آخرین اخبار
کد مطلب: 75825
زندگي نامه و سوابق فعاليتي اين هشت نامزد احراز صلاحيت شده رياست جمهوري
تاریخ انتشار : 1393/01/01
نمایش : 760

بر اين اساس زندگي‌نامه کامل نامزدهاي رياست‌جمهوري 92به شرح زير است:

غلامعلي حدادعادل

خانواده پدري و دوران کودکي و نوجواني

در زمان ناصرالدين شاه قاجار زماني که اولين ماشين دودي (قطار) وارد ايران شد و بين تهران و شاه عبدالعظيم شروع به کار کرد، براي انجام امور فني آن حاج عباس استخدام شد؛ براي کار ايشان که مکانيک قطار بود، هنوز واژه‌اي معادل وجود نداشت و از طرف ديگر اولين تعمير کار قطار ايران، با حجم انبوه آهن آلات اين وسيله نيز مشغول به کار بود، به همين جهت حاج عباس معروف به حداد عادل شدند.

از محل درآمد مناسب اين کار، کم‌کم کاميون و بعدها اتوبوس خريداري شد و هر 4 فرزند پسر ايشان راننده کاميون و گاراژدار شدند و در همين مسير فعاليت اقتصادي کردند؛ سال 1320 در هيئت ابوالفضلي‌هاي تهران ازدواجي کليد مي‌خورد.

حاج عباس حدادعادل و حاج حسن مصدق که هر دو از موسسين اين هيئت بودند، فرزندان خود را به عقد يکديگر درمي‌آورند و حاج رضاي حداد و دختر حاج حسن مصدق وصلت مي‌کنند.

حاج‌رضا مشغول به رانندگي و همسر ايشان به سبک همه زنان متدين آن دوران خانه دار بودند، از ثمرات اين وصلت فرزندي به نام غلامعلي است که در 19 ارديبهشت 1324 متولد مي‌شود، کودکي را در يکي از مناطق پايين شهر آن دوران مي گذارند؛ محل بازي او و همسالانش منطقه فقير و نامناسبي به نام «پاي خط»، از ضعيف‌ترين مناطق تهران بود.

دبستان را در مدرسه عمومي بندار رازي در خيابان لرزاده گذراند، اما نکته مهم دوران نوجواني ايشان پيوستن به مدرسه علوي، از اول نظري سابق بوده است؛ در آنجا زير نظر مرحوم علامه کرباسچيان و آقاي روزبه تعليمات ديني و علمي ديد، در همان مدرسه که از قوي‌ترين مدارس دوران خود بوده کار علمي جدي را تجربه مي‌کند.

دانشگاه، فعاليت‌هاي علمي و مبارزات قبل از انقلاب

سال 1342 با ديپلم رياضي وارد رشته فيزيک دانشگاه تهران مي‌شود و 1345 در همين رشته مقطع کارشناسي ارشد را در  دانشگاه دولتي شيراز پي مي‌گيرد؛ در همان‌جا با جدي‌تر شدن مبارزات، او نيز فعاليت‌هاي انقلابي و مبارزاتي خود را شروع مي‌کند همزمان با تحصيل به دليل قوت و توانايي علمي مشغول به تدريس در دانشگاه مي‌شوند.

در شيراز انجمن اسلامي دانشگاه را راه‌اندازي مي‌کند و پس از مدتي دستگير شده و تحت بازجويي ساواک قرار مي‌گيرند؛ نهايتا به جهت مبارزات انقلابي و فعاليت‌هاي سياسي از دانشگاه شيراز اخراج مي‌شوند؛ آشنايي آقاي حداد با شهيد علامه مطهري نيز در همين دوران و در شيراز اتفاقي مي‌افتد گرچه بعدها تبديل به رابطه استاد و شاگردي محکمي مي‌شود.

ايشان آن طور که بين نزديکان شهيد مطهري مشهور است به بهترين شاگرد غير روحاني استاد مطهري شناخته مي‌شوند؛ سال 1347 در رشته علوم اجتماعي مجدد وارد دانشگاه تهران مي‌شوند اگرچه در اين ايام به دليل استمرار مبارزات و فعاليت‌هاي انقلابي در چند نوبت از دانشگاه اخراج مي‌شود.

در اوايل دهه 50 نيز توسط ساواک دستگير شده و البته با  همه فراز و فرودهاي زندگي انقلابي در سال 1353 دروس دکتري خود را در رشته فلسفه با رتبه ممتاز به جهات علمي به پايان مي‌برد؛ از خانواده ايشان افراد مبارز و انقلابي ديگري نيز دستگير مي‌شوند و از نکات کمتر توجه شده اين مسئله خواهر ايشان است که کم سن و سال ترين دختر دستگير و شکنجه شده در ساواک است.

شهيد مجيد حداد عادل نيز که برادر کوچکتر ايشان بوده است به همراه برخي ديگر از اعضاء خانواده از دستگير شدگان مبارزات قبل از انقلاب بودند؛ شهيد مجيد حداد عادل که سرپرستي استانداري کرمانشاه رادر اوايل جنگ بر عهده داشت در غروب روز هفتم مهرماه سال 1360 در جبهه دارخوين و در  سن 30 سالگي بر اثر اصابت ترکش کاتيوشا به ناحيه سر در عمليات ثامن‌الائمه (ع)  که همان عمليات شکست حصر آبادان بود، آسماني شد.

در دوران زندان ساواک آقاي حداد، به دليل قوت فکري و انقلابي وي، تقي شهرام (نويسنده بيانيه تغيير ايدئولوژيک سازمان مجاهدين) که مدتي با حداد در يک بخش زندان بوده است گفته بود : «علي حداد حتما بايد از بدنه مبارزين مسلمان جدا شود و من اگر جاي ساواک بودم حتما  به هر طريقي اين کار را مي‌کردم ».

در همين سال‌ها  و در کنار اين مبارزات بود که پس از تدريس در دانشگاه شيراز در دانشگاه صنعتي شريف و دانشگاه ملي سابق (شهيد بهشتي) نيز دروس مختلفي را تدريس کرد؛ با همه فعاليت‌هاي انقلابي، مبارزات، اخراج‌هاي مکرر از دانشگاه، دستگيري خود و خانواده و شکنجه شدن اعضاء خانواده و موارد متعدد از اين دست که بيانگر خط روشن ايشان قبل از انقلاب بوده، برخي به دليل مسئوليت سيد حسين نصر در دفتر فرح گمان برده‌اند که وي نيز با دفتر فرح ارتباط کاري داشته، در حالي که دکتر حداد اصرار نصر را  براي همکاري با وي در اين حوزه نمي‌پذيرد، حتي پا فشاري ايشان براي حضور در انجمن فلسفه و حکمت  شاهنشاهي را هم رد مي‌کند و اين گمان غلط به دليل  تحصيل فلسفه  نزد دکتر نصر بوده  که استاد مذهبي فلسفه آن زمان دانشگاه تهران است.

از سوي ديگر به  جهت قدرت علمي در فلسفه، حدادعادل جوان مورد توجه سيدحسين نصر واقع مي‌شود و اين نيز مزيد بر اين شائبه شده است؛ ايشان همچنين عضويت در حزب رستاخيز را که در آن دوران اجباري بود را نپذيرفت و به همين دليل تهديد به اخراج دانشگاه صنعتي شريف شد و البته با انقلابي‌تر شدن فضاي کشور در سال‌هاي بعدي از اين فشار ها کاسته شد.

ازدواج و خانواده

در سال‌هاي منتهي به دهه 50 با تنها دانشجوي دختر چادري دانشکده علوم تربيتي و روانشناسي دانشگاه تهران که به خاطرچادري بودن وي نيز چند مورد اخراج از کلاس و دانشگاه را تجربه کرده بود و از خانواده روحانيت بود ازدواج کرد.

ثمره اين ازدواج 1 فرزند پسر به نام فريدالدين و 3 فرزند دختر با نام‌هاي آزاده، زهرا و بنت‌الهدي است؛ فريدالدين دکتري علوم سياسي مي‌خواند و معلم مدرسه و استاد دانشگاه است؛ همسر او نيز خانه دار و در کنار آن معلم ادبيات است.

آزاده حداد دکتراي نانو دارد و مشغول تربيت 4 فرزند و خانه‌داري است، همسر ايشان  متخصص درمان ژنتيک بيماري‌هاي صعب‌العلاج است و در يکي از بيمارستان‌هاي دولتي مشغول به طبابت‌اند و در دانشگاه تدريس همان رشته را هم انجام مي‌دهند، زهرا حداد کارشناسي ارشد مديريت ارتباطات خوانده و معلم مدرسه است همسر ايشان روحاني است و در قم مشغول به تدريس درس خارج فقه‌اند.

بنت الهدي حداد نيز کارشناسي ارشد فلسفه خوانده و وي نيز خانه‌دار است؛ همسر او خواهر زاده شهيد وزوايي و متخصص هوش مصنوعي و استاد دانشگاه تهران است. به غير از داماد روحاني ايشان، همگي در منزل پدري زندگي مي کنند.

