزني، کج برداشت ميکند. از آيات قرآن هم خوارج کج برداشت کردند، و ميخواستند اميرالمؤمنين(ع) را بکشند. ميگفتند: «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ، إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ، ...». از آي? قرآن هم ميشود بد برداشت کرد. بله، بعضيها ممکن است از اين حرف بد برداشت بکنند، و بگويند چون رنج را نميشود حذف کرد، پس ما همينجوري مينشينيم رنج ميکشيم. خب اين يک برداشت احمقانه از اين حرف است. زيباييِ کار اين است که:
1) هم بايد رنجت را کم کني. چون اگر بخواهي رنج را از بين ببري، به خودت و ديگران ظلم خواهي کرد. لذا هم بايد رنج خودت را کم بکني،
2) هم بايد بداني که در رنج در زندگي هست.
3) و هم بايد از رنجت، بهرهبرداري بکني.
رنج هست، اما بعضيها رنج ميکشند، ولي آدم نميشوند، رشد نميکنند، و نابود ميشوند. و بعضيها رنج ميکشند، آدم ميشوند، رشد ميکنند، قوي ميشوند. يکي تصادف ميکند ميرود بيمارستان، بعد بايد برود فيزيوتراپي و ورزش، يکي از روز اول رفته ورزش، والا رنج همه ميکشند. رنج را نبايد حذف کرد. ولي عليه راحتطلبي، ريشهاي بايد قيام کرد.
(4-راحتطلبي و بندگي) مبارزه با دوستداشتنيها، و در رأس آن راحتطلبي، محور خودسازي و نظام دين است/ راه رسيدن به عبوديت، ترک دوستداشتنيها و راحت است
عليه راحتطلبي قيام کردن، يک موضوع غريب است در جامع? ما، در حاليکه جايگاه بسيار اساسي دارد، کما اينکه محور مهم مبارزه با هواي نفس و مقابله کردن با دوست داشتنيها، موضوع محوري در خودسازي، در دين، اميرالمؤمنين علي(ع) ميفرمايد: «نِظَامُ الدِّينِ مُخَالَفَةُ الْهَوَى؛ نظام دين مخالفت کردن با هواي دين است»(غررالحکم/9152)
و اول هواي نفس هم همين راحتطلبي است. آيا توانستي با راحتطلبي مبارزه کني؟ از هفت سالگي که بچه با ادب تمرين مخالفت با راحتطلبي کرد، بعد چهارده سالگي ميگويند با اين لذّتت هم مقابله کن. ديگر عادت دارد به اين کار. چون توي خانه تمرين کرده؛ پاي فيلم نشسته اين را بهش ياد دادند و برايش جا افتاده است.
امام صادق(ع) بنا بر نقل مصباحالشريعه ميفرمايد «تَفْسِيرُ الْعُبُودِيَّةِ» تفسير عبوديت چيست؟ «بَذْلُ الْکُلِّ» همه چي را بدهي. «وَ سَبَبُ ذَلِکَ» چي ميشود که تو ميتواني عبوديت داشته باشي همه چي را در راه خدا بدهي؟ «وَ سَبَبُ ذَلِکَ مَنْعُ النَّفْسِ عَمَّا تَهْوَى» نفس خودت را باز بداري از آن چيزي که دلت ميخواهد. «وَ حَمْلُهَا عَلَى مَا تَکْرَهُ» وادارش بکني به چيزي که دوست ندارد. وادارش کن به چيزي که دوست ندارد. اين ميشود عاملش. «وَ مِفْتَاحُ ذَلِکَ» کليدش چيست؟ «تَرْکُ الرَّاحَة» راحت را بايد بگذاري کنار.( مصباح الشريعه/7)
الهي فداي آن شهدايي بشوم که خدا شاهد است يکي يکي قيافههايشان يادم ميآيد، زياد مربي اخلاق نداشتند، اما از آب کره ميگرفتند. مکرر خاطراتشان را شايد شنيده يا خوانده باشيد. يکبار ميرفت جبهه برميگشت، مامانش تشک ميانداخت، ميگفت: پسرم بخواب. ميگفت من روي تشک ميخوابم دلم ميگيرد، روي زمين ميخوابيد. ميگفت دلم ميگيرد.
