کد مطلب: 73863
کاربرد درس هاي عاشورا در سياست داخلي امروز ايران ا
تاریخ انتشار : 1393/01/01
نمایش : 1023
به گزارش سلام لردگان به نقل از خبرگزاري شبستان: مقامات و مسئولين جمهوري اسلامي ايران که همواره با تکيه بر اسلام و قرآن توانسته اند حکومتي مقتدر را در دست داشته باشند مي توانند با بهره گيري بهتر و بيشتر از عاشوراي حسيني و روش و مسلک امام حسين (ع) به تقويت سياست داخلي کشور پرداخته و مشکلات بسيار کوچک در اين عرصه را نيز مرتفع کنند.
بر همين اساس مي توان به تفسير حجت الاسلام قرائتي يکي از بزرگان تفسير وقايع اسلامي و آيات قرآن کريم اشاره کرد که در خصوص مسائل مربوط به سياست و درس هاي عاشورايي مي گويد:
سفارش پيامبر اسلام: دل اسير را نسوزانيد
در يکي از جنگها مسلمانها پيروز شدند. مرد فاسدي را کشتند. اين مرد يک خانمي داشت. مرد که کشته شد، اين خانمش را اسير گرفتند. او را نزد پيغمبر بردند که يا رسول الله! مردش کشته شد خانم هم اسير است. منتهي آن کسي که ميخواست اين خانم را بياورد، صاف او را نزد پيغمبر نبرد. مسير اين خانم را کج کرد. از يک راهي او را برد که بدن برادر يا شوهرش را ببيند جيغ بزند. يعني دل اين زن را بسوزاند. وقتي آمد به پيغمبر گفت: مردش را کشتيم و زنش را اسير کرديم. اين خانم را اسير کرديم. ضمناً يک شيرين کاري کردم، چه کردي؟ راهش را گرداندم، بدن را ديد جيغ زد. پيغمبر عصباني شد! فرمود: ما جنگ ميکنيم اما چرا دل زن اسير را سوزاندي؟ ببينيد زينب کبري را از يک مسيري آوردند که بدن قطعه قطعه امام حسين را ببيند و بسوزد. پيغمبر فرمود: دل زن کافر را نسوزانيد. و اينها دل نوهي خودش را سوزاندند. خدايا آن به آن بر عذابشان، بر عذاب کساني که اهل بيت را سوزاندند، بيافزا.
و اما درسهاي اسارت:
جايگاه نماز در قيام عاشورا
درس اول حتي از مستحبات صرف نظر نکرد. که در جلسهي قبل هم گفتم. اين خيلي مهم است. خوب امام حسين قربانت بروم. تو در مقابل تير هستي. ديگر حالا نميخواهد اذان بگويي. نه! ميگويند: علي اکبر اذان گفت. يعني اذان هم گفته شد. اقامه هم گفته شد. جماعت، اول وقت، يعني نه امام حسين از نمازش نگذشت. از مستحبات هم نگذشت. شما اين را حساب کنيد، يک کسي اينقدر عاشق خداست که همه چيز را براي خدا ميدهد، از آن طرف هم مثلاً خانم، دختر ميگويد: من لاک زدم نميتوانم وضو بگيرم. حالا فعلاً نماز نميخوانم. بعداً که لاکهايم پاک شد نماز ميخوانم. يک امشب شب عروسي است، حالا باشد بعد قضايش را ميخوانم. يا الآن دارد اتوبوس ميرود. بگذار برود زودتر به مقصد برسيم. بعد نمازمان را قضا ميخوانيم. يعني از اتوبوس پياده نميشود. وقت نماز هم هست، کنار مسجد هم هست، يعني ده دقيقه حاضر نيست، با خدا حرف بزند. البته خدا هم انتقام ميگيرد. در قرآن يکي از اسم هاي خدا «ذُو انْتِقامٍ» (آلعمران/4) است. انتقام ميگيرد. يعني در صف جماعت نميآيد، بعد ميرود در صف تخم مرغ ميايستد. نمازش را ميخواند. به جاي اينکه دو تا دعا کند، حديث داريم بعد از نماز واجب، دعا مستجاب است. اين به هواي اينکه وقتش تلف نشود ميدود. پشت چراغ قرمز مي ايستد. اينطور نيست که اينهايي که ميدوند به دنيا برسند. خيليها ميدوند يکجاي ديگر گير ميکنند. منتهي نميداند که از کجا سيلي ميخورد. نمي دانيم از کجا سيلي ميخورد.
حفظ فقه؛
الله اکبر! وقتي به اهل بيت صدقه دادند، فرمود: «إِنَّ الصَّدَقَةَ عَلَيْنَا حَرَام» (بحارالانوار/ج45/ص114) صدقه بر ما حرام است. ما سادات هستيم. صدقه بر سادات حرام است.
توضيح «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلا»
من يکوقت يک مثلي زدم. اين «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلا» را توضيح دادم. اجازه بدهيد اين مثل را يکبار ديگر بزنم. ببينيد بچه سر سفره فلفل را دور مياندازد، ترشي را دور مياندازد، اما حلوا را دوست دارد. اما مادر بچه وقتي سفره ميچيند، به سفره که نگاه ميکند، از سفره لذت ميبرد. چه فنجان حلوا، چه فنجان ترشي. يعني براي مادر بچه حلوا و ترشي زيباست. اما بچه حلوا را دوست دارد، ترشي را لب ميزند، گريه ميکند، دور مياندازد. بچهها حلوا را دوست دارند، از فلفل و ترشي فرار ميکنند. مادر بچه همه را يکجا ميبيند. ما که ميبيني از خوشيها خوشمان ميآيد، از تلخيها جيغ ميزنيم، «إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا،وَ إِذَا مَسَّهُ الخَْيرُْ مَنُوعًا» (معارج/20 و21) قرآن ميگويد: افرادي هستند شر که به آنها برسد، «جَزُوعا»، «جَزَع» جيغ ميزند. خير که به او رسيد، بخل ميکند. به ديگران نميدهد. اين ما هستيم. اولياي خدا هرچه ميبينند زيبايي ميبينند.
علامهي اميني صاحب الغدير بيمار بود. از عراق به تهران، بيمارستان آمده بود. رفتم دستش را بوسيدم. جوان بودم. گفتم: شما که يار باوفاي اميرالمؤمنين هستيد! شما چرا بايد در بيمارستان باشيد؟ گفت: علي علي آقا آقا آقا...! اصلاً ديدم عاشق است. به هر حال تلخيها هم نزد اولياي خدا شيرين است. خداي هستي ليموترش را هم شيرين آفريده است. يعني به همان مقداري که ليموي شيرين نزد خدا ارزش دارد، ليمو ترش هم نزد خدا همانطور ارزش دارد.
غمخواري و دلسوزي براي ديگران
غرق در غم است. ولي باز هم ديگران را از غم نجات ميدهد. يکي از مشکلات ما اين است که وقتي به يک کسي مراجعه ميکنيم، برو بابا خودم هم قرض دارم، چک من دارد برميگردد. برو بابا، همين که خودمان گرفتاريم، هرکه به ما مراجعه کند، برو دنبال کارت. من خودم هم گرفتار هستم. اما اسراي کربلا به ما گفتند: ضمن اينکه غرق در غم هستيد، ديگران را از غم نجات بدهيد. چطور؟ زينب کبري خودش داغ ديده است. نزد امام سجاد آمد و گفت: اي امام زينالعابدين! غصه نخور. «وَ يَنْصِبُونَ لِهَذَا الْطَّفِّ عَلَماً لِقَبْرِ أَبِيکَ سَيِّدِ الشُّهَدَاءِ(ع) لَا يَدْرُسُ أَثَرُهُ وَ لَا يَعْفُو رَسْمُهُ عَلَى کُرُورِ اللَّيَالِي وَ الْأَيَّامِ» (بحارالانوار/ج28/ص55) اي امام سجاد! غصه نخور اينها را شهيد کردند. در اين سرزمين پرچمي بالا خواهد رفت، که تا آخر تاريخ محو شدني نيست. غصه نخور. يعني خود زينب کبري، «اُم المصائب» نمايشگاه همهي غصهها در عين حال ديگران را از غصه در ميآورد. گاهي آدم خودش هم مقروض است، بايد سعي کند قرض ديگران را کمک کند بدهد. نگويد: آقا خودم هم مقروض هستم. اينها را بنويسم. درسهايي را که از کربلا مي شود گرفت:
1- حتي از مستحبات نگذشتند. امام حسين نمازش را با جماعت، اول وقت، با اذان، با اقامه. زينب کبري نماز شبش را...
2- حتي در حال رنج، ديگران را از رنج... يعني دلداري ميدادند.
3- حتي در حال اشک، محکم سخن گفتند. گريه ميکرد. مظلوم بود، گريه ميکرد منتهي مظلوم با صلابت.
اسرا نشان دادند، زن ميتواند مديريت بحران داشته باشد. مديريت بحران! هر زني ضعيف نيست. هر مردي هم قوي نيست. يک زن توانست دورهي اسارت را... ببينيد امام حسين از صبح تا ظهر بود. زينب کبري چندين ماه و چندين سال بود. يعني زن ميتواند يک مديريت بحران داشته باشد. يعني در سختترين شرايط ميتواند مديريت کند.
بصيرتدهي، افشاگري، سرکوبي ظالم، سخنرانيهايي که زينب کبري در کوفه و شام کرد، ظالمکوبي، مظلوم يابي، افشاگري، کارهاي مهمي بود. خيلي کارهاي مهمي بود.
اسارت، ادامه دهندهي راه شهادت
اسرا به ما گفتند، يکي از درسها اين است که جنگ هميشه با شمشير نيست. گاهي آدم با بيانش، گاهي با قلمش، گاهي با تدبيرش، گاهي با صبرش، گاهي با هجرتش، گاهي با تلاوت قرآن، امام حسين، سر امام حسين که روي ني قرآن ميخواند ميداني چقدر چيزها را خنثي ميکرد. اِ... به ما گفتند: که اينها مسلمان نيستند. به ما گفتند: اينها نميدانم از دين برگشتند. اين دارد قرآن ميخواند. وقتي به زينب کبري صدقه ميدهند، ميگويد: صدقه بر من حرام است. يعني چه؟ يعني ما نسل پيغمبر هستيم. به شما چه گفتند؟ گفتند: ما چه کسي هستيم؟ يعني هر کلمهاش يک برنامه را خنثي ميکرد. اصلاً همهي کارهايشان نارنجک بود. قرآن خواندن امام حسين افشاگري بود. صدقه را برميگرداند ميگفت: من سيد هستم. سيد هستي؟ حتي در خرابهي شام که اينها را جا دادند، مردم تماشا ميآمدند، اينها براي تماشاچيها سخنراني ميکردند. يعني همان تهديدها را تبديل به فرصت ميکردند.
اينها را در خانهي يزيد بردند. زينب کبري نزد خانم يزيد رفت. طوري حرف زد که خانم يزيد منقلب شد. امام سجاد سمت مردها بود. با پسر يزيد طوري حرف زد که يک روز يزيد خانه آمد ديد زنش به او فحش ميدهد. بچهاش هم به او فحش ميدهد. يعني انقلاب از داخل خانهي يزيد شروع شد. اين را ميگويند... حزباللهي اين است. در هر شرايطي از سخت ترين شرايط به نفع اسلام استفاده کرد. ما گاهي وقتها يک متلکي ميشنويم، والله فايده ندارد. ما رفتيم اقدام کرديم يک متلک شنيديم. من ديگر حالش را ندارم. ما گفتيم گوش ندادند. خيلي از ما مثل مقّوا هستيم. با دو تا قطره باران شل ميشويم. اينها چُدن بودند. البته به اينها توهين نباشد. من نميدانم مقاومت را چه بگويم. خيلي از ما يکبار حرف بزنيم، گوش ندهند، بچهمان را رها ميکنيم. ميگوييم: آقا اين بچهي شما دارد نااهل ميشود. ميگويد: والله من به او گفتم گوش نداد. ديگر من او را رها کردم.
پايداري در دعوت به حق و امر به معروف
قرآن ميگويد: اگر به بچهات حرف زدي گوش نداد بايد ولش کني؟ «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِر» (طه/132) يعني با بچهات حرف ميزني بايد مقاومت کني. نبايد بگويي: گفتم گوش نداد، ديگر ولش کردم. به دخترم گفتم: با اين حجاب بيرون نرو. گوش نداد. من هم او را رها کردم. اِ... گفتم: با فلاني رابطه نداشته باش، ديدم گوش نميدهد، او را رها کردم. همين!
شما يک شيشهي آب ليمو را اگر ديدي درش باز نميشود دور مياندازي؟ آنقدر دست به دست ميگرداني تا بالاخره يکي در اين را باز کند. ممکن است گوش به حرف شما ندهد. گوش به حرف دبيرش بدهد. گوش به حرف استاد دانشگاهش بدهد. گوش به حرف يکي ديگر بدهد. برو بگو: آقاجان من يک دختر دارم. حرف من در او اثر نميکند. منتهي اين دختر من چون به شما علاقه دارد، به يک استاد دانشگاهي به يک دبير دانشمندي، دلسوزي، به عمويي، دايي، ممکن است حرف شما اثر نکند.
امام (ره) در امر به معروف و نهي از منکر ميفرمايد که: اگر ديدي حرفت اثر نميکند ولي به ديگري بگويي، حرف او اثر ميکند، واجب است به ديگري بگويي که او... مثل اينکه لب چاه بروي. بگويي: والله دست من به آب نميرسد. آب ته چاه است. خوب حالا که دستم به آب نميرسد. نميخواهد وضو نميگيرم. الله اکبر! يک تيّمم. بابا دستت به آب نميرسد طناب هم نبود. سطل هم نبود. يعني روي کرهي زمين هيچکس نبود که حرف اين در بچهي شما اثر بگذارد؟ کتکش زدم اثر نکرد. خوب محبت چه؟ ممکن است با کتک بدتر شود. با محبت در راه بيايد. ممکن است يک نفري بگويي اثر نکند. اصلاً ممکن است در شهر اثر نکند.
ما يک جمعي بودند. حالا اسم نبرم چه کساني بودند و کجا بودند. به ما گفتند: اينها گوش به حرف نميدهند. ما مي رويم موعظهشان هم ميکنيم... گفتم: آقاجان حاضري براي هدايت اينها خرج کني؟ گفت: بله! گفتم: يک پرواز بگير، همهي اينها را مشهد در يک هتل مهمان کن. بنده هم با اينها ميروم، اين دو سه روزه که با اينها هستم با اينها کار ميکنم. اين يک راهش است. بنشيند او را نصيحت کنم ممکن است گوش ندهد. چون او خودش را دانشمند ميدانست. يعني جمعي از فرهيختگان بودند. اينطور نبود که حالا تسليم هم نميشدند. گاهي وقتها افرادي با مهماني، با زبان ديگري، با مقاله، با خواهش.
عرض کردم اگر تبر شکن، اگر تبر دار، چوب شکن، تبر را زد ديد چوب نميشکند، تبرش را دور مياندازد. هرگز! چوب را دور مياندازد؟ هرگز! آنقدر ميزند تا بشکند. نبايد بگويد: دوبار تبر زدم نشکست. اصلاً مؤمن نشکن است. عربها به زمين سفت ميگويند: «ارض عزاز» اين ارض عزيز است. يعني هرچه بيل ميزني فرو نميرود. هرچه کلنگ ميزني فرو نميرود. مؤمن عزيز است. دستي که چرب است آب ميريزي چربي دست را پس ميزند. ميگويند: دست عزيز است. يعني آب را پس ميزند.
اينها امام حسين را کشتند بلکه اينها شکست بخورند. اما اينها به قدري از درون قوي بودند، که تمام تهديدها کشتنها، اسارتها را هي پس زدند بعد رابطه اينها با خدا... خيلي عجيب است.
شکر خدا در همه حال و به بهترين شکل
يکي از اين بچههاي اسير، از او پرسيدند وضع چطور است؟ گفت: الحمدلله... ما ميگوييم: الحمدلله! حالتان چطور است؟ الحمدلله! حالتان چطور است؟ الحمدلله! اين بچهي داغ ديدهي کربلا ديدهي اسير، شکنجه شده گفت: «الْحَمْدُ لِلَّهِ عَدَدَ الرَّمْلِ وَ الْحَصَى» (بحارالانوار/ج45/ص110) «رمل» يعني شن. به عدد دانههاي شن خدا را شکر. نه صد هزار مرتبه شکر. پيرمردها و پدربزرگهاي ما ميگويند: اي خدا صد هزار بار شکر. فکر ميکند خيلي شکر کرد. صد هزار تا يعني يک مشت ريگ! خدايا صد هزار تومان يعني لاستيک يک موتور. خدايا به اندازهي لاستيک يک موتور شکر. به اندازهي يک مشت شن شکر. آخر شکر بزرگهاي ما چقدر کم است. آنوقت اين بچهي کوچولو ميگويد: خدا را شکر به عدد دانههاي شن. شما شکر ميکنيد نگوييد صد هزار بار! صد هزار بار زشت است. اينطوري شکر کنيد. به عدد هر سلول، به عدد هر اتم، به عدد هر برگ درخت، دانهي شن، قطرهي باران، قطرهي برف، هر نفس، هر مو، خدايا به عدد آنچه بر آن علم داري شکر! نه صد هزار مرتبه شکر. زشت است. يک کسي آمد گفت: صد هزار مرتبه شکر، ما هم ميگوييم: صد هزار مرتبه شکر. يک اصطلاحاتي را آوردند، و اين اصطلاحات همينطور نزد ما مانده است. متأسفانه در حوزهي علميه هم همينطور است. در حوزهي علميه قم يک کسي آمد گفت: «ضَربَ زيدٌ عمرواً» گفت: زيد عمرو را زد. حالا بيخود کرد اين را گفت. حالا شما بگو: «رحم الله عبداً»
اسارت به ما ميگويد که: حتي در سختترين حالات در کام ظالم زهر بريز. با اينکه يزيد ظالم است، زينب مظلوم، گفت: «يابن الطلقا» اي کسي که پدرت اسير پدرم بوده، آزاد شده است. ميداني چه کرديد؟ «أَ تَدْرُونَ أَيَّ کَبِدٍ لِمُحَمَّدٍ فَرَيْتُم» ميدانيد چه جگرگوشهاي را دريديد؟ «وَ أَيَّ دَمٍ لَهُ سَفَکْتُم» ميدانيد چه پيماني را قيچي کرديد؟ «وَ أَيَّ کَرِيمَةٍ لَهُ أَبْرَزْتُم» (بحارالانوار/ج45/ص162) ميدانيد چه کرامتهايي را، چه قداستهايي را شکستيد؟ آنوقت از نظر ادبيات، شما عرب نيستيد. ريتم عبارت را ببينيد. «أَيَّ کَبِدٍ لِمُحَمَّدٍ فَرَيْتُم»، «أَيَّ عَهْدٍ نَکَثْتُم» «وَ أَيَّ کَرِيمَةٍ لَهُ أَبْرَزْتُم»، «وَ أَيَّ دَمٍ لَهُ سَفَکْتُم»، «فَرَيْتُم»، «نَکَثْتُم»، «أَبْرَزْتُم»، «سَفَکْتُم»، ريتم دارد. آخر يک زن اسير با کلماتش... مثل يک آدم شاعر که شعرهايش قافيه دارد. يعني سخنراني با قافيه و محتوا نارنجک.
خدايا به آبروي محمد و آل محمد، ايمان کامل، از اين ايمانهاي کامل، از اين صلابتها، از اين شجاعتها، از اين عزتها، از اين نشکنها به همه ي ما مرحمت بفرما.
خدايا از ايمان حسين، از معرفتش، از اشکش، از علمش، از اخلاصش، از تربيت بچهاش، از سوزش، از شورش، از زيارتش، از معرفتش، از شفاعتش همهي ما را برخوردار بفرما. ظهور فرزندش حضرت مهدي را نزديک و ما را نسبت به امام زمان وفادار، يار مخلص وفادار قرار بده. باران رحمتت را بر ما نازل و مشکلات را حل بفرما.... باران رحمتت را بر ما نازل بفرما. توطئهها عليه اسلام و مسلمين خنثي و توطئهگران نااهل را نابود بفرما. هرچه به عمر ما اضافه ميکني به ايمان و عقل و علم و عمل و اخلاص و عمق و برکت کار ما بيفزا. زيارت با معرفت در محيط امن عراق، زيارت با معرفت و شفاعت در قيامت نصيب ما بفرما.