فعاليت‌هاي انقلابي، مديريتي و اجرايي ابتداي انقلاب

با پيروزي انقلاب مبارزه و کارهاي علمي، فکري و فرهنگي وي تبديل به مديريت‌هاي اجرايي مهم و کلان کشور گرديد. در دولت اول پس از انقلاب شرط پذيرش ميناچي در وزارت ارشاد وقت (وزارت فرهنگ و هنر سابق)  حضور دکتر حداد در معاونت اين وزارت خانه بوده که به توصيه جريان روحانيت و انقلابي شوراي انقلاب و مخصوصا شهيد بهشتي و شهيد مطهري اتفاق مي‌افتد.

کمي بعد از آن ايشان به وزارت آموزش و پرورش مي‌رود و در آنجا نيز به مدت حدود 11 سال  ابتدا مشاور و بعد معاونت اين وزراتخانه را بر عهده مي‌گيرد؛ از اقدامات مهم دوران مديريت وي در آموزش و پرورش تغيير تمام کتب درسي زمان پهلوي، تنها ظرف 3 سال بوده است؛ برخلاف دانشگاه‌ها که در انقلاب فرهنگي تعطيل شد، براي مدارس کشور با وسعت زياد اين امکان فراهم نبود لذا اين کار، مستمر و سريع انجام شد. رهبري در دهه 70 با عنايت به همين تغييرات در کتب درسي مدارس، اين بخش را از نقاطي بر شمردند که خيالشان نسبت به آن راحت است؛ از ديگر مسئوليت‌هاي حساس و مهم ايشان در ابتداي انقلاب، شوراي مديريت صداوسيما بود که با حضور افرادي چون غضنفرپور(نزديک به بني‌صدر)، بهزاد نبوي، دکتر هادي، موسوي خو‌ئيني‌ها و ايشان صورت گرفت.

نکته شايان ذکر تا اين سال‌ها آن است که دکتر حداد تا سال 1372 به همراه يکي ديگر از انقلابيون، پرسابقه‌ترين معاونين وزير جمهوري اسلامي بودند و تقريبا حدود 13 سال اول انقلاب را در قوه مجريه گذرانده‌اند؛ با وجود اين مسئوليت‌هاي اجرايي بنا به ضرورت انقلاب و در آستانه اصلاحات و اواخر سازندگي به طور جدي به فعاليت‌هاي علمي و فرهنگي دانشگاه بر مي‌گردد.

براي تقويت جبهه فکري انقلاب اسلامي فعاليت‌هاي علمي خود را گسترش داده و در همين دوران به رياست فرهنگستان انتخاب شد و مدير عاملي بنياد دايرة المعارف نيز به ايشان سپرده مي‌شود.

تاسيس رشته فرهنگ و ارتباطات در دانشگاه امام صادق (ع)، تدريس در حوزه علميه، تدريس و مدير گروهي تاريخ علم در دانشگاه تهران و بسياري ديگر از فعاليت‌هاي علمي و فرهنگي در همين دوره کوتاه انجام گرفته است؛ بيان اين نکته نيز خالي از لطف نيست که ايشان اولين استاد غير روحاني موسسه آيت‌الله مصباح طي سال‌هاي اوايل دهه پنجاه در قم بوده‌اند و  اگر چه  دوستي نزديک ايشان با علامه به سال‌هاي قبل از انقلاب برمي‌گردد در دهه 70 که فقدان کار هاي تئوريک انقلابي بيشتر مي‌شود همکاري نزديک‌تري را با مجموعه ايشان انجام مي‌دهند.

دکتر حداد چه در زماني که آيت‌الله مصباح موسسه راه حق را داشتند و چه در ادوار مختلف موسسه آموزشي وپژوهشي امام خميني (ره) با علامه و شاگردان ايشان همکاري علمي و اداري داشته‌اند؛ در کنار همه اين اشتغالات اجرايي، مديريتي و علمي دريافت جايزه دانشمند برجسته جهان اسلام، کتاب سال جمهوري اسلامي، چهره ماندگار فلسفه حاکي از تلاش براي تعميق فکري و انجام کارهاي انقلاب است.

مبارزات مجلس ششم و رياست دوره هفتم مجلس

در همين سال‌هاي مياني دهه 70 اوضاع کشور مخصوصا در حوزه سياست نابسامان است؛ اصولگرايان در انتخابات مجلس ششم اگر چه با افراد شاخصي در انتخابات به ميدان مي‌آيند؛ اما فقط آقاي هاشمي رفسنجاني و حداد توانستند وارد مجلس شوند  ماجراي معروف مسجد هدايت که ايشان و خانواده‌شان در آن صندوق راي داده بودند و در اعلام نتايج راي ايشان  صفر اعلام شده بود در همين دوره اتفاق مي‌افتد.

بعد از ورود به مجلس ششم با تلاش جدي حزب مشارکت و  سازمان مجاهدين، اعتبار نامه وي تا چهار ماه تاييد نشد! در رفت‌وآمدهاي همين چند ماه و در فرصت‌هاي خالي مجلس ششم بود، که براي دومين بار زبان فرانسه را مرور کرد ايشان به زبان‌هاي عربي و انگليسي سخنراني و مذاکره مي‌کنند و به زبان فرانسه نيز تسلط دارند.

او در مجلس ششم رئيس فراکسيون اصولگرايان(اقليت) شد؛ به اين ترتيب وي در خط مقدم مبارزه با افراطيون اصلاح‌طلب قرار مي‌گيرد، از همين رو اصلاح طلبان تندرو هرگز ميانه خوبي با ايشان نداشته و ندارند؛ موضع‌گيري ايشان نيز نسبت به آنان همواره شفاف و صريح بوده است.

نطق‌هاي انقلابي و مخالفت‌هاي ايشان با  لوايح و طرح‌هاي ضد نظام، بسياري از بحث‌هاي گرم مجلس ششم را ايجاد کرد و اقليتي قدرتمند را براي اصولگرايان در مجلس ششم پديدار ساخت؛  دکتر درحالي در مجلس به مواجهه با اين جريان پرداخت که در همان دوران، فتنه منتظري، اصلاح قانون مطبوعات، پس لرزه‌هاي وقايع 18 تير، ماجراي آقاجري، تحصن مجلس ششم و بسياري ديگر از مسائل در آن مجلس پيش آمد.

در کنار  اين فعاليت ها در مجلس، با مسئوليت رئيس فراکسيون اقليت، زمينه سازي براي بازگشت اصولگرايان به صحنه خدمت رساني انقلاب نيز در کنار ديگر دلسوزان وجه همت ايشان قرار مي‌گيرد.

با موفقيت نيروهاي وفادار به انقلاب و مردم در شوراي شهر دوم، جريان اقليت از اين شورا و شهرداري احمدي‌نژاد با تمام توان حمايت مي‌کند و با پيروزي اصولگرايان در  انتخابات مجلس، ايشان با راي اول مردم تهران وارد مجلس شوراي اسلامي شده و به رياست آن انتخاب مي‌شود.

خانه ملت در دوره انتقالي و پيچيده اواخر خاتمي و اوايل احمدي‌نژاد نيازمند تدبير و مديريت کارامد است؛ همين مجلس هفتم به اذعان کارشناسان سياسي معتقد و مکتبي از نقاط مثبت کارنامه مجلس و ايشان است و معمولا با خاطره مثبت از آن ياد مي‌شود؛ کما اينکه رهبر انقلاب در آخرين ديدار مجلس هفتمي‌ها فرمودندکه مجلس هفتم از صخره زار مجلس ششم روييد و درباره مديريت اين مجلس بيان فرمودند که: «يکى از چيزهايى که من واقعاً بايد از برادران مجلس هفتم، بخصوص جناب آقاى دکتر حداد عادل تشکر کنم - حالا آن‌چه که در بيرون منعکس است، ممکن است در مواردى جور ديگرى باشد؛ اما ما در متن قضايا بوديم و حرف‌ها را از اين طرف و از آن طرف مى‌شنيديم و تلاش‌ها را مي‌ديديم - اين است که حقاً و انصافاً تلاش زيادى در مجلس هفتم مي‌شد براى اينکه نگذارند بين دولت و بين مجلس اختلاف به وجود بيايد؛ واقعاً تلاش و کار مي‌شد؛ حالا بعضى از رسانه‌‌ها و مطبوعات و منبردارهاى سياسى بى‌انصافي‌هايى مي‌کنند، ليکن حقيقت قضيه اين است؛ اينکه ما مي‌ديديم و مشاهده مي‌کرديم.»