از اول شروع کن، وسط راه خودت را معطل نکن. هِي ميخواهي بروي روي حجاب کار کني، روي نماز خواندنش کار کني. اين آدم راحتطلبي او را کشته. گوش نميدهد به اين حرفها. ايمان به خدا هم دارد، اما عادت نکرده، تمرين نکرده، فرهنگ برايش نشده.
در روايت ديگر اميرالمؤمنين(ع) ميفرمايد: «بِالتَّعَبِ الشَّدِيدِ تُدْرَکُ الدَّرَجَاتُ الرَّفِيعَةُ وَ الرَّاحَةُ الدَّائِمَةُ»(غررالحکم/168) با سختيهاي شديد درجات رفيع درک ميشود.
فرهنگ مبتني بر مبارزه با هواي نفس، تمدن مبتني بر هواپرستي غرب را نابود خواهد کرد/ چه کسي سران اتحاديه اروپا را پررو کرده؟!
من واقعاً عذرخواهي ميکنم، محضر هم? علما، عزيز دلمان، محکم حرف ميزنم، عذرخواهي ميکنم، جوانها را ميبينم، من هم نوکر اين جوانها هستم و بالاخره مأموريتم اين است. در مقام صحبت کردن اين حرفها را بايد محکم زد. و الّا ميدانم جسارت است و خودم هم ناراحت هستم از اينهمه جسارت خودم. ولي از بس ما جدي نميگيريم اين حرفها را، بايد در جامعه اين حرفها محکم زده بشود براي ما. که بابا! اين يکي از حرفها نيست، بلکه اصل مسيري است که تو بايد طي بکني. اين فرهنگي که مبتني است بر مبارزه با هواي نفس، تمدّن غرب را که مبتني است بر هواپرستي، نابود خواهد کرد.
اخيراً سران مزخرف اتحادي? اروپا، دور هم نشستند دربار? ايران چه نسخهاي نوشتند؟ کلمات قبيحي که ما در جلسات محترمانه اصلاً اين کلمات قبيح را ياد نميکنيم، که حتي بخواهيم عليهاش حرف بزنيم. شدّت هواپرستي در جوامع غربي، به همجنسبازي کشيده شده. براي حقوقي کردن يک همچين مزخرفاتي که از نتايج زندگي هواپرستانه است، ميخواهند بيايند دفتر بزنند يک همچين چيزهايي را در کشور ما رواج بدهند. چه کسي اينها را پررو کرده؟! چه کسي به آنها چراغ سبز نشان داده؟! خدايا! کساني که به دشمنان ما چراغ سبز نشان ميدهند، چراغشان را کور کن. مملکتي که مبتني باشد بر مبارزه با هواي نفس، و اين را در فرهنگش علَم کند، نااميد ميشود دشمن.
تفسير زندگي انسان، مديريت رنج براي «کاهش رنج نابجا» و «مفيد قراردادن رنج» است / چگونه بايد رنج را مديريت کرد؟
يک نتيجهگيري کنم از اين بحث که ما بالاخره با راحتي چه کار کنيم، بعد نتايج اجتماعي بحث را با همديگر مرور کنيم، و به فاطميه برسيم.
آقا! راحتطلبيمان را چيکار کنيم؟ عزيز من! رنج و راحتي را در دنيا بايد مديريت کرد. رنج را نميتواني حذف بکني، بايد مديريت کني. راحتي هم قطرهچکاني بهت ميدهند. «وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِي الْخَلْقِ»(يس/68) هر کسي را ما پير ميکنيم، بدنش را ضعيف ميکنيم، استخوانهايش شکننده ميشود. خداوند متعال در اينبارهها صريح با ما سخن ميگويد.
