آخرین اخبار
کد مطلب: 124855
آنچه از زندگي امام موسي بن جعفر (ع) نمي‌دانيد
تاریخ انتشار : 1396/02/03 11:22:58
نمایش : 2756
امام موسي بن جعفر الکاظم، يا موسي کاظم ملقب به ابو ابراهيم، ابوالحسن و ابو عبدالله هفتمين امام شيعيان پس از پدرش امام جعفر صادق ( ع ) است.
به گزارش خبرنگار سلام لردگان؛ امام  موسي بن جعفر الکاظم، يا موسي کاظم ملقب به ابو ابراهيم، ابوالحسن و ابو عبدالله هفتمين امام شيعيان پس از پدرش امام جعفر صادق ( ع ) است. ايشان در روز ۷ صفر سال ۱۲۸ ه.ق. در ابواء (منطقه‌اي در ميان مکه و مدينه) به دنيا آمد. مادرش برده‌اي آزاد شده به نام حميده بود که نامهاي ديگري از قبيل حميده بربريه و حميده اندلسيه نيز براي او نقل شده‌است. اهل سنت به عنوان يک عالم ديني به امام موسي کاظم ( ع ) احترام مي‌گذارند. زندگي ايشان همزمان با زندگي خلفاي عباسي منصور، هادي، مهدي و هارون‌الرشيد بود.
 
 
امام موسي کاظم (ع )چندين بار به زندان افتاد و عاقبت در زندان سندي بن شاهک در بغداد از دنيا رفت. علي بن موسي الرضا امام هشتم شيعيان دوازده امامي، فاطمه معصومه و ابراهيم از جمله فرزندانش هستند.برخي منابع از هوش سرشار ايشان در دوران کودکي ياد مي‌کنند. محمدباقر مجلسي داستاني را روايت مي‌کند که در آن ابوحنيفه به ديدار امام جعفر صادق ( ع ) مي‌آيد تا از او در مورد مسئلهٔ سؤال کند که با پسرش امام  موسي کاظم ( ع ) که در آن موقع پنج سال داشت مواجه مي‌شود. ابوحنيفه سؤالي را که براي امام جعفر صادق ( ع ) آماده کرده بود از ايشان مي‌پرسد: " پسر! گناه از کجا صادر مي‌شود؟ از طرف خداست يا از طرف بندهٔ خدا؟"
 
 
امام موسي کاظم ( ع ) پاسخ مي‌دهد: "يا از طرف خداست و بنده هيچ نقشي در آن ندارد که در آنصورت خداوند بنده را به خاطر چيزي که در آن نقشي نداشته تنبيه نمي‌کند. يا از طرف خداوند و هم از طرف بنده است که در آنصورت خداوند شريک قوي تر است و شريک قوي تر حق ندارد ضعيف تر را به خاطر گناهي که هر دو در آن نقش داشته‌اند تنبيه کند. يا از طرف بنده است و خدا در آن نقشي ندارد که در آن صورت اگر خدا بخواهد بنده را مي‌بخشد و اگر نخواهد تنبيه مي‌کند، و خدا کسي است که کمکش در همه حال طلب مي‌شود." نقل است که ابوحنيفه با شنيدن اين پاسخ، خانهٔ امام جعفر صادق ( ع )  را ترک کرده اظهار داشت: اين پاسخ برايش کافي بوده است.
 
 
امام  موسي کاظم ( ع )  به خاطر صبر زياد و به اين دليل که خشمش را فرومي‌خورده است، به کاظم ملقب شد. همچنين به اين دليل که نسبت به کساني که به او بد کرده بودند مهربان و بخشنده بوده است به اين نام ناميده شد. به نوشتهٔ ابن خلکان، وقتي کسي از او بدگويي مي‌کرد هديه‌اي برايش مي‌فرستاد.گفته مي‌شود که مردي در حضور امام موسي کاظم (ع ) به جدش علي بن ابيطالب ( ع ) توهين کرد. همراهان ايشان خواستند به مرد حمله کنند، اين امام بزرگوار  مانع از اين کار شد.
 امام موسي کاظم ( ع ) خلفاي عباسي را تأييد نمي‌کرد و پيروانش را از همکاري با خلفاي جور نهي مي‌کرد، مگر کساني که با کار در دستگاه خلافت مي‌توانستند باعث برداشتن مقداري از فشار از روي شيعيان شوند. نقل است که هارون الرشيد با وجود دشمني با امام موسي کاظم ( ع )  احترام زيادي برايش قائل بود. وقتي پسرش مأمون علت اين احترام را ازاو پرسيد، هارون پاسخ داد که امام موسي کاظم ( ع )، امام و حجت خداوند بر بندگانش در زمين است. هارون همچنين مي‌گويد: «من به حسب ظاهر و با زور و فشار امام امت هستم در حالي که امام موسي کاظم ( ع ) امام واقعي مردم است.»
 
 
با اين حال هارون به مأمون خاطر نشان مي‌کند که خلافت را به امام موسي کاظم (ع ) نخواهد داد: «به خدا سوگند که اگر تو خودت قصد کني خلافت را از من بستاني، آن را از تو پس خواهم گرفت، اگرچه اين کار به قيمت درآوردن چشمانت تمام شود». همچنين هارون به مأمون توصيه مي‌کند که اگر به دنبال دانش واقعي است آن را از امام موسي کاظم (ع )بگيرد. «اين (موسي کاظم) ميراث دار دانش انبياست... اگر به دنبال دانش واقعي هستي آن را نزد او خواهي يافت.» نکته جالب اين است که سالها بعد وقتي مأمون خودش خلافت را به دست آورد، اصرار داشت تا آنرا به پسر امام موسي  کاظم ( ع )، علي بن موسي الرضا (ع) بسپرد؛ با اين استدلال که شخصي را بر روي زمين داناتر از او نمي‌شناسد.
 