اين تاييد کلي و مهم در پايان عملکرد آن دوره و در کنار تذکرات ايشان به مجالس بعدي بيانگر موفقيت نسبي در مديريت مجلس هفتم است؛ مجلسي که تدابير عاقلانه‌اي چون همکاري با دولت خاتمي براي پيشبرد کارهاي اجرايي کشور، جلوگيري از استيضاح‌هاي سياسي (که در مجالس بعد به چشم مي‌آيد)، مديريت منطقي استيضاح خرم و اقدامات انقلابي و شجاعانه‌اي چون تحقيق و تفحص از دانشگاه آزاد با همه فشار‌هاي مخالف، تحقيق و تفحص از قوه قضاييه، جلوگيري از ريخت و پاش‌ها در اداره مجلس و حقوق نمايندگان، وضع قوانين قاطعانه در تاييد غني سازي طرح ساماندهي استخدام معلمان و معيشت آنها، طرح به روز رساني حقوق بازنشتگان و بسياري ديگر از اين دست طرح ها مديريت همراه با  موفقيتي را براي اصولگرايان در مجلس هفتم رقم مي‌زند.

در دو سال همزماني مجلس هفتم با دولت احمدي نژاد گرچه ايشان  به شيوه  اداره کشور در پاره اي از موارد انتقاداتي داشتند اما در مقابل فشار هاي نابجاي مخالفان احمدي‌نژاد تغير روش نداده و سعي در مديريتي متعادل و همراه با حفظ آرامش داشتند؛ از نکات مهم ديگر مجلس هفتم در کنار اقدامات انقلابي و تدابير مختلف براي  گذراندن اين برهه، رعايت اخلاق وايجاد آرامش نيز در عملکرد اين مجلس ديده مي شود. بعد از پايان مسئوليت اين دوره، رهبري ،ايشان رابه عنوان مشاور عالي خود انتخاب کردند.

مجالس هشتم، نهم و فتنه 88

در شروع مجلس هشتم با لابي‌گري سياسي آقايان رحيمي، باهنر و کردان، اصلاح طلبان مجلس که از دير باز دل خوشي از حداد نداشتند به سمت آقاي لاريجاني رفتند؛ برخي طرفداران دولت نيز به اميد اينکه ايشان رابطه بهتري با دولت خواهد داشت با ايشان به توافق رسيدند.

در اين دوره با اصرار نمايندگان ارزشي مجلس رياست کميسيون فرهنگي مجلس را بر عهده گرفتند و البته ديري نپاييد که با روشن شدن زواياي امر تغيير نظر دادند، به همين جهت در دوره نهم سه جريان انقلابي مجلس يعني پايداري، رهپويان و ايثارگران از رياست مجلسي ايشان حمايت کردند؛ در دوره نهم تقابل با جريان راست سنتي و آقاي لاريجاني نيز پررنگ‌تر اتفاق افتاد و ايشان اگر چه لابي‌هاي مجلس به سمت رياست آقاي لاريجاني پيش مي‌رفت انقلابي و محکم تا آخرين لحظه مبارزه ايستادند.

از ديگر نکاتي که در فعاليت‌هاي سياسي ايشان به چشم مي‌خورد، اين است که مشي سياسي آقاي حداد با آقاي هاشمي رفسنجاني در دوره‌هاي مختلف اداره کشور يکسان نبوده و اگرچه ايشان در ادوار مختلف عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام بوده‌اند، به غير از يک مورد  هيچ جلسه خصوصي در تمام دوران مسئوليت  اين دو برگزار نشده، البته آن جلسه هم که ظاهرا درباره فعاليت‌هاي يکي از فرزندان آقاي هاشمي بوده است با نتيجه به پايان نمي‌رسد.

يکي از مباني اين اختلاف نگاه، مخالفت او با روحيه تکنوکراسي است؛ البته ايشان نوع انحراف آقاي هاشمي و خاتمي را معرفتي و اساسي مي‌دانند و مشکلات احمدي‌نژاد را شخص‌محور و نه در اساس گفتمان؛ در فتنه 88 نيز نزاع موسوي در برابر  نظام را مقابله اسلام و سکولاريزم مي‌ديدند.

لذا قاطعانه ايستادند و شايد مجموع سخنراني‌هاي ايشان در اين باره بتواند به کتابي 500 صفحه‌اي تبديل شود؛ ايشان البته نسبت به مناظره‌هاي آقاي احمدي‌نژاد نيز منتقد بودند و آن را مشکل‌ساز مي‌دانستند؛ فتنه 88 آزمون و محکي براي تمامي مسئولان بود و به نظر مي‌رسد ايشان با روشنگري‌ها و سخنراني‌هاي پيشگامانه و با صلابت اولين مسئول بلندپايه نظام بودند که در شرايط سخت اوليه فضاي سکوت برخي آقايان را شکستند.

ماجراي سخنراني ايشان در ميدان وليعصر نيز قابل توجه است؛ مسئولين شوراي هماهنگي تبليغات اسلامي چند ساعت مانده به زمان سخنراني با ايشان تماس مي‌گيرند و ضمن دعوت از ايشان براي سخنراني در جمع مردم انقلابي که عليه فتنه‌گران تجمع کردند، عدم پذيرش برخي ديگر از شخصيت‌ها را هم به ايشان اطلاع مي‌دهند.

اوضاع حساس، نابسامان و حتي به جهات امنيتي هم کاملاً به هم ريخته است؛ تيم حفاظت ايشان نيز که مسئله را شنيده بودند، اعلام مخالفت مي‌کنند و تامين امنيت ايشان را در اين اوضاع انجام نشدني مي‌دانند؛ مسئول دفتر دکتر به تيم حفاظت خبر مي‌دهد که اگر شما اين کار را نمي‌کنيد با حلقه‌اي از بسيجيان حاضر در ميدان فلسطين ايشان را به محل سخنراني مي‌رسانيم.

تيم حفاظت حرکت مي‌کند اما به دليل ازدحام جمعيت از ميدان فلسطين به بعد پياده تا محل سخنراني مي‌روند؛ شب پس از آن نيز گرچه برخي مصلحت انديشان، مخالف با اين نوع حضور انقلابي در شرايط اوليه فتنه بودند و به ايشان براي عدم حضور فشار مي‌آوردند، با حضور در گفت‌وگوي ويژه خبري پيش از بسياري ديگر از مسئولين موضع خود را شفاف و صريح اعلام نمودند.

چندي بعد رهبري معظم انقلاب در ديدار جمعي از مسئولين با تمجيد از سخنراني  ايشان در آن روز يکي از وجوه اهميت صحبت‌هاي ايشان را در ميدان وليعصر برهه زماني انجام آن دانستند و شاخصه مهم ديگر آن را نيز بيان اين نکات در شرايط سکوت بسياري افراد که از آنها توقع مي رفت بيان کرد؛ با اين موضع‌گيري‌ها برخي گمان مي‌کردند که راي ايشان  در انتخابات مجلس نهم تهران شکسته خواهد شد، اما اعلام نتايج افزايش 20% آراي ايشان را نسبت به انتخابات قبل فاصله بالاي ايشان با نفرات بعدي را نشان داد.

با شروع مجلس نهم سه جريان انقلابي‌تر مجلس يعني رهپويان، ايثارگران و پايداري با تشکيل فراکسيون اصولگرايان وي را به رياست آن انتخاب کردند؛ در آنچه از عمر مجلس نهم نيز گذشته در رويدادهاي مهم آن يعني سوال از رئيس‌جمهور و استيضاح وزير کار مخالفت ايشان و فراکسيون با  فرمايشات رهبري معظم انقلاب که پس از آن ماجراها بيان شد تطابق داشت.

از نکات ديگري که بيان آن در پايان خالي از لطف نيست عدم ورود ايشان به فعاليت‌هاي اقتصادي است؛ گرچه پدر ايشان از متنفذين صنعت حمل و نقل بوده‌اند، هيچ گاه نه تنها وارد کار اقتصادي نشدند، حتي حاضر به پيش بردن جريان اقتصادي ارث پدري را همزمان با مسئوليت داشتن در نظام اسلامي نيز نگرديدند و همواره کار هاي کشور و انقلاب وفعاليت هاي علمي و فرهنگي را به آن ارجحيت دادند.

محسن رضايي

محسن رضائي ميرقائد دهم شهريور ماه 1333 در روستاي بنه‌وار از توابع شهرستان مسجد سليمان متولد شد و پدرش نام «سبزوار» را براي وي برگزيد؛ البته نام رضايي بعدها به دليل استفاده حضرت امام از نام «محسن» براي وي در حکم فرماندهي اش در سپاه، تغيير کرد.

وي در سال 52 براي تحصيل در رشته مهندسي مکانيک در دانشگاه علم و صنعت به تهران آمد اما به دليل ورود به فعاليت‌هاي سياسي دانشگاه را رها کرد.

رضايي همزمان با اوج مبارزات مردمي عليه رژيم ستمشاهي پهلوي به همراه جمعي از دوستان انقلابي اش گروه «منصورون» را تشکيل داد؛ گروهي که در سال 57 با ائتلاف 6 گروه انقلابي ديگر «سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي» را بنيان نهاد و رضايي از اعضاي کليدي آن سازمان شد.