فرهنگ ديني ما را نگاه کنيد، جالب است، يک جايي در محيط مذهبي من اينجور آيات قرآني را کنار همديگر گذاشتم، يکي از جوانها -من تعجب ميکنم، جوان که بايد خيلي شير باشد، يل باشد، اهل سختي کشيدن باشد- آمده ميگويد: «آقا! شما حال ما را گرفتي با اين دين و خدايي که معرفي کردي.» ميگويم: «يعني چي حال شما را گرفتم؟ مگر آيات قرآن نبود؟» من هم اتفاقاً مراعات ميکردم، آي? قرآن ميخواندم، بعد ميگفتم به فلسفهاش دقت بکنيد. توي مقدم? بحث بود، انکار ميکرد. ناراحت شده بود! ناراحتياش را ابراز ميکرد. ميگفت: «يک کمي از رحمت خدا هم بگو.» آقا! مگر من از غضب خدا دارم صحبت ميکنم؟ من از رنج طبيعي انسان که مظهر رحمت خداست دارم صحبت ميکنم. خدا عين رحمتش است که تو را رنجور آفريده. از رحمت خدا صحبت بکن يعني چه؟ مگر من از غضب خدا صحبت کردم؟ چقدر فاصلهها زياد است.
رنج را مديريت بايد کرد. چهگونه ميشود رنج را مديريت کرد؟ رنج را مديريت کن دوتا اتفاق برايش بيفتد: يکي اينکه رنج نابهجا نکشي؛ «وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنکًا»(طه/ 124) هر کسي از ذکر من دوري کند، من زندگياش را سخت خواهم کرد. چرا رنج بيجا ميکشي؟ يک دفعهاي ميروي يک صاحبنفس پيدا ميکني ميگويي اين مريضي چرا آمده سراغ من؟ ميگويد فلان لقم? حرام را خوردي، بهت نميساخته، اين مريضي حالا تا يک هفت هشت سال ديگر هست. ده برابر پول خرج بايد بکني. چرا رنج اضافي بکشي؟
تفسير زندگي انسان اين است: مديريت کردن رنج. براي کاهش دادن رنج نابهجا، اين يک کار. مديريت رنج يک رکن ديگر هم دارد. از رنجهايت استفاده کن. رنج ميبري مقرّب بشو؛ مثلاً طرف ميرود حرام امام رضا(ع) گريه ميکند، غصّه دارد، ته غصّههايش را که نگاه ميکني حسادت است. بابا! غصّه از سر حسادت اصلاً خوب نيست بخوري. اين غصّه که تو را مقرّب نميکند عزيز من. اصلاً چرا اين غصّه را بخوري؟ يا ته رنجش را که نگاه ميکني، ميبيني غرورش است. آخر چرا؟ يک رنجي بکش که تعالي پيدا کني.
ورزش و تحصيل، دو نمونه از رنجهاي مفيد/ «جهاد» نامي براي مديريت رنج
مديريت کردن رنج، براي اين دوتا امر است، يکي از بين بردن رنج نابهجا و يکي مفيد قرار دادن رنج. مثلاً چندتا رنج خوب پيشنهاد بدهم؛ يکي از برنامههاي معقول براي مديريت رنج، ورزش است. در ورزش خودت به استقبال يک خستگي ميروي، تا يک راحتي جايش بيايد. بعد اين خستگي هم تنومندترت ميکند. چقدر خوب است، بارکالله.
رنج ديگري که من پيشنهاد ميدهم، رنج تحصيل است. رنج تحصيل را هم تحمل بکن. ببين چقدر مشاعرت باز ميشود، چقدر تعالي پيدا ميکني، چقدر هوسهايت کاهش پيدا ميکند. يکي از راههاي مقابله با شهوت، حکمت است. عقلانيت خودت را افزايش بدهي، شهواتت کاهش پيدا ميکند. آدم فهميده که شهوتران نميشود.
يک پيشنهاد ديگر، يک کمي دينيتر؛ «جهاد» نامي است براي مديريت کردن رنج؛ ميروي به استقبال رنج، جهادگرانه، آنوقت بسياري از رنجهاي نابهجا را کاهش ميدهي. بعد بالاخره رنج که هست عزيز من، حالا بنا بوده در تصادف دستت بشکند، در راه دفاع از خدا دستت شکسته. بارک الله! بارکالله! رنجت را مفيد قرار بده. هر کسي بايد يک وقتي بميرد ديگر. يا در تصادف يا بيماري يا در راه خدا به شهادت ميرسد.
