آخرین اخبار
کد مطلب: 77496
وصيت امام حسن(ع) به امام حسين(ع)
تاریخ انتشار : 1393/01/01
نمایش : 771

به گزارش سلام لردگان، امام حسن (ع) پس از چند روزي که پيمان صلح را با معاويه بست و معاويه در مسجد کوفه پيمان شکست، به سمت مدينه رهسپار شد و آن حضرت در تمام مدت امامت خود که 10 سال طول کشيد، در نهايت شدت و اختناق زندگي کرد و هيچگونه امنيتي نداشت، حتي  در خانه نيز در آرامش نبود و سرانجام به تحريک معاويه و به دست همسر خود (جعده ) مسموم و در روز پنج‏شنبه 28 صفر سال پنجاهم هجرت در سن 48 سالگى به شهادت رسيد.
 
به گفته محمدبن جرير طبري « معاويه 70 مرتبه آن حضرت را مسموم کرد وليکن اثر فورى و اساسى نگذاشت تا اين که زهرى را جهت مسموم نمودن آن حضرت براى جعده دختر محمد بن‏اشعث‏ بن‏ قيس کندى فرستاد و به همراه آن زهر، 20 هزار دينار فرستاد و 10 قطعه باغ از باغهاى کوفه را به نام او کرد و همچنن وعده داد بعد از انجام ماموريت، او را به ازدواج پسرش يزيد بن معاويه درآورد. پس او در فرصتى خاص آن زهر را به خورد حسن بن ‏على داد و مسمومش کرد».
 
جعده دختر اشعث‏ بن‏ قيس از خانواده‏ هاى فرومايه، بسيار پست و فرصت‏ طلب بود. او نسبت‏ به امام مجتبى(ع) عقده داشت، شايد بدان جهت که نتوانسته بود از آن حضرت فرزندى داشته باشد. از اين‏ رو وقتى زهر از سوى مروان رسيد و وعده‏ ها را شنيد و پولها را مشاهده کرد، ارتکاب آن جرم بزرگ را پذيرفت و در روزى گرم و سوزان که امام مجتبى(ع) روزه‏دار بود، به هنگام افطار زهر را در کاسه شير ريخت و به آن حضرت خورانيد.
 
ابن‏ ابي الحديد مى‏نويسد: «چون معاويه خواست‏ براى پسرش يزيد بيعت‏ بگيرد، اقدام به مسموم نمودن امام مجتبى(ع) کرد، زيرا معاويه براى گرفتن بيعت به نفع پسرش و موروثى کردن حکومتش مانعى بزرگ‏تر و قوى‏تر از حسن‏ بن‏ على(ع) نمى‏ديد، پس معاويه توطئه کرد، آن حضرت را مسموم نمود و سبب مرگش شد.»
 
در اين توطئه، بيش‏ترين نقش را مروان بن‏ حکم که فرماندار مدينه بود ايفا کرد. وقتى معاويه تصميم بر اين جنايت هولناک گرفت، آخرين مرتبه، طى نامه‏ اى سرى از مروان فرماندار خويش خواست تا در مسموميت‏ حسن بن‏ على(ع) سرعت گيرد و آن را در اولويت قرار دهد.
 
مروان جهت اجراى اين توطئه مآمور شد با «جعده» دختر اشعث همسر امام مجتبى(ع) تماس برقرار کند. معاويه در نامه‏اش نوشته بود که جعده يک عنصر ناراضى و ناراحت است و از جهت روحى مى‏تواند با ما همکارى داشته باشد و سفارش کرده بود که به جعده وعده دهد بعد از انجام ماموريتش او را به همسرى پسرش يزيد درخواهد آورد و نيز توصيه کرده بود 100 هزار درهم به او بدهد.
 