محسن رضايي در سال 60 و در اولين ماه‌هاي جنگ تحميلي در حالي که 27 سال داشت، با حکم امام راحل (ره) فرماندهي کل سپاه را بر عهده گرفت و تا پايان دوران دفاع مقدس در اين مقام بود؛ البته او در سال‌هاي دفاع، فرماندهي ستاد کل نيروهاي مسلح را نيز در کارنامه خود ثبت کرد.

از جالب‌ترين موضوعات مرتبط با رضايي ادعاي واهي صهيونيست‌ها مبني بر دخالت و نقش وي در انفجار مرکز همياري يهوديان آرژانتين بود که اگر چه به صدور حکم تعقيب وي توسط پليس بين الملل منجر شد اما در نهايت به دليل عدم اثبات ادعاي مطرح شده، به خروج نام فرمانده سابق سپاه از فهرست تحت تعقيب اينترپل منتهي شد.

رضايي پس از پايان جنگ، تحصيلات مهندسي خود را نيمه‌کاره گذاشت و در مقطع کارشناسي رشته اقتصاد در دانشگاه تهران به ادامه تحصيل پرداخت و پس از طي دوره کارشناسي و کارشناسي ارشد، توانست در سال 79 دکتراي خود را از دانشگاه تهران دريافت کند.

محسن رضايي پس از کناره‌گيري از فرماندهي سپاه در سال 1376 رسماً رداي سياست را بر تن کرد و با حکم مقام معظم رهبري به دبيري مجمع تشخيص مصلحت نظام منصوب شد.

وي که در زمان فرماندهي سپاه تأسيس قرارگاه سازندگي خاتم‌الانبياء را به نام خود ثبت کرد، در مجمع تشخيص مصلحت نيز در مقام رياست کميسيون اقتصاد کلان نقش مؤثري در تدوين سند چشم‌انداز 20  ساله و نيز اصلاح قانون سرمايه‌گذاري خارجي ايفا کرد.

رضايي در سال 78 داوطلب نمايندگي مجلس شوراي اسلامي از حوزه انتخابيه تهران شد و در فهرست «ائتلاف خط امام و رهبري» قرار گرفت اما نتواست با کسب آراي لازم به خانه ملت راه يابد.

وي در جريان انتخابات رياست جمهوري نهم در سال 84، با شعار انتخاباتي «دولت عشق» وارد عرصه شد اما دو روز قبل از برگزاري انتخابات، با صدور بيانيه‌اي به دليل «جلوگيري از پراکندگي آراي مردم بر اثر کثرت نامزدها»، کناره‌گيري خود را اعلام کرد.

رضايي که به عنوان يک چهره خط سومي (جرياني که به هيچ يک از دو طيف سياسي اصلي کشور تعلق ندارد) معروف است، در انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري بار ديگر به صورت مستقل کانديدا شد.

او براي ورود هر چند ديرهنگامش در انتخابات، ايده «دولت ائتلافي» را مطرح کرد و «تأسيس نظام فدرالي» اصلي ترين برنامه‌اش بود اما به دليل عدم کسب آراي لازم که جايگاه سوم از بين 4 کانديدا را نصيب او کرد، از رفتن به پاستور بازماند.

اگر چه محسن رضايي پس از انتخابات 88 به نتايج اعلام شده اعتراض کرد اما به دليل آنچه «رفتار غير دموکراتيک دو نامزد ديگر» عنوان کرد و تأکيد داشت که راه آنها را قبول ندارد و همه مسائل را بايد از راه قانون پيگيري کرد، صحت انتخابات را تأييد کرد و از پيگيري اعتراضش انصراف داد.

رضايي بار ديگر در تاريخ 14 اسفند 91 در جمع مردم ديواندره در استان کردستان به‌طور رسمي کانديداتوري خود در انتخابات رياست جمهوري يازدهم را اعلام و شعار خود را «سلام بر زندگي» با تشکيل «دولت فراگير و جامعه اميد» عنوان کرد.

هفته‌نامه «آذر» و روزنامه جديدالتأسيس «تابناک» از رسانه‌هاي نزديک به اين داوطلب رياست جمهوري هستند و «جبهه ايستادگي»، «خانه دانشجو» و «حزب سبز» نيز، گروه‌هاي حامي وي را تشکيل مي‌دهند.

محمدباقر قاليباف:

در سال 1340 در طرقبه به دنيا آمدم. روز اول شهريور. طرقبه شهر کوچکي است و ييلاق مشهد محسوب مي‌شود. پول‌دار نبوديم. زندگي‌مان معمولي بود و چرخ آن بي هل‌دادن نمي‌چرخيد. من بچه بودم. درآمدي نداشتم. اما هر وقت مي‌توانستم کار کوچکي کنم و درآمد اندکي به دست بياورم که کمک پدر و خانواده باشد اين کار را مي‌کردم.

روابط ما در خانواده‌مان روابط گرمي بود. همديگر را دوست داشتيم و دوست داريم. چيز عجيبي هم نيست. مردم ايران معمولا همين ‌طوراند. پدرم محور خانواده است. انسجام و پيوستگي خانه با او بود. در کنار او محبت ميان باقي اعضاي خانواده معنا پيدا مي‌کرد.

شانزده ساله که بودم، سال 1356، اوج بي‌قراريم بود. پر از انرژي بودم. عجيب بود. کشور هم انگار تازه شانزده سالش شده باشد، همين حال را داشت. پر از انرژي شده بود و از وضع موجود ناراضي بود. آرمان‌هاي امام اين امکان را فراهم مي‌کرد.

امام مي‌خواست مردم اسلام را بشناسند و عمل کنند. مي‌خواست مردم آقاي خودشان و بنده‌ي خدا باشند. ما با امام نفس مي‌کشيديم و هر چه دستمان مي‌رسيد، هر چه که به انقلاب مربوط بود، مي‌خوانديم. از يک سو تشنه‌ي خواندن و دانستن بوديم و از سوي ديگر، تشنه‌ي حرکت و عمل.

کتاب مي‌خوانديم، اعلاميه مي‌خوانديم، پاي سخن‌راني و منبر مي‌رفتيم؛ مسجد کرامت، امام حسن مجتبي و موسي‌الرضا. منبر شهيد هاشمي نژاد، شهيد کامياب، شهيد ديالمه، آيت‌الله خامنه‌اي، حاج آقا قادري و شيخ علي تهراني شده بود پاتوق‌مان.

همان‌قدر هم کار مي‌کرديم و دنبال کار بوديم. دوست نداشتيم کنار بنشينيم و فقط حرف بزنيم. امروز ديگر همه‌ي اين مجالس قابل تأييد نيستند اما آن روزها همه‌ي اين‌ها مجلس مذهبي به حساب مي‌آمدند. مثلاً پايگاه اصلي حجتيه هم مشهد بود. مردم وقتي فاصله‌شان با انقلاب روشن شد، ازشان جدا شدند.

همان سال در اوج خفقان با چند تا از هم‌مدرسه‌اي‌هام انجمن اسلامي دانش‌آموزان را راه انداختيم. اين انجمن هسته‌ي اوليه‌ي انجمن اسلامي دانش‌آموزان خراسان و بعد کشور شد. يادشان به خير، فاضل‌الحسيني و جامي که آن روزها از فعالان بودند شهيد شدند.

انقلاب تازه پيروز شده بود، ضد انقلاب از چپ و راست و کمونيست و سلطنت‌طلب در مخالفت با انقلاب به يک نقطه‌ى توافق رسيده بودند؛ مي‌خواستند مردم را از کارشان پشيمان کنند، شروع کرده بودند به ترور و خراب‌کاري.

مثلا مى‌رفتند در همين خيابان امام رضاى مشهد در عطارى يک پيرمرد ساده‌ى شهرستانى نارنجک مى‌انداختند چون پسرش در سپاه بود. مردم هم همه شدند يک صدا. احساس وظيفه مى‌کردند که بروند اسلحه دست گرفتن را ياد بگيرند تا از خودشان و انقلاب و کسانشان دفاع کنند.

اصلا کميته‌ها و سپاه همين طور به وجود آمد. اسم سپاه را اگر دقت کنيد نشان مى‌دهد در چه وضعى بوده است؛ سپاه پاسداران انقلاب اسلامى. يعنى انقلاب اسلامى نياز داشته تا کسانى ازش پاسدارى کنند.

حتى روزى در يک ديدار با امام - گمان کنم ديدار با روزنامه‌نگاران بود - پارچه‌اى نوشته بودند که «واى به روزى که قلم‌ها را زمين بگذاريم و مسلسل دست بگيريم.» که امام صحبتى کرد به اين مضمون که خدا کند روزى مسلسل‌ها را هم زمين بگذاريم و آن‌ها هم که به ضرورت تفنگ دست گرفته‌اند قلم به دست بگيرند.