در مجلس ختم اين شهيدي که در اثر نهي از منکر، با اراذل و اوباش برخورد کرده بود، شرکت ميکردم، واقعاً، نميتوانستم ابتهاج خودم را پنهان کنم، اصلاً نميتوانستم به خانواده ايشان تسليت بگويم. در شرايطي که سالانه چندصد و چندهزار جوان، به دلايل واهي از دنيا ميروند، رنج جان دادن اين شهيد براي چي شد؟ رنج بيمارياش، دو سال، خان?شان را فروختند خرج بچ?شان کردند. براي چي خان?شان را فروختند؟ براي چي بچ?شان بيمارستان بود؟ بهخاطر خدا. به به چقدر زيباست. رنج خوب بکش.
آقاپسر يکي از خادمين حضرت امام در نجف، که اهل افغانستان شريف هم هستند، به بنده ميفرمود پدرم ميفرمودند که بانوي مکرم? حضرت امام مشخصات فرمودند برو يک خرماي خيلي سفت و خشک، يک خرمايي آدرس دادند، از آنها بخر بياور. من رفتم آوردم، اما مقبول نيفتاد. فرمودند: نه، اينها را نميگويم، سفتتر باشد. ديگر رفتم يک خرمافروشي، چيزهايي که ميخواست تقريباً بريزد دور گرفتم آوردم. بعداً پرسيدم که مادر! اينها را براي چي ميخواستيد؟ فرمود: امام شبها مينشينند مطالعه ميکنند، من ميخواهم اين خرماي خشک را بگذار زير زبانش، هم فشارش پايين نيايد، هم يک تغذيهاي شده باشد؛ بعد رنج امام را در مطالع? شبانه بيان ميکردند. من اصلاً ماندم همينجوري.
همينجوري مگر کسي به جايي ميرسد؟ اميرالمؤمنين علي(ع) ميفرمايد وسط روز ميرفت دنبال کار کردن براي معاش. ميفرمود من ميخواهم سختي کار کردن براي تأمين معاشم را خدا ببيند. (کَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يَخْرُجُ فِي الْهَاجِرَةِ فِي الْحَاجَةِ قَدْ کُفِيَهَا يُرِيدُ أَنْ يَرَاهُ اللَّهُ تَعَالَى يُتْعِبُ نَفْسَهُ فِي طَلَبِ الْحَلَالِ. من لايحضره الفقيه/3/163)
مديريت عاقلان? رنج، خيلي متفاوت است با فرار ابلهانه و احمقانه از رنج
جامع? راحتطلب که به جايي نخواهد رسيد. تفسير زندگي يعني مديريت رنج. يعني به استقبال رنج برو و مديريت عاقلان? رنج، خيلي متفاوت است با فرار ابلهانه و احمقانه از رنج. فرهنگ غربي ما را به فرار احمقانه از رنج دعوت ميکند. فرهنگ اسلامي ما را به استقبال عاقلانه از رنج دعوت ميکند. از دل چنين فکر و فرهنگي، جهاد برميخيزد. اميرالمؤمنين علي(ع) چي ميفرمودند؟ به استقابل برويد سختيها را، سختيها کاهش پيدا خواهد کرد و الّا سختيهاي بدتري نصيبتان خواهد شد، رنج اضافي هم خواهيد کشيد، مگر ميتواند کسي رنج نکشد؟(إِنْ لِلنَّکَبَاتِ غَايَاتٍ لَا بُدَّ أَنْ تَنْتَهِيَ إِلَيْهَا فَإِذَا أُحْکِمَ عَلَى أَحَدِکُمْ لَهَا فَلْيُطَأْطِئْ لَهَا وَ يَصْبِرْ حَتَّى تَجُوزَ فَإِنَّ إِعْمَالَ الْحِيلَةِ فِيهَا عِنْدَ إِقْبَالِهَا زَائِدٌ فِي مَکْرُوهِهَا. التمحيص/64 و تحف العقول/201)
برخورد شديد خداوند با راحتطلبان
