آخرین اخبار
کد مطلب: 74305
پشت‌پرده‌هاي منتشر نشده از زلزله ورزقان
تاریخ انتشار : 1393/01/01
نمایش : 852

به گزارش "پايگاه خبري تحليلي سلام لردگان"،‌ ويرانگري زلزله تنها در چند ثانيه اتفاق مي‌افتد و اگرچه با سختي و دشواري، اما ويرانه‌ها را مي‌توان در مدت زماني چندماهه دوباره بازسازي کرد و زندگي را به روال هميشگي‌اش برگرداند!

اما آنچه از ويرانگري پس از وقوع زلزله باقي مي‌ماند، چيز ديگري است.

در زلزله ورزقان برخي از اتفاق‌هاي عجيب افتاد که اين گزارش سعي در کشف و تحليل اجمالي آنها دارد و هدف از نوشتنش اين است که نه اگر طرح مسئله،‌شايد طرح دغدغه‌اي کرده باشد و برخي نگاه‌هاي افراطي و تفريطي را به تعادل وادارد.

لازم به يادآوري است است که همه موارد درج شده در اين گزارش، تجربه واقعي،‌ ملموس و از نزديکِ خبرنگار اعزامي پايگاه اطلاع رساني توليد ايراني به روستاهاي زلزله زده آذربايجان غربي در روزهاي 15، 16، 17 و 18 آذرماه است ؛ يعني روزهاي پاياني فصل پاييز و آستانه ورود به فصل يخبندان شديد اين مناطق که يادآور سرماهاي کشنده سيبري است و هر موجود زنده‌اي را درگير مسئله مرگ و زندگي مي‌کند!

در سفر ما به آذربايجان، هرمز صديقي، رئيس هيئت مديره کمپين ياري ملي ايرانيان،‌که از مراکز اصلي جمع‌آوري کمک‌هاي مردمي به زلزله زدگان در تبريز است، ميزبان و راهنماي ما بود! او تجربيات جالب توجه و منحصر به فرد خود را در کمک‌رساني‌ها براي ما تعريف کرد که در گزارش بعدي منعکس خواهد شد. لازم است به اين وسيله از او، امير کمالخاني و ديگر اعضاي کمپين ياران تشکر کنيم.

هر يک از اين نمونه‌ها به صورت خلاصه وار سعي دارد گوشه‌اي از واقعيت‌هاي آذربايجان زلزله زده را بيان کند! آذربايجاني که مردماني نستوه، اصيل و استوار دارد.