محمود کاوه و ولى‌الله چراغ‌چى و برونسى اين‌طورى شد که رفتند پاسدار شدند. همت معلم بود. اگر هم جنگ و ضدانقلاب، هستى انقلاب را به خطر نينداخته بودند همان درسش را مى‌داد. عشق تفنگ که نداشت.

باکري هم شهردار بود. شهردار اروميه. غلام‌حسين افشردى هم که بعدها شد حسن باقرى، خبرنگار بود. خبرنگار روزنامه‌ى جمهورى اسلامى. کسى که از بزرگ‌ترين طراحان جنگ در قرن بيستم محسوب مى‌شود.

من هم هجده سالگيم در سال پنجاه و هشت بود. مى‌شد راحت بروم خدمت سربازيم را کنم و بروم دنبال درس و زندگيم يا در مغازه‌ى پدرم بايستم و يک لقمه نان حلال گير بياورم و بخورم.

خواستم دينم را به انقلاب ادا کنم. رفتم جبهه. اين سال‌ها گاهى کسانى طورى برخورد مى‌کنند که انگار بگويند «يا تو يک ديکتاتور نظامى هستى يا بايد از دوره‌اى که نظامى بوده‌اى ابراز ندامت کنى.» نه. ندامتى در من نيست. خوش‌حالم که از کشورم و انقلاب مردمم دفاع کردم.

خوش‌حالم که با ديوانه‌ى متجاوزى مثل صدام جنگيدم. خوش‌حالم که با شهدايى که اسم بردم نشستم و برخاستم. ايران که آمريکاى بعد از جنگ ويتنام نيست. ما که متجاوز نبوده‌ايم.

ما مردمى هستيم سرافراز. مردمى که تنها در حد دفاع از خودمان و حتى کم‌تر از آن از سلاح و امکان نظاميمان استفاده کرده‌ايم. من هنوز هم به پاسداريم افتخار مي‌کنم. سال شصت و يک من را کردند فرمان‌ده تيپ امام رضا و يک سال بعد فرمان‌ده لشکر پنج نصر خراسان.

برادرم حسن هم غواص همان لشکر بود. من همان سال ازدواج هم کردم. بيست و دو سالم بود. آن‌ها که به من اعتماد کردند و وظيفه‌ى فرمان‌دهى را به گردن من گذاشتند چه شجاعتى داشتند و من که پذيرفتم هم چه شجاعتى داشتم و ببين که حالا بعضى از ما چه فراموش‌کار شده‌ايم که به مرد سى ساله و چهل ساله اعتماد نمى‌کنيم و کار نمى‌سپريم و مى‌گوييم هنوز جوان است.

برادرم حسن در کربلاي چهار شهيد شد. جنگ چنين چيزى بود. ما در جنگ داغ ديديم و رنج کشيديم و بزرگ شديم. اگر کسى خيال مى‌کند اين که گفته‌اند جنگ برکت بود يعنى ايام به کام بود و همه چيز جفت و جور، در اشتباه است.

ما در جنگ برادران تني‌مان و برادران ايماني‌مان را از دست داديم. براى من از دست دادن حسن قاليباف شايد همان قدر سخت بود که از دست دادن ولي‌الله چراغ‌چي.

ولي‌الله چراغ‌چي هم براى من مثل برادر بود. ولي به راهى پا گذاشته بود که همه مى‌دانستيم آخرش فراق اين دنيا و سعادت آن دنيا است. او به کام خودش رسيد و ما هم بايد شکيبايى کنيم تا ببينيم خدا براي‌مان چه خواسته است.

اين را که در اين هشت سال و بعد از اين هشت سال کجا بودم و چه کردم نه مى‌توانم بگويم و نه مى‌توانم بگذرم. گفتنش به خودستايى‌هاى اغراق‌آميز و سرگيجه‌آور شبيه است و نگفتنش از سويى شبيه گريز و ندامت از گذشته است و از سويى شبيه کفران نعمت. نعمت بودن در شرايطى و در کنار و زير دست کسانى که اين تجربه‌ها را ميسر کردند و گذاشتند تا باقر قاليباف جوان بشود آدمى که الان هست.

کوتاه مى‌گويم. بعد از جنگ هم باز مى‌توانستم بروم دنبال همان يک لقمه نان حلال بى‌دغدغه. اما نرفتم. هنوز غرب کشور کاملا امن نبود مدتي ماندم تا امنيت غرب کامل شود. نگذاشته بوديم ايران به چنگ مهاجم وحشى بيفتد اما در همين کش‌مکش او کم ويرانى پديد نياورده بود.

هر کس خرمشهر را پس از جنگ ديده باشد مى‌داند که از چه ويرانى‌اى صحبت مى‌کنم. باز هم ساختن وظيفه بود. در سال 1373 من را فرمان‌ده قرارگاه سازندگى خاتم‌الانبيا کردند.

در اين سمت در پروژه‌هايي شرکت داشتم. مثلا راه‌آهن مشهد سرخس، گازرساني به پنج استان مرکزي و غربي، ساخت سازه‌هاي عظيم دريايي خليج‌فارس و نيز سد بزرگ کرخه که يکي از افتخارات مهندسي کشور است.

در همين سال‌ها برايم مسجل بود که بى‌دانستن و بى آموختن نمى‌شود کارها را درست انجام داد. دانشگاه هم ديگر يک وظيفه بود. کار مى‌کردم و درس مى‌خواندم. رفته بودم دانشگاه تهران و کارشناسى ارشد جغرافياى سياسى مى‌خواندم. مى‌شد بروم در يک دانشگاه نظامى درس بخوانم. اما ترجيح دادم بروم دانشگاه تهران.

در سال 1376 مقام معظم رهبرى فرمان‌دهى نيروى هوايى سپاه را به عهده‌ام گذاشتند. بدون تخصص که نمي‌شود کاري را پذيرفت. پس از ماه‌ها کار فشرده به فرانسه رفتم و امتحان خلبانى ايرباس را دادم تا مطمئن شوم که اين مدرک را هم با تلاش گرفته‌ام نه مثلا با اسم قاليباف يا فرمان‌ده نيرو. هنوز هم خلبان ايران اير هستم و پرواز مي‌کنم.

در نيروى هوايى سپاه سعى کردم خدمت کنم. پيش از من کارهاى بسيارى کرده بودند و لازم بود کارهاى ديگرى هم در ادامه انجام شود. سعى کردم اتفاق‌هاى خوبى در نيرو رخ بدهد. در زمينه‌هاي ترابري هوايي به دست‌آوردهاي خوبي رسيديم.

هم‌زمان در کنکور دکترى هم شرکت کردم و در دانشگاه تربيت مدرس پذيرفته شدم. عنوان تز دکتريم «بررسي سير تکوين نهادهاي محلي ايران در دوره‌ي معاصر» بود.

در سال 1379، مقام معظم رهبرى فرمان‌دهى نيروى انتظامى را به عهده‌ام گذاشتند. نحوه‌ى حضورم در آن‌جا و نيز تغييراتى که در نيروى انتظامى در آن دوره ايجاد شد نيز نياز به گفتن ندارد.

مردم خود شاهد بوده‌اند و ديده‌اند. من هم وقتي مي‌ديدم پليس با مردم دوست شده و منزلتي پيدا کرده و مردم اسمم را گذاشته‌اند پليس مهربان، خوش‌حال مي‌شدم. راه‌اندازي پليس 110 هم در اين دوستي بي‌تأثير نبود. حالا پليس مجهز و منظم، شايسته‌ي اعتماد مردم بود.

در سال 1380 در همان زمان فرمان‌دهى نيروى انتظامى از تز دکتريم دفاع کردم و دکتريم را گرفتم، بعد از آن کار تدريس در دانشگاه هم به کارهاى ديگرم اضافه شد. اين هم غنيمت بزرگى بود. هم در فضاى آکادميک حضور داشتم و هم با نسل جوان دانش‌جو مستقيم سر و کاري داشتم.

سال 83 آقاي خاتمي مرا نماينده‌ي خودش و رييس ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز کرد. مي‌شد مثل خيلي‌ها فقط هفته‌اي يک بار جلسه بروم و تمام. دلم نمي‌آمد ولي. دست به کار شدم. در فاصله‌ي اشتغالم در اين سمت تا استعفا که زياد طول نکشيد، قاچاق سيگار را تقريبا از بين برديم.

دادگاه ويژه‌ي جرايم قاچاق کالا و ارز را راه‌اندازي کرديم. پرونده‌هاي مهمي را در اين دادگاه بررسي کرديم؛ فرودگاه پيام، قاچاق خودرو. عاملان چند قاچاق بزرگ را هم که به جاهاي مقتدري وابسته بودند کشانديم به همين دادگاه.

بايد راه جديدى براى بودن در خدمت مردم پيدا مى‌کردم. راستش هميشه معتقد بوده‌ام که مردم خدمت‌گذار تنبل و پرمدعا لازم ندارند و نمى‌خواهند. اگر بخواهى خدمت‌گذارشان باشى بايد دائم در تلاش باشى و جايى را پيدا کنى که نوک حمله و محل نياز است و توان بودن در آن‌جا را در خودت فراهم کنى.