بعضي از آيات جهاد را برايتان آورده بودم، وقت نيست، ميخواهيم برسيم به کلمات حضرت امام و مادر مکرم?شان فاطم? زهرا(س)، ببينيم اصلاً مناسبت اين بحث با فاطميه چقدر است. ولي يکي دوتا آيه را بگذاريد فقط برايتان اشاره کنم در سور? توبه. اينقدر خدا از تنبلهاي راحتطلبِ جهاد نرو، بدش ميآيد، که ميفرمايد پيغمبر من! در آي? هشتاد و سه، اگر اينها که ازت اجازه گرفتند جهاد نيايند بنشينند، با پيرزنها نشستند نيامدند جهاد، اگر دفع? بعد برگشتي آمدند ازتون اجازه بگيرند براي جهاد، بگو شما هرگز با من جهاد نخواهيد آمد، برويد بنشينيد با همان کساني که نشسته بوديد. اصلاً ديگر لياقت بهشون نميدهد براي برخاستن. (فَإِنْ رَجَعَکَ اللَّهُ إِلى طائِفَةٍ مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوکَ لِلْخُرُوجِ فَقُلْ لَنْ تَخْرُجُوا مَعِيَ أَبَداً وَ لَنْ تُقاتِلُوا مَعِيَ عَدُوًّا إِنَّکُمْ رَضيتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الْخالِفينَ. التوبة /83 )
در يک سور? ديگري، از سورههاي نازنين قرآن، ميفرمايد: «وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا لَوْلَا نُزِّلَتْ سُورَةٌ» چرا سورهاي نازل نميشود؟ مؤمنين ميگويند چرا سورهاي نازل نميشود براي جهاد؟ يک سوره نازل بشود که در آن خدا فرمان جهاد بدهد، چشم. «فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُّحْکَمَةٌ وَذُکِرَ فِيهَا الْقِتَالُ» وقتي که يک سورهاي نازل بشود که دستور جنگ تويش داده، «رَأَيْتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يَنظُرُونَ إِلَيْکَ نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ» ميبيني کساني که قلبشان مريض است، عين مردهها بهت نگاه ميکنند. انگار دارد ميميرد از ترس. ترسيم خدا را ببينيد. بعد ميفرمايد که «فَأَوْلى لَهُمْ»(محمد/20) همان مرگ هم برايشان بهتر است. چرا آي? قرآن براي جهاد نازل ميشود مثل مردهها نگاه ميکني؟ ميترسي چرا؟ خواهش ميکنم آيات قرآن را در اينباره مطالعه بفرماييد.
(5- راحتطلبي و سياست) امام(ره): از صدر اسلام تاکنون دو طريقه، دو خط بوده است. خط اشخاص راحتطلب و .../خوشبختي به خوب رنج کشيدن است، نه به رنج نکشيدن که دروغ است
دربار? راحتطلبي، حضرت امام(ره) چه فرمودند؟ خلاصهاش کنم براي شما، جملات در صحيف? حضرت امام هست، چند فرازش را بيشتر نميخوانم. حضرت امام(ره) ميفرمايد: «از صدر اسلام تا کنون، دو طريقه، دو خط بوده است.» خط چپ و راست ما نداريم. نميدانم چي و چي نداريم. اسمهايي که بعضي وقتها مندرآوري درست ميکنند. يک گروه اندکي براي اينکه خودشان را بزرگ نشان بدهند، اسم گروه انبوه ديگري را يک اسم ميگذارند سرشان؛ از اين بازيهايي که اهل سياست و ژورناليسم سياسي بيشتر درميآورند.» امام ميفرمايد، صحيف? امام جلد 14، صفح? 519، چون هم? کلام را نميتوانم بخوانم، آدرسش را خواندم برايتان، الان ديگر در هر کامپيوتر و اينترنتي راحت ميتوانيد آخرشب مطالعه کنيد، بعد بگيريد بخوابيد.
ميفرمايند: «از صدر اسلام تاکنون دو طريقه، دو خط بوده است. يک خط، خط اشخاص راحتطلب که تمام همّتشان به اين است که يک طعمهاي پيدا بکنند و بخورند و بخوابند و عبادت خدا هم آنهايي که مسلمان بودند ميکردند. [يعني راحتطلب، مسلمان و غيرمسلمان ندارد.] اما مقدم بر هر چيزي در نظر آنها، راحتطلبي بود. در صدر اسلام از اين اشخاص بودند.» بعد، ميآورد توضيح ميدهد حضرت امام، تا ميرسد به نهضت ما. فرمود در نهضت ما هم اينجور آدمها بودند. بعد مثال آدمش را ميزند، حرفهاي آن آدم را بدون اينکه نامش را ببرد، ذکر ميکنند.