  • انبارهاي دسته‌بندي و سامان‌دهي کمک‌هاي مردمي به زلزله‌زدگان در تبريز جاي سوزن انداختن ندارد! از شلوار‌ها راحتي پاره پوره بگير که جاي سالمي رويش نيست تا زيباترين و هيجان‌انگيزترين اسباب‌بازي‌ها کودکانه! اينجا هر کسي،‌هر چيزي که به دستش رسيده براي کمک   به زلزله زدگان ارسال کرده است.
  • روي سردر کمپين ياري ملي ايرانيان که يکي از مهم‌ترين مراکز جمع‌آوري کمک‌هاي مردمي است،‌نوشته اند: «از پذيرفتن البسه کهنه و استفاده شده معذوريم! »اين تراکت دو ماه پيش نصب شده است! علتش هم واضح است! اما چرا از دو ماه پيش؟
  •  هرمز صديقي، رئيس اين انجمن مي‌گويد: کمک‌ها و کالاها يک‌دست نيست!‌ واقعا نمي‌توانيم به يکي شلوار پاره پوره بدهيم و به ديگري شلوار نو! نمي‌خواهيم اين تفاوت را برايشان ايجاد کنيم تا فکر کنند يکي عزيز است و ديگري نه! داستان اين است که دو ماه اول تفاوت در کالاها براي ما چندان مشهود نبود، اما حضور مردم نوع دوست در منطقه و تقسيم کالها بصورت پراکنده، موجب شد مردم نسبت به کالاهايي که ميگيرند، حساس شوند! ‌
  • در هر روستايي که قدم مي‌گذاريد، تفاوت خانه‌ها مشهود است!‌يکي هنوز  پي‌ريزي هم نشده و ديگري کارش به سقف رسيده است!  برخلاف تمام آنچه آقاي وزير زيربنايي!! -نيکزاد- و استاندار و ديگر مسئولان دولتي منطقه مي‌گويند، هنوز حتي 10 درصد از خانه‌هايي که قولش را به مردم منطقه و مردم ايران داده‌ بودند به سقف نرسيده‌ است!
  • جالب است که آن 10 درصد از خانه‌هايي که مراحل ساختشان به سقف رسيده است، متعلق به کساني است که ساکن روستا نبوده و نيستند! در واقع کساني از اهالي روستاها که سال‌ها است در حواشي شهر تبريز زندگي مي‌کنند و تبعات زندگي در شهر بزرگ را ياد گرفته‌اند و بلدند چطوري مسئولان را پيگير کار خودشان بکنند و خانه‌هايشان را با لابي و اصرار و . . .  بسازند! آنها حتي هر روز به روستاي سابق برمي‌گردند، پتو مي‌گيرند، بخاري برقي مي‌گيرند! هر چيز ديگري که به دستشان برسد؛‌ اسباب بازي،‌کفش، چکمه و خوراکي و . . .  .
  • رئيس شوراي يکي از روستاها مي‌گويد که ما قبلا در اوج تهيدستي هم بخشنده بوديم و حالا که بهمان کمک مي‌شود با شرمندگي و افسوس قبول مي‌کنيم اما برخي‌ها از تبريز برگشته‌اند اينجا ادعاي ميراث بري دارند، با آن همه پول و سرمايه، اينجا در صف مي‌ايستند و پتو مي‌گيرند! اينجور آدم‌ها يکي ? تا هم که نيستند، ما هم رمقي به تن نداريم که باهاشان برخورد کنيم! آنها بلدند با دروغ و فريب کاري، کارهايشان را پيش ببريم!‌ ما روستايي هستيم، بلد نيستيم  به خاطر پول، دروغ بگوييم.
  • سيل کساني که بعد از سال‌ها ياد روستاي پدري و پدربزرگي‌شان افتاده‌اند! اوضاع را خراب کرده است! هر بار توي صف توزيع کالا دعوا مي‌شود! روستايي‌هاي شهري شده قمه مي‌آورند! تهديد مي‌کنند و کالا مي‌گيرند! کالاها را بار ماشين مي‌کنند و شب پيروزمندانه به خانه‌هايشان برمي‌گردند و مردم بلند همت و اصيل روستاها دستشان به جايي بند نمي‌شود، با اين همه چيزي نمي گويند! حجب و حياشان را به هر کالايي ترجيح مي‌دهند.