ديدم مردان بزرگ و خوبى در کارهاى نظامى و انتظامى هستند و ديگر نيازى به حضور من در اين عرصه نيست. انتخابات رياست جمهورى نيز نزديک بود. رفتم و از کارهاى نظامى و انتظامى کناره گرفتم. مردم در نهايت خدمت‌گذار ديگرى را پذيرفتند و اين براى من هم پيامى بود. گفتم که، بايد دائم در تلاش باشى و جايى را پيدا کنى که نوک حمله و محل نياز است و توان بودن در آن‌جا را در خودت فراهم کنى.

فعلا در خدمت مردم شهر تهران - شهرداري تهران - هستم. اگر از من راضى باشند خدمت‌شان براى من افتخار است و اگر ناراضى باشند باز قاليباف است که بايد برود و خودش را درست کند تا لايق خدمت به مردم باشد. مردمى که در طى ربع قرن گذشته بارها نشان داده‌اند که بهترين‌اند.

علي‌اکبر ولايتي:

على ‌اکبر ولايتى در 4 تير سال 1324، در رستم آباد، يکى از 33 روستاى شميران در خانواده‌اي متوسط به دنيا آمد.

ولايتى در خانواده‌اى نسبتا شلوغ (5 دختر و 1 پسر) به دنيا آمد. او کودکى آرام بود و بيشتر وقت خود را به مطالعه کتاب مي‌گذراند، به طورى که در 9 سالگى، کتاب 7 جلدى اسکندر‌نامه، و در کلاس پنجم ابتدايى، کتاب کليله و دمنه را خواند. از نوجوانى علاقه فراوانى به کتاب‌هاى تاريخى داشت، به حدى که گاه 12 ساعت شبانه روز را به مطالعه تاريخ مى گذراند.

وي دوران ابتدايى و دوره نخست دبيرستان را در رستم‌آباد گذراند و در دوره دوم دبيرستان به دبيرستان جم قلهک رفت و در سال 1342 ديپلم طبيعى گرفت. در سال 1343 در کنکور سراسرى رتبه 49 کشورى را به دست آورد و در رشته پزشکى دانشگاه تهران پذيرفته شد و از سال 1342 در مدرسه قائميه و سپس در دبيرستان جهان‌آراى قلهک تا سال 1350 به تدريس اشتغال داشت.

ولايتي دوره تخصص اطفال را در مرکز طبى کودکان دانشگاه تهران و فوق تخصص بيمارى‌هاى عفونى را در دانشگاه جان هاپکينز آمريکا گذراند.

پس از پيروزى انقلاب اسلامى، مدتى معاون وزارت بهدارى بود، در دوره اول مجلس به نمايندگى مردم تهران انتخاب شد و سپس به مدت 16 سال، در دوره‌هاى رياست‌جمهورى حضرت آيت‌الله خامنه‌اى و  آقاى هاشمى رفسنجانى، به عنوان وزير خارجه خدمت کرد و از اين حيث، پرسابقه‌ترين وزير جمهورى اسلامى به شمار مى‌آيد.

پس از دوم خرداد 1376، با آن که خاتمى- رئيس‌جمهور وقت- سليقه و ديدگاه وى را براى عضويت در کابينه مى‌پسنديد، ولى او راهى بيت مقام معظم رهبرى شد و مشاور بين‌الملل ايشان گرديد و هم اکنون نيز در اين سمت خطير انجام وظيفه مى‌کند.

صرف نظر  از اين شغل مهم، دکتر ولايتى در چند رشته دانشگاهى به تدريس مشغول است و در بعضى از شوراهاى مهم کشورى همچون شوراى عالى انقلاب فرهنگى، مجمع تشخيص مصلحت نظام و بنياد دائره‌المعارف اسلامى شرکت داشته و عضو رسمى مي‌باشد. او که داراى چندين دکتراى افتخارى از چند دانشگاه معتبر بين‌المللى است، در تعدادى از انجمن‌هاى تخصصى و پژوهشى جهان نيز عضويت دارد.

او که از مردان سياست روزگار ما است، خود در اهميت مطالعات تاريخى براى حرفه سياستمدارى مى‌گويد: هر کسى که بخواهد سياست را خوب بفهمد، بايد تاريخ بداند. اگر تاريخ نداند، راه بجايى نمى برد.

فعاليت‌هاى سياسى قبل از انقلاب‌اسلامى:

ولايتى از نوجوانى، به دليل علاقه‌مندى پدرش به سياست، با اوضاع سياسى موجود، آشنا شد و به عمل‌ورزى سياسى روى‌آورد. او در دبيرستان، به مناسبتهاى مختلف، در اعتراض به سياست‌هاى شاه، هم‌مدرسه‌اى‌ها را به تعطيلى کلاس درس و تظاهرات فرا‌مى‌خواند و در اين راه، بارها به ساواک منطقه رفت و مورد بازجويى قرار‌گرفت. به طورى که از 17 سالگى پرونده‌اى در ساواک تهران براى او گشوده شد.

وي از 17 سالگى (1341) به عضويت جبهه ملى دوم درآمد. در دانشگاه، به همراه مرحوم شهيد لواسانى، شهيد دکتر لبافى‌نژاد، دکتر معتمدى، دکتر جزائرى، دکتر خادمى و ... انجمن اسلامى پزشکان را، که پس از دکتر شيبانى به حال تعليق درآمده بود، احيا کرد و با گروه‌هاى مختلف سياسى و روحانيت پيرو امام (ره) تماس‌هاى منظم برقرار ساخت.

برخي از سمت‌هاي اجرايي و علمي:

مشاور مقام معظم رهبري در امور بين الملل (از سال 1376 تا کنون)

وزير امور خارجه جمهوري اسلامي ايران (از آذر ماه 1360 لغايت خرداد 1376)

عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام( از بدو تاسيس تا کنون)

عضو شوراي‌عالي انقلاب فرهنگي (از سال 1368)

دبير کل مجمع جهاني اهل‌بيت (ع) (ازسال79 تا مهر 1381)

نماينده تهران در اولين دوره مجلس شوراي اسلامي

معاون وزير بهداشت

استاد تاريخ روابط خارجي ايران در دانشکده روابط بين‌الملل وابسته به وزارت امور خارجه

استاد دانشکده پزشکي دانشگاه علوم پزشکي تهران

رئيس شوراي عالي نظام پزشکي جمهوري اسلامي ايران

عضو هيأت مديره نظام پزشکي تهران (از3 مهرماه 1370)

عضو شوراي عالي سياست‌گذاري دايره‌المعارف دفاع مقدس

عضو پيوسته منتخب فرهنگستان علوم پزشکي ايران (از سال 1369)

عضو هيئت امناي بنياد دايره‌المعارف اسلامي براي 3 دوره

عضو هيأت امنا ي دانشگاه علوم پزشکي تهران

عضو هيأت امناي دانشگاه علوم پزشکي شهيد بهشتي

عضو شورايعالي انستيتو تحقيقاتي سل و بيماريهاي ريوي کشور

رئيس هيأت تحريريه مجله پزشکي جمهوري اسلامي ايران

رئيس هيأت مديره انجمن متخصصين بيماريهاي عفوني و گرمسيري ايران

رئيس شوراي مرکزي انجمن اسلامي پزشکان ايران

رئيس گروه اسلام معاصر ـ بنياد دائره‌المعارف اسلامي

رئيس مرکزآموزشي پژوهشي درماني سل و بيماريهاي ريوي

برخي از تاليفات علي‌اکبر ولايتي:

پويايي فرهنگ و تمدن اسلام و ايران

ايران و مسئله فلسطين

ايران و تحولات فلسطين

بحران تاريخي هويت ايراني

مقدمه فکري نهضت مشروطيت

تاريخ روابط خارجي ايران در عهد شاه عباس اول صفوي

تاريخ روابط خارجي ايران در عهد شاه اسماعيل صفوي

تاريخ سياسي جنگ تحميلي عراق عليه جمهوري اسلامي

تاريخ روابط خارجي ايران در دوران ناصرالدين‌شاه و مظفرالدين‌شاه

بيماري سل

بيماري‌هاي عفوني با همکاري دکتر اسماعيل صائبي، دکتر مينو محرز، دکتر عليرضا يلدا

مباني سل

حسن روحاني:

«حسن فريدون روحاني» 21 آبان 1327 در سرخه از توابع استان سمنان ديده به جهان گشود؛ وي تحصيلات ابتدايي را در شهرستان محل تولدش گذراند و تحصيلات حوزوري را از سال 39 در حوزه علميه صادقيه سمنان آغاز کرد.

او در سال 1340 وارد حوزه علميه قم شد و از محضر اساتيدي چون حضرات آيات سيد محمد محقق داماد، شيخ مرتضي حائري، سيد محمدرضا گلپايگاني، محمد فاضل لنکراني، شيخ محمد شاه‌آبادي و سلطاني بهره برد.