بعد ميفرمايد که «يک دسته اينطور هستند، [يعني راحتطلب هستند.] حضرت امير(ع) از اينها تعبير ميکند که اينها همّشان علفشان است. مثل حيواناتي که همّشان اين است که شکمشان سير بشود، شهوتشان را بر همهچيز مقدم ميدارند. نماز هم ميخوانند، روزه هم ميگيرند. عبادت شرعي را هم به جا ميآورند. لکن اينطور است وضع تفکر که: انسان نبايد خودش را در معرض يک خطري، در معرض يک چيزي قرار بدهد، و اين کاري که اين ملت شريف اسلام کردند، اين کار يک کار جنونآميز بوده است!»(صحيفه امام/14/519)
در عبارت ديگري از عبارتهاي حضرت امام، در جلد 12، صفح? 487، ميفرمايد: «منتظر اين نباشيد که راهتان راه خدا و راه حق باشد و هميشه در رفاه باشيد. آنهايي در رفاهاند که راهشان راه خدا نيست. هميشه امثال مستکبران که راهشان راه خدا نبوده و غافل از هم? مراتب انسانيت بودهاند در رفاه بودند و در عيش و عشرت. و اشخاصي که براي خدا و بندگان خدا خدمت ميکردند، در زحمت و رنج بودهاند.»
طمعاش را بکَنيم. خوشبختي به خوب رنج کشيدن است، نه به رنج نکشيدن که دروغ است، اصلاً نيست.
ادامه دارد فرمايشات حضرت امام، ميفرمايد: «خب تکليف چيست؟ [يعني در مقابل اين سختيهايي که همراه ميکنند. مثلاً هجوم ميکنند، ميکشند افراد را، ايجاد مزاحمت ميکنند، بمب ميگذارند و ...] تکليف اين است که حالا ما رها کنيم آن طريق? اسلام را؟ و آن طريق? انبياء را؟ و راحتطلبي را انتخاب کنيم و چند روز ادام? زندگيِ حيواني بدهيم؟ با حيوانات فرق نداشته باشيم؟ حيوانات هم «إن من شَيءٍ إلّا يسبّح بحمده» حيوانات هم تسبيح خدا ميکنند. [يعني نبينيد احياناً اينها بعضيهايشان راحتطلب هستند و نماز ميخوانند. مگر حيوان چيز بدي است؟ حيوان هم تسبيح ميکند.] آنها هم ذکر و تسبيح دارند. لکن همّشان علفشان است. [امام به راحتطلبها ميفرمايد مانند حيوان همّشان علفشان است اگرچه نماز بخوانند.] انسان هم بايد اينطوري باشد که همّش علفش باشد و هرچه ذلّت و خواري است تن به آن بدهد. براي اينکه اين چند روز زندگي مرفّه بکند؟!»
امام در آخر عمرشان نگران جريان راحتطلبان و اسلام آمريکايي بودند/ حضرت امام اواخر احساس ميکردند جرياني در همين بچههاي انقلابي، دنبال اسلام آمريکايي هستند
چون جوانهاي باهوش در جلس? ما الحمدلله زياد هستند، بگذاريد يک آماري بدهم. بعدها اسلام راحتطلبي را حضرت امام(ره) معرفي ميکنند به اسلام آمريکايي. بگذاريد يک آماري از صحيف? حضرت امام دربار? کلم? اسلام آمريکايي و اسلام ناب براي شما بگويم. از کلم? اسلام آمريکايي حضرت امام 18 بار استفاده کردند. 17 بارش در دو سال آخر عمر شريفشان بوده. 15 بار از اين هفدهبار، بعد از قطعنامه بوده. حضرت امام اواخر احساس ميکردند جرياني توي خود همين بچههاي انقلابي، دنبال اسلام آمريکايي هستند. و بعد اينها را معرفي کردند، شما جلد آخر صحيف? امام را واجب است بروي بخواني.