  • روزهاي ابتدايي وقوع زلزله خبرهايي منتشر شد که حاکي از ممنوعيت ورود و حضور مردم در منطقه و لزوم کسب مجوز براي رفتن به روستاها و . . . بود! چيزي که از همان ابتدا عجيب به نظر مي‌رسيد!‌ اما چون در کشور ما چيزهاي عجيب و غريب کم نيستند، باور کرديم! اما جريان چيز ديگري بود! هرمز صديقي گفت: روزهاي اول با ماشين به روستاي قراجه وسايل مي‌بردم که در سر دوراهي جاده صف بلندي از ماشين‌ها را ديدم،‌ چند نفر جلويم را گرفتند و گفتند: رفتن به منطقه مجوز مي‌خواهد اگر داري که هيچ! اگر نداري ببرو توي صف تا با هم برويم چون ما مجوز داريم! صديقي گفت: من حرفشان  راباور نکردم و خودم رفتم ، کسي  هم جلويم را نگرفت. بعدها فهميدم آنها عده‌اي فرصت طلب بودند که مي‌خواستند کمک‌ها را به روستاي ديگري ببرند و به اسم نماينده‌اي، شوراي روستايي چيزي پخش کنند!
  • «مهديه» سيزده چهارده سالش است! دختري به غايت شرم‌آگين و درس‌خوان! در زلزله پاهايش شکسته بود! پاهاي پدرش هم شکسته بود! پيمانکاري که خانه‌شان را مي‌ساخت روزي آمد و گفت سقف هم تمام شد! حرفش تمام نشده بود که سقف  خانه نوساز  و مستحکم دولتي‌شان پايين ريخت! دوباره از نو سقف را ساختند اما دوباره از نو سقف هم  فروريخت! مهديه  حتما پيش خودش گفته است: خوش به حال زلزله! همه‌اش يک بار آمد!
  • مردم ما خيرخواه هستند! هر چه از دستشان بربيايد براي کمک به همنوع و هموطنشان انجام مي‌دهند! اما اين نيت خوب وقتي به مرحله عمل مي‌رسد، شکننده مي‌شود! مردم عادي از خانه وسيله برمي‌دارند با وسايل همسايه‌ها و فاميل جمع مي‌کنند و راهي منطقه مي‌شوند! آنها دل رحيمي دارند و دل‌هاي رحيم خالطانه بخشنده هستند! هرکسي که ظاهري فقيرانه‌تر داشته باشد از نگاه مردم دلسوز ما براي کمک شايسته تر است و طبيعتا کالاي بيشتري مي‌گيرد،‌اين اتفاق موجب شده است تا مردمي که مناعت طبعشان از آسمان هفتم مي‌گذشت، حالا با توجه به تمام مقدماتي که پيشتر گفته شد، طمع کالا داشته باشند و  براي دريافت آن حتي ظاهر سازي کنند. مثلا  براي مردم زلزله زده عادت شده است که تا وقتي کسي به قصد کمک رساني مي‌آيند، دمپايي پاي بچه‌ها مي‌کنند و در آن سرماي جانسوز لباس نازک تنشان مي‌کنند تا دل هاي کمک‌رسانان را بيشتر به سمت بچرخانند! صديقي، گفت: ما بعد از اين همه مدت ياد گرفته‌ايم بر اساس برنامه‌ها و حافظه‌مان کمک‌رساني کنيم نه با اعتماد به چشم‌هايمان!  راست مي‌گفت؛ بچه‌هايي بودند که به محض ديدن ماشين‌ها! کفش‌هايشان را درمي‌آوردند و  از ما چکمه مي‌خواستند و . . . !
  • همراهان ما تعريف مي‌کردند که يکي ? ماه اول زلزله، حتي دورترين روستاها هم از پذيرفتن کمک‌ها اکراه داشتند! اهالي روستاها مي‌گفتند اين کمک‌ها را ببريد به کسي که نيازمند است بدهيد! خيلي جالب است يک روستايي در دورترين نقطه ممکن از مرکز شهري، آن هم زلزله زده و خانه و کاشانه‌اش از بين رفته! هنوز خود را نيازمند نمي‌دانست! اين منتهاي مناعت طبع بود و ما را ياد زندگي پيامبران و اوليا خدا مي انداخت!  اما کمک‌هاي بي نظم و ترتيب ما مردم و عدم همراهي و دقت نظر دولت،‌ کار را به بدترين شيوه ممکن خراب کرده است.