امام صادق(ع) فرمود: جعده زهر را گرفت و به منزل آورد. آن روزها امام مجتبى(ع) روزه داشت و روزهاى بسيار گرمى بود، به هنگام افطار خواست مقدارى شير بنوشد، آن ملعون زهر را در ميان آن شير ريخته بود، به مجرد اين که شير را آشاميد، پس از چند دقيقه امام(ع) فرياد برآورد: " دشمن خدا! تو مرا کشتى، خداوند تو را نابود کند. سوگند به خدا! بعد از من بهره و سودى براى تو نخواهد بود. تو را گول زدند و مفت و رايگان در راستاى اهدافشان به کار گرفتند. سوگند به خدا (معاويه) بيچاره و بدبخت نمود تو را و خود را خوار و ذليل کرد."
 
امام صادق(ع) در ادامه سخنان خود فرمودند: "امام مجتبى(ع) بعد از اين که جعده او را مسموم کرد، دو روز بيش‏تر باقى نماند و از دنيا رفت و معاويه هم بدانچه وعده کرده بود وفا ننمود.».
 
معارفي برگرفته از وصيت امام حسن(ع) در آخرين لحظات حيات
 
شيخ طوسى(ره) از ابن‏عباس نقل مي کند: در واپسين ساعتهاى عمر امام مجتبى(ع) برادرش امام حسين(ع) وارد خانه آن حضرت شد، در حالى که افراد ديگرى از ياران امام مجتبى(ع) در کنار بسترش بودند. امام حسين پرسيد: برادر! حالت چگونه است؟ حضرت جواب داد: در آخرين روز از عمر دنيايى‏ام و اولين روز از جهان آخرت به سر ميبرم و از جهت اين که بين من و شما و ديگر برادرانم جدايى ميافتد، ناراحتم.
 
سپس فرمود: از خدا طلب مغفرت و رحمت مى‏کنم، چون امرى دوست داشتنى، همچون ملاقات رسول خدا(ص) و اميرمؤمنان و فاطمه و جعفر و حمزه(عليهم السلام) را در پيش دارم. آنگاه اسم اعظم و آنچه را از انبياى گذشته از پدرش اميرالمؤمنين(ع) به ارث داشت تسليم امام حسين(ع) نمود. در آن لحظه فرمود بنويس: اين است آنچه وصيت مي کند بدان حسن بن علي به برادرش حسين بن علي: وصيت مي کند که گواهي دهد معبودي جز خداي يکتا نيست که شريک ندارد، او پرستش مي کند او را بدان جهت که شايسته پرستش است، شريکي در سلطنت ندارد و سرپرستي از خواري براي او نيست، و براستي که هر چيزي را او آفريده و بخوبي و به طور کامل اندازه گيري آن را مقدر فرموده، و شايسته ترين معبود، و سزاوارترين کسي است که او را ستايش کنند، هر که فرمانبرداري او کند راه رشد را يافته، و هر کس که نافرمانيش کند به گمراهي و سرگشتگي افتاده و هر کس به سوي او بازگردد راهنمايي گشته است.
 
من تو را سفارش مي کنم اي حسين به بازماندگانم از خاندان و فرزندان و خانواده خودت که از بدکارشان درگذري، و از نيکوکارشان بپذيري، و براي آنها جانشيني و پدري مهربان باشي، و ديگر آنکه مرا با رسول خدا دفن کني که من به او و خانه او شايسته تر از ديگران هستم...
 
و اگر از اين کار مانع شدند و جلوگيري کردند، من تو را به حق قرابت و نزديکي که خدا براي تو قرار داده و قرابتي که با رسول خدا داري سوگندت مي دهم که اجازه ندهي در اين راه به خاطر من به اندازه خوني که از حجامت گرفته مي شود خون ريخته شود تا آنگاه که رسول خدا(ص)را ديدار کنيم و شکايت خود به نزد او بريم، و آنچه از اين مردم پس از وي بر سر ما رفته به او گزارش کنيم...) اين را فرمود و از دنيا رفت.
 
ممانعت از دفن امام حسن(ع) در کنار پيامبر(ص)
 
آنگاه که امام حسن(ع) دار فانى را وداع گفت، عباس بن‏ على(ع)، عبدالرحمن بن‏ جعفر و محمد بن‏ عبدالله بن‏ عباس به کمک امام حسين(ع) شتافتند و آن حضرت با کمک آنان جنازه برادر را غسل داد، حنوط کرد و کفن نمود، آنگاه به مصلي که در نزديکى مسجد النبى(ص) بود منتقل نمودند، که آن مصلي را «بلاطه‏» مى‏ناميدند. در آن جا بر جنازه آن حضرت نماز گزاردند، سپس جنازه را جهت تجديد عهد و دفن، نزديک مزار رسول خدا(ص) بردند.
 
در اين هنگام « مروان بن حکم» فرماندار مدينه به همراه آشوبگران جلو آمدند و فرياد برآوردند: شما مى‏خواهيد حسن بن‏على(ع) را در کنار پيامبر دفن کنيد؟ از طرف ديگر عايشه سوار بر استر به جمعشان پيوست و فرياد زد: چگونه مى‏شود کسى را که من هرگز او را دوست ندارم، به ميان خانه من داخل کنيد.
 
مروان گفت: آيا سزاوار است عثمان در دورترين نقطه مدينه در قبرستان دفن شود و حسن بن‏ على در جوار پيامبر خدا(ص) هرگز نمى‏شود، من شمشير به دست مى‏ گيرم و حمله مى‏کنم و ممانعت‏خواهم نمود.عده‏اى از امويان و آشوبگران به دنبال بهانه بودند و مى‏خواستند فتنه‏اى به پا کنند که امام حسين(ع) با بردبارى جنازه برادرش را به سوى بقيع برگرداند و بنى‏هاشم را آرام نمود و در جوار جده‏اش « فاطمه بنت اسد» در بقيع دفن نمود و از خون‏ريزى و فتنه به همان وضعى که امام مجتبى(ع) وصيت نموده بود جلوگيرى کرد.
 
امام حسين(ع) رو به مروان کرد و فرمود: اگر برادرم وصيت کرده بود که در کنار جدش پيامبر(ص) دفن شود، مى فهميدى که تو کوچک‏تر از آنى که بتوانى ما را برگردانى و جلو دفن جنازه او را در ميان حرم پيامبر(ص) بگيرى. ابن‏شهر آشوب مى‏افزايد: به هنگام بردن جنازه امام مجتبى(ع) به سوى بقيع، افراد شرور و پست ‏به پشتيبانى امويان به جنازه آن بزرگوار تيراندازى کردند، به طورى که هنگام دفن هفتاد تير از بدن آن حضرت جدا نمودند.
 
طعنه و عتاب ابن عباس به عايشه هنگام دفن امام مجتبى(ع)
 
ابن‏ عباس(ره) خطاب به عايشه (در حالى که چهل سوار در اطرافش بودند) گفت: « چه بيچارگى و بدبختى! امروز سوار بر استر شدى و يک روز سوار بر شتر گشتى (اشاره به جنگ جمل). تو مى‏ خواهى نور خدا را خاموش کنى و با اولياى خدا بجنگى. برگرد، آنچه ديگران مى‏ خواستند انجام دادى و ماموريت‏ خويش را به پايان رساندى، خداوند اهل بيت(ع) را يارى خواهد کرد، گرچه زمانى بگذرد...»
 
و در قسمت‏هايى از زيارات جامعه، خطاب به امامان معصوم(عليهم السلام) ماجراى شهادت آن بزرگوار را از زبان امام صادق(ع) چنين نقل مى‏ کند: «يا موالى... انتم بين صريع فى المحراب قد فلق السيف هامته و شهيد فوق الجنازة قد شکت‏بالسهام اکفانه [اکفانه بالسهام]...; اى سروران من...! شما کسانى هستيد که بعضى جسدتان در ميان محراب عبادت در حالى که فرقتان شکافته بود، به شهادت رسيديد و بعضى از شما شهيدى هستيد که دشمنان اسلام بر جنازه شما تيراندازى کردند، به طورى که کفنتان سوراخ سوراخ گرديد...»

منبع:شبکه اطلاع رساني دانا

 

 

 

 
 
 
ارسال کننده
ایمیل
متن
 



جهت عضويت در کانال های خبري سلام لردگان روی تصاویر کليک کنيد
پیوند
سايت رهبري

دولت

مجلس