از «اسلام ناب» 34 مرتبه استفاده کردند که هر سي و چهار مرتبهاش در دو سال آخر عمر شريفشان بوده. از اين 34 مرتبه، 32 مرتبهاش بعد از پذيرش قطعنامه بوده. قطعنامه پذيرفته شد، ولي نگراني حضرت امام باقي بود، که مبادا مملکت به سمت راحتطلبي مملکت برود. برويد پيدا کنيد. دوتا جريان هست، در جامع? ما هم دوتا جريان هست. جريان راحتطلب، جريان جهادگر. البته در هر جرياني ممکن است بالاخره اشتباههايي رخ بدهد، يک کسي اشتباهي رفته باشد آنطرف، يک کسي اشتباهي آمده باشد اينطرف. اين مسائل را بايد کنترل کرد.
يک حاشيه هم بزنم قبل از سخنان حضرت زهراي اطهر(س). آن حاشيه اين است که الان به ما ميگويند راحتطلب باش، بعد ميروند يک عدهاي را به عنوان جهادگر درست ميکنند، که بيايند سر ببُرند. يک مطالعهاي هم آنطرف بکنيد. چهجوري آن جوانها را آوردند به عشق جهادگري، به عنوان قاتل درست کردند؟
«راحتطلبي» گلاي? حضرت زهرا(س) از مردم مدينه
اما ربط اين بحثها به فاطميه چي بود؟ حضرت زهراي اطهر گل?شان از مردم مدينه همين بود. « أَلَا وَ قَدْ أَرَى وَ اللَّهِ أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إِلَى الْخَفْضِ وَ رَکَنْتُمْ إِلَى الدَّعَة»(کشف الغمة/1/491) به خدا قسم، من دارم ميبينم که شما مردم مدينه ميل به راحتطلبي و آسايش پيدا کردهايد. حضرت زهراي اطهر(س) گل?شان از مردم چي بود؟ اينکه اينها به سمت راحتطلبي رفتند. اين سخنان را حضرت زهراي اطهر(س) کجا بيان فرمودند؟ در سخنراني مسجدي که ميدانيد و خطب? قرّايي که قرائت فرمودند.
يک جمله روضه بخوانم. دوستان حضرت زهرا(س)، بلکه مريدان حضرت! فرزندان حضرت! وقتي وجود نازنين فاطم? زهرا(س) بين در و ديوار مورد اصابت قرار گرفت گله نکرد، از غلاف شمشير گله نکرد، از سيلي گله نکرد؛ اما وقتي با راحتطلبها حرف زد، بهشون گفت: جواب بدهيد، جواب فاطمه را ندادند، برگشت آمد خانه صدا زد: «علي! من را خوارم کردند. من از اينها استمداد طلبيدم، جواب من را ندادند.»(حَتَّى حَبَسَتْنِي قَيْلَةٌ نَصْرَهَا وَ الْمُهَاجِرَةُ وَصْلَهَا وَ غَضَّتِ الْجَمَاعَةُ دُونِي طَرْفَهَا فَلَا دَافِعَ وَ لَا مَانِعَ خَرَجْتُ کَاظِمَةً وَ عُدْتُ رَاغِمَةً ... لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هُنَيْئَتِي وَ دُونَ ذِلَّتِي؛ احتجاج طبرسي/107) در ميان آن جمع فقط يک نفر- همسر پيامبر گرامي اسلام امّ سلمه- سر از پنجره بيرون آورد، صدا زد «نامردها! اين دختر پيغمبر شماست؛ دارد فرياد ميزند.»
صدا زد علي جان! اي کاش جان داده بودم، نديده بودم اين وضعيت را. اينقدر مردم به آسودهطلبي دچار شدند و به عافيتطلبي دچار شدند. درد مردم مدينه همينطور بود. شب آخر مجلس است، يک سر کربلا هم بزنيم. مردم کوفه هم يکي از اصليترين دلايلش اين بود، گفتند ميرويم حسين را ميکشيم، راحت ميشويم ديگر جنگي نخواهيم داشت. راحتطلبي، سرِ حسين بالاي نيزه کرد! يا اباالفضلالعبّاس، شما کجا بودي مدينه، اگر امثال تو در مدينه بودند، درِ خان? علي آتش نميگرفت. الا لعنتاللهعليالقومالظالمين...
انتهاي پيام/
منبع: فارس