روحاني همزمان در سال 1348 به دانشگاه تهران راه يافت و در سال 1351 دانشنامه ليسانس خود را در مقطع کارشناسي در رشته حقوق قضايي اخذ کرد.

وي با ادامه تحصيل در انگليس مدرک کارشناسي ارشد (M.Phil) در رشته حقوق عمومي و دانشنامه دکتري (Ph.D) در رشته حقوق اساسي را از دانشگاه کلدونيان گلاسکو دريافت کرد و با کسب پروانه وکالت از کانون وکلا در سال 86، وکيل پايه يک دادگستري شد.

حسن روحاني فعاليت سياسي خود عليه رژيم ستمشاهي را از دوران جواني آغاز کرد؛ عمده فعاليت‌هاي وي در همراهي با نهضت امام خميني (ره)، سفرهاي تبليغاتي و سخنراني عليه رژيم پهلوي از سال 44 و نتيجه آن حبس و ممنوع‌المنبري بود.

وي در آبان 1356 در مراسم بزرگداشت شهادت مصطفي خميني در مسجد ارک تهران براي نخستين بار لقب «امام» را براي بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران به کار برد و پس از آنکه تحت تعقيب ساواک قرار گرفت، به توصيه شهيد بهشتي و استاد مطهري از کشور خارج شد و مدتي نيز آن‌سوي مرزها به سخنراني و تبليغ براي دانشجويان خارج از کشور پرداخت و پس از تبعيد حضرت امام (ره) به فرانسه، به جمع ياران همراه ايشان پيوست.

حسن روحاني پس از پيروزي انقلاب اسلامي در اولين اقدام در سال 58، به ساماندهي وضعيت ارتش و پادگان‌هاي نظامي پرداخت و در سال 59 رداي نمايندگي ملت در مجلس شوراي اسلامي را بر تن کرد و پنج دوره قانونگذاري (به مدت 20 ‌سال) را در کارنامه خود ثبت کرد.

عضويت و رياست شوراي سرپرستي سازمان صدا و سيما از سال 1359 تا سال 1362 از ديگر مسئوليت‌هاي وي در دوران پس از انقلاب بوده است.

روحاني در دوران جنگ تحميلي مسئوليت‏هاي متعددي از جمله عضويت در شورايعالي دفاع، عضويت در شورايعالي پشتيباني جنگ، معاونت فرماندهي جنگ، رياست ستاد قرارگاه مرکزي خاتم‌الانبياء و فرماندهي پدافند هوايي کل کشور را برعهده داشت و بين سال‌هاي 1367 تا 1368 نيز به معاونت جانشين فرماندهي کل قوا منصوب شد.

وي به پاس سال‌ها حضور در مسئوليت‌هاي مختلف در دوران دفاع مقدس، از سوي مقام معظم رهبري مفتخر به دريافت نشان درجه دو فتح و نشان درجه يک نصر شد.

روحاني پس از بازنگري قانون ‏اساسي جمهوري اسلامي ايران و تشکيل نهاد شورايعالي امنيت ملي سمت نمايندگي مقام معظم رهبري در اين شورا را بر عهده گرفت و 13 سال نيز به عنوان مشاور امنيت ملي رؤساي جمهور سابق انجام وظيفه کرده است.

وي از سال 1370 به عضويت مجمع تشخيص مصلحت نظام درآمد و تاکنون نيز در اين سمت فعاليت دارد و علاوه بر رياست کميسيون سياسي و امنيتي و دفاعي مجمع، رياست مرکز تحقيقات استرتژيک اين نهاد نيز بر عهده اوست.

حسن روحاني در انتخابات ميان‏دوره‏اي سومين دوره مجلس خبرگان رهبري در 29 بهمن 1378 از حوزه انتخابيه استان سمنان به نمايندگي مجلس خبرگان رهبري انتخاب شد و در سال 1385 نيز از استان تهران به اين مجلس راه يافت و در حال حاضر رياست کميسيون سياسي و اجتماعي اين مجلس را بر عهده دارد.

اگر چه روحاني به صورت همزمان به فعاليت‌هاي علمي اشتغال داشته، اما حضور مستمر وي در دانشگاه، موجب دوري او از مسئوليت‌هاي کليدي نبوده و روحاني با تصدي 16 ساله مسئوليت دبيرخانه شورايعالي امنيت ملي در يکي از حساس ترين مقاطع تاريخي مسئوليت پرونده هسته‌اي کشورمان را بر عهده داشت.

پس از تشکيل دولت محمود احمدي‌نژاد، مسئوليت پرونده هسته‌اي به علي لاريجاني واگذار شد و روحاني که همچنان در مقام نماينده مقام معظم رهبري در شورايعالي امنيت ملي قرار دارد، با نگارش کتاب «امنيت ملي و ديپلماسي هسته‌اي» به ثبت خاطرات خود از دوران مسئوليتش در شورا و پيگيري پرونده هسته‌اي پرداخت.

حسن روحاني در 22 فروردين 92 در يک گردهمايي با حضور جمعي از هوادارانش و دو تن از فرزندان هاشمي رفسنجاني در مجتمع آدينه تهران و با شعار «دولت تدبير و اميد» براي انتخابات رياست جمهوري رسماً اعلام کانديداتوري کرد.

رياست ستاد انتخاباتي وي بر عهده محمدرضا نعمت‌زاده وزير صنايع و معادن دولت‌هاي اول و دوم هاشمي رفسنجاني قرار دارد و اکبر ترکان وزير دفاع و راه دولت‌هاي اول و دوم سازندگي قائم مقام و معاون ستاد انتخاباتي روحاني است و سخنگويي وي بر عهده محمدباقر نوبخت دبير کل حزب اعتدال و توسعه قرار دارد.

محمد غرضي:

محمد غرضي يکي از چهره هاي کمتر شناخته شده اي که اين روزها کمي بيشتر از قبل خبرساز شده است، چهره اي که بسياري نه او را مي شناسند و نه از مسئوليت ها و سوابق کاري وي اطلاعات شفاف و درستي دارند.

بسياري هم با شنيدن اخبار گوشه و کنار مبني بر احتمال احراز صلاحيت وي براي انتخابات رياست جمهوري در اولين واکنش با ابهامات بسيار مي گويند: غرضي کيست؟

اما به راستي محمد غرضي کيست؟ آيا سوابق اجرايي قابل دفاعي در نظام جمهوري اسلامي ايران داشته  است و با چه انگيزه اي پا به ميدان رقابت گذاشته که توانسته از بسياري از چهره هاي بيشتر شناخته شده سبقت گرفته و صلاحيتش براي شوراي نگهبان احراز شود.

محمد غرضي در سال 1320، در اصفهان، متولد شد و پس از گذراندن تحصيلات ابتدايي و متوسطه در سال 1340 براي تحصيل در رشته الکترونيک وارد دانشگاه تهران شد و توانست با مدرک فوق ليسانس در رشته الکترونيک از اين دانشگاه فارغ التحصيل شود.

غرضي در سال 1346 براي يکسال ايران را به مقصد فرانسه ترک کرد تا در دوره هاي تخصصي انتقال و توزيع نيروي برق شرکت کند.

زندگي سياسي محمد غرضي از سال 1353 يعني سه سال پس از آنکه وي به دليل مخالفت با رژيم شاهنشاهي به زندان افتاد، آغاز شد و زمينه اي فراهم کرد تا وي در سال 1355 براي ادامه مبارزات سياسي خود عازم نجف شود.

وي قبل از ترک کشور، به عضويت سازمان مجاهدين خلق ايران در آمد و از زمانيکه امام خميني عازم پاريس شد تا زمان بازگشت به وطن، آن بزرگوار را همراهي کرد.

طي سالهاي 1360 تا 1364 غرضي به عنوان وزير نفت در کابينه ميرحسن موسوي و در سالهاي 1364 تا 1376 به عنوان وزير پست و تلگراف و تلفن در کابينه هاشمي رفسنجاني ايفاي نقش کرد.

وي نمايندگي دور اول مجلس شوراي اسلامي، استانداري خوزستان، استانداري کردستان و فعاليت در سپاه پاسداران را در سوابق کاري خود داراست.

محمد غرضي پس از سالها دور ماندن از عالم سياست و امور اجرايي کشور، پنج شنبه 19 ارديبهشت همزمان با ثبت نام از کانديداهاي رياست جمهوري در وزارت کشور حضور يافت و براي انتخابات ثبت نام کرد و در جريان اين ثبت نام شعار خود را «دولت ضد تورم» ناميد.

سعيد جليلي:

سعيد جليلي متولد 1344 منطقه معروف به «طلاب» مشهد مقدس است؛ وي تحصيلات خود را تا مقطع دکتري علوم سياسي از دانشگاه امام صادق (ع) تهران به پايان رسانده و به زبان‌هاي عربي و انگليسي تسلط دارد.