امام موسي کاظم ( ع )  چندين بار در طول زندگي اش به زندان افتاد. اولين بار به دستور مهدي، خليفه عباسي، دستگير و به بغداد منتقل شد. پس از اين واقعه به نوشتهٔ ابن خلکان "خليفه در خواب علي بن ابيطالب (ع ) را ديد که مي‌گفته است: چه بسا چون دست يابيد، در اين سرزمين فتنه و فساد کنيد و پيوند خويشاوندانتان را بگسليد(قرآن ۴۷:۲۲) فضل بن ربيع نقل مي‌کند که "خليفه نيمه شب به دنبالم فرستاده بود که اين باعث وحشت شديد من شد. وقتي به خدمتش رسيدم ديدم تنها نشسته و آيه بالا را به آواز مي‌خواند؛ و کسي خوش صداتر از او نديده بودم. به من گفت: امام"موسي بن جعفر ( ع ) را به نزدم بياور". امرش را اطاعت کردم. پس خليفه او را در آغوش گرفت؛ سپس او را پهلوي خود نشاند و گفت: "ابوالحسن! الآن اميرالمومنين را در خواب ديدم که اين آيه را برايم قرائت مي‌کرد. قول بده که عليه من يا هيچيک از فرزندانم شورش نخواهي کرد!"ايشان جواب دادند: "قسم به خدا که توان شورش ندارم." خليفه گفت: "راست مي‌گويي!" سپس دستور داد تا سه هزار سکه طلا به او بخشيده او را به مدينه نزد خانواده اش ببرند." فضل مي‌گويد: "از ترس اينکه مبادا مانعي پيش بيايد، همان شب ترتيب سفرش را دادم و صبح نشده بود که در راه سفرش به مدينه بود.
 
 
 دومين حبس امام موسي کاظم ( ع )  در پي بحثي بود که با هارون الرشيد. خزايي رئيس نگهبانان قصر هارون الرشيد از خوابي روايت مي‌کند که باعث شد هارون الرشيد، امام موسي کاظم ( ع )  را آزاد کند. خزايي نقل مي‌کند که "فرستاده‌اي از طرف هارون نزدم آمد در ساعتي از شب که هيج وقت قبلا نيامده بود؛ و با چنان عجله‌اي مرا از جايي که خوابيده بودم بيرون کشيد که حتي فرصت لباس پوشيدن پيدا نکردم. خيلي وحشت کرده بودم. وقتي به قصر رسيدم، خليفه را ديدم که روي تختش نشسته بود. سلام کردم اما خليفه ساکت حرفي نمي‌زد و اين باعث شد بيشتر وحشت کنم. خليفه سپس گفت "مي داني براي چه در اين وقت شب پي ات فرستادم؟" گفتم: " به خدا که نه! اي امير المومنين" گفت: "آگاه باش که چند لحظه پيش خواب ديدم که يک حبشي نيزه به دست به نزدم آمد و گفت: "موسي را در دم آزاد کن وگرنه با همين نيزه ذبحت مي‌کنم." حالا برو و آزادش کن." گفتم: "اي اميرالمؤمنين! بروم و موسي پسر جعفر را آزاد کنم؟" گفت: "بله! برو موسي پسر جعفر را آزاد کن... سه هزار درهم به او بده و از قول من بگو که اگر مي‌خواهد با ما بماند، هر چه بخواهد بدست خواهد آورد، اما اگر ترجيح مي‌دهد به مدينه برگردد، اجازه دارد تا چنين کند." به زندان رفتم و ديدم که امام موسي کاظم ( ع ) يدار شده منتظرم نشسته است. گفت: "در خواب پيغمبر خدا را ديدم که به من گفت: موسي! تو به ناحق به زندان افتاده‌اي! کلماتي که مي‌خوانم را با من تکرار کن! همانا امشب را تا پايان در زندان نخواهي ماند
 
 
 به گفتهٔ فخري دليل حبس نهايي امام موسي کاظم ( ع )  اين بود که چند تن از خويشاوندانش که به او حسادت مي‌کردند، خبرهاي دروغ نزد هارون الرشيد مي‌آوردند مبني بر اينکه مردم، ايشان  را امام دانسته اند و حق خمس خود را به او پرداخت مي‌کنند، و اينکه امام موسي کاظم ( ع )  قصد خروج دارد. اين گزارشها آنقدر تکرار شد که خليفه را نگران کرد. در آن سال هارون به سفر حج رفت. در راه وقتي به مدينه رسيد کاظم را دستگير کرده با خود به بغداد آورد و در زنداني تحت حراست سندي بن شاهک در حبس قرار داد.
 
 
 به نقل از فخري، هارون در رقه بود که دستور قتل امام موسي کاظم ( ع )  را صادر کرد. پس از مسموميت امام، به گفتهٔ فخري، چند نفر به عنوان شاهد به کرخ فرستاده شدند تا شهادت دهند که ايشان  بر اثر مرگ طبيعي از دنيا رفته است. امام موسي کاظم ( ع ) سپس در قبرستان قريش در سمت جنوبي بغداد به خاک سپرده شد. محل خاکسپاري اش قبرستاني در خارج از بغداد بود اما به زودي محل مراجعه زائرين شد و شهري به نام کاