آموزه هاي فراواني از شهيد حاج قاسم سليماني آموخته ايم و اين آموزه ها چند خط مشخص دارد؛ استکبار ستيزي، عدم سازش با استکبار و دفاع از مظلوم يکي از اين خط هاست. به راستي آيا حاج قاسم مصداق اين موضوع نبود؟
موضوع ديگر اينکه مساله را قرمز و آبي نکنيم و بگوييم هر فرد و گروهي با رنگ قرمز دشمن است و هر گروهي با رنگ آبي دوست ماست؛ هر کس اصلاح طلب شد دشمن ماست و هر کس اصولگرا شد دوست ما يا برعکس؛ اين ها روش غلطي است.
هر فردي و گروهي که سياست مبارزه با استکبار، دفاع از مظلوم، دوري از دنيا پرستي و دنيا پرستي داشته باشد يار ماست و با هم هستيم و اينها معيارهاي اصلي است و در نگاه افرادي همچون حضرت آقا و حاج قاسم سليماني اين معيار نيست که چه کسي اصلاح طلبه يا اصولگرا؟ اگر مخالفتي با کسي مي کنند نه از موضع اصولگرايي عليه اصلاح طلبي يا از موضع اصلاح طلبي عليه اصولگرايي؛
(نگاه اين عزيزان) مي گويد آمريکا قابل سازش نيست و تا زماني که سياست هاي آمريکا ادامه دارد و مادامي که ما بنا داريم پيرو خط حضرت امام (ره) باشيم، سازش با آمريکا معنا ندارد.
نحوه به شهادت رساندن حاج قاسم سليماني توسط امريکايي ها نشان داد که نمي شود به حرف و قول اين ديو پليد اعتماد کرد. اينکه بکشند بعد پيغام بفرستند و بگويند که ميخواهيم تنش زدايي کنيم قابل قبول نيست.
مي خواهيم با اين موجود مذاکره کنيم که چه بشود؟ از اين بدتر مي خواهد بشود؟ دارو که نداريم، دلار که نداريم، نفت که نمي توانيم بفروشيم و .... ؛ (با اين وضعيت) مذاکره بکنيم که چه بشود؟ fatf را امضا کنيم که چه بشود؟ cft امضا کنيم که چه بشود؟ خط اصلي ما اين نيست که چون فرد اصلاح طلب است يا کارگزاراني است يا اصولگراست با او مخالفت کنيم يا موافقت کنيم. بحث اين است که آمريکا گرگ است و تا زماني که خوي گرگ صفتي دارد، مذاکره چه معني دارد؟ تا زماني که آمريکا خوي گرگ صفتي خود را رها نکرده و بر اساس احترام متقابل نخواهد مذاکره کند، نبايد پاي ميز مذاکره با آمريکا برويم.
انتهاي پيام/