وي در دوران دفاع مقدس به عنوان نيروي بسيجي بار‌ها براي دفاع از آرمان‌هاي انقلاب در جبهه‌هاي حق عليه باطل حضور يافت و سال 65 در عمليات کربلاي 5 به درجه جانبازي نايل آمد.

جليلي پس از جنگ، رساله دکتراي خود را با عنوان «انديشه سياسي در قرآن» در خصوص سياست خارجي اسلام به رشته تحرير درآورد که پروفسور حميد مولانا بر آن مقدمه نوشته است؛ اين رساله در لبنان به زبان عربي ترجمه و منتشر شده است.

وي در سال 68 به وزارت امور خارجه رفت و پس از يک دوره 2 ساله، رياست اداره بازرسي وزارت خارجه را بر عهده گرفت؛ ديگر مناصب او در اين وزارتخانه دبيري و رايزني جمهوري اسلامي ايران بود.

او در دوران رياستش بر اداره بازرسي وزارت خارجه، 17 سفير را اخراج کرده که برخي از آن به عنوان «انقلاب در دستگاه ديپلماسي جمهوري اسلامي» ياد کردند. وي پس از دوم خرداد 76 و تغييراتي که در وزارت خارجه اتفاق افتاد، به اداره آمريکاي وزارتخانه منتقل شد و معاونت اين اداره را بر عهده گرفت.

جليلي در سال 80 به دفتر مقام معظم رهبري رفت و در سمت مديريت بررسي‌هاي جاري دفتر رهبر انقلاب به ادامه خدمت پرداخت. وي پس از انتخابات سوم تير 84 به عنوان گزينه مطرح و موردنظر محمود احمدي‌نژاد رئيس‌ دولت نهم براي تصدي وزارت امور خارجه مطرح شد اما بر اساس مصلحت، اداره معاونت اروپا و آمريکاي اين وزارتخانه را بر عهده گرفت.

جليلي در زمان حضورش در وزارت خارجه ارتباطش با دانشگاه را قطع نکرد و در دانشگاه به تدريس «سيره سياسي پيامبر اکرم (ص)» پرداخت؛ وي همچنين مدتي به عنوان استاد دانشکده اقتصاد و مديريت دانشگاه صنعتي شريف فعاليت داشته و در دانشکده علوم سياسي دانشگاه امام صادق (ع ) نيز صاحب کرسي استادي است.

وي در حال حاضر دبيري شورايعالي امنيت ملي و مسئوليت پيگيري موضوع هسته‌اي کشورمان را بر عهده دارد.

محمدرضا عارف:

محمد‌رضا عارف در سال 1330 خورشيدي در خانواده‌اي مذهبي در شهر يزد به دنيا آمد. پدر وي حاج ميرزا احمد عارف يکي از بازاريان سرشناس و از چهره‌هاي محبوب و مردمي و مذهبي يزد و هم‌چنين از خادمان حضرت سيدالشهدا (ع) بود که مجالس روضه‌خواني و روشن‌گري منزل ايشان در شهر يزد در سال‌هاي پيش و پس از انقلاب به‌عنوان پايگاه دانشجويان، دانشگاهيان و فرهيختگان يزد به حساب مي‌آمد.

ويژگي بارز محمدرضا عارف در کودکي نبوغ ذاتي وي در علم رياضي بود، آن‌چنان که در سن 5 سالگي مسلط به حساب سياق بود و پس از آن نيز درخشش بي‌نظير وي در درس رياضي چنان بود که توانست در مسابقات رياضي کشور در رامسر در سال 1348 رتبه اول کشوري را به دست آورد و در کنکور سراسري رشته‌ي رياضي سال 1349حائز رتبه‌ي دوم کشوري شده و پس از تحصيل در رشته‌ي مهندسي برق دانشکده‌ فني دانشگاه تهران و موفقيت در کسب رتبه‌ اول اين دانشکده در سال 1354 با معدل 3/91 از 4 از آن دانشکده فارغ‌التحصيل شود.

در همان سال با استفاده از بورس تحصيلي دانشگاه صنعتي اصفهان براي ادامه‌ تحصيل راهي امريکا شد و در سال 1355 با اخذ مدرک کارشناسي ارشد و در سال 1359 با اخذ مدرک دکتراي برق مخابرات هردو از دانشگاه استنفورد با معدل 4 از 4 به ميهن بازگشت .

عارف از همان بدو ورود به کشور با توجه به شرايط حساس پس از انقلاب و وقوع جنگ تحميلي و نياز کشور به مديران آگاه و متخصص شروع به خدمت در دستگاه‌هاي مختلف دولتي چون شرکت مخابرات و وزارت فرهنگ و آموزش عالي کرد.در سال‌هاي 73 تا 76 در سمت رياست دانشگاه تهران حضوري درخشان داشت. پس از آن نيز در کابينه‌ي دولت اصلاحات در سال‌هاي 76 تا 79 به‌عنوان وزير پست و تلگراف و تلفن مشغول به خدمت شد و در سال‌هاي 79 تا 80 به عنوان معاون رييس جمهور و رييس سازمان مديريت و برنامه‌ريزي کشور به فعاليت خود ادامه داد و در سال‌هاي 1380 تا 1384 به‌عنوان معاون اول رييس جمهور برگزيده شد.

علاقه‌مندي فراوان عارف به علم و دانش سبب شد که وي علي‌ رغم مشغوليت‌هاي مديريتي ‌در تمام اين سال‌ها، به‌عنوان استادي برجسته در دانشگاه صنعتي اصفهان و صنعتي شريف و ساير دانشگاه‌ها با هدايت بيش از 110 پايان‌نامه‌ي دکترا و کارشناسي‌ارشد و تدريس در مقاطع کارشناسي، کارشناسي ارشد و دکترا به فعاليت‌هاي علمي خود ادامه دهد.

وي به عنوان يکي از نظريه‌پردازان مطرح جهان در نظريه اطلاعات موفق به معرفي شبکه مخابراتي معروف Aref Network شد و در راستاي گسترش علم مخابرات در کشور اقدام به راه‌اندازي دکتراي برق-مخابرات در دانش‌گاه‌هاي تربيت‌مدرس، صنعتي اصفهان،يزد و چند دانشگاه ديگر کرد.

*تاليف،تحقيق،ترجمه:

ترجمه‌ي کتاب سيستم‌هاي مخابراتي ديجيتال و آنالوگ که در سال 69 به‌عنوان کتاب سال انتخاب شد.

ترجمه‌ي کتاب سيگنال‌ها و سيستم‌ها .

ترجمه‌ي کتاب سيگنال‌هاي تصادفي .

تاليف و يا ارائه‌ي بيش از 280 مقاله‌ي علمي

سابقه‌ي فعاليت‌هاي سياسي قبل از انقلاب :

فعاليت سياسي و مشارکت در برگزاري جلسات مذهبي در دوران دانش‌جويي در دانش‌گاه تهران

دست‌گيري توسط کميته مشترک ضد خراب‌کاري ساواک در سال 1354

عضويت و فعاليت رسمي در انجمن اسلامي دانش‌جويان امريکا و کانادا از 1354 تا 1359

*خدمات پس از انقلاب

معاون طرح و توسعه‌ي شرکت مخابرات ايران 1360-1359

سرپرست شرکت مخابرات ايران 1360

معاون دانش‌جويي وزارت فرهنگ و آموزش عالي 1361-1360

معاون آموزشي وزارت فرهنگ و آموزش عالي 1362-1361

قائم‌مقام و معاون هماهنگي وزارت فرهنگ و آموزش عالي 1363-1362

معاون آموزشي وزارت فرهنگ و آموزش عالي 1369-1368

مشاور آموزشي و قائم‌مقام وزير در هيات مميزهي مرکزي و رئيس شوراي هماهنگي هيات‌هاي امناي دانشگاه‌ها و موسسات آموزش عالي و پژوهشي 1373-1369

رييس دانش‌گاه تهران 1376-1373

وزير پست و تلگراف و تلفن 1379-1376

معاون رييس‌جمهور و رييس سازمان مديريت و برنامه‌ريزي کشور 1380-1379

معاون اول رييس‌جمهور 1384-1380

عضو پيوسته‌ي فرهنگستان علوم ايران

عضو شوراي عالي انقلاب فرهنگي

عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام

رييس انجمن رمز ايران

رييس انجمن علمي کنترل و فرماندهي (C4Iايران)

رييس انجمن‌ علمي شبکه‌هاي هوشمند انرژي ايران

رييس گروه علوم مهندسي فرهنگستان علوم ايران

رييس بنياد پيش‌برد علم و فن‌آوري ايران (FAST-IRAN)

رئيس هيات موسسه بنياد اميد ايرانيان

عضو موسس بنياد باران

 
 
 
ارسال کننده
ایمیل
متن
 



جهت عضويت در کانال های خبري سلام لردگان روی تصاویر کليک کنيد
پیوند
سايت رهبري

دولت

مجلس