  • شما در مقابل کارتان مزد مي‌گيريد! و من هم که اين متن را مي‌نويسم همانطور! اما برخي انسان‌ها هستند که بي ادعايي و بي نام و نشاني و بدون کمترين مزدي آنجا کمک‌رساني کرده‌اند و مي‌کنند! از همين گروه ياران بگيريد تا بسيجي‌هايي که خانواده و کارشان را رها کرده‌ و آمده‌اند توي سرماي منفي 15 درجه کوهستان‌هاي تبريز،‌ بي هوس ريالي زحمت مي‌کشند و عرقشان از پيشاني نريخته، ‌يخ مي‌زند اما دست از کار نمي‌کشند و لبخندشان هميشه به راه است! نيشگون به کساني که نشسته‌اند پاي فيس‌بوک،‌ روبروي گرماي ملايم شومينه، احيانا با چاي و سيگار و چند کتاب روشنفکري، از کمک به زلزله‌زده‌ها حرف، حرف،‌حرف مي‌زنند!
  • پيرمرد گفت: من هفتاد سالم است!‌ بلدم خودم و زن وبچه‌ام را از سرما و حمله گرگ‌ها نجات بدهم! اما گله‌ام اين را نمي‌داند! اگر همتي مي‌خواهيد بکنيد براي آنها آغل بسازيد! آنها براي ما منبع درآمد و خوارک هستند!
  • کنار هر کانکس آبي و سفيدي که به مردم تحويل داده شده، بچه‌هاي بسيج سازندگي کانکس‌هاي قرمز رنگي را هم ويژه نگهداري بهايم طراحي کرده و در اختيار دامداران اين منطقه گذاشته‌اند! زن ميانسالي لابلاي حرف‌هايش ‌گفت: غروب‌ها صداي زنگوله‌ها از پنجره که مي‌آيد،‌ ميروم بيرون و به شوهرم در آغل کردن گوسفندان کمک مي‌کنم. . . .  ميان اين کلمات شما زندگي نمي‌بينيد؟
  •  کانکسي براي کتابخانه و يکي براي مدرسه! اين‌ها مخصوص بچه‌هاي روستا است! آنها کتاب هديه مي‌گيرند! حتي اگر به قصد گرفتن چکمه يا کفش آمده باشند! قبل از گرفتن هر هديه‌اي هم بايد شعري بخوانند و يا چيزي تازه از کتاب‌هاي قبلي براي کمک‌رسانان گروه ياران تعريف کنند!
  • پتو به اندازه کافي و حتي بيش از آن هست، لباس هم هست، بخاري‌هاي برقي را هم دارند تأمين مي‌کنند! مانده خانه‌هايي که دولت چهار ماه پيش قولشان را داد و هنوز کارشان لاي آجرها گير کرده است! آقاي وزير زيربنايي اگر زحمتي نيست کمي از پشت ميزهاي وزارتخانه‌هايتان بيا بيرون و کاري براي سقف‌هاي خانه‌ها انجام بده! حالا  که دانش اموزان روستاهاي آقاي حاجي بابايي دارند مي‌سوزند، بگذار بچه‌هاي روستاهاي شما يخ نزنند!
  •  زروستاهاي آذربايجان امروز بيشتر به کمک‌ها و خدمات فرهنگي احتياج دارند! کي خسته‌س؟! . . . . 

به هر حال آنچه بايد در توزيع کالا، خدمات و آموزش‌ها مورد توجه قرار گيرد،‌نظم و عدالت است! و دوستاني که خالصانه و بي دريغ به کمک هم نوعانشان در روستاهاي زلزله زده آذربايجان و يا هر جاي ديگر مي‌شتابند!‌ بايد در نظر داشته باشند تا جايي که ممکن است، نظم را و يکپارچگي را در کمک‌رساني رعايت کنند! تا انشالله همه آسيب‌ديدگان اين حادثه طبيعي به صورتي عادلانه و مناسب از کمک‌ها بهره ببرند.

شايان ربيعي- خبرنگار اعزامي توليد ايراني به مناطق زلزله زده

آذر 1391

پايان پيام/

 

 

 

 
 
 
ارسال کننده
ایمیل
متن
 



جهت عضويت در کانال های خبري سلام لردگان روی تصاویر کليک کنيد
پیوند
سايت رهبري

دولت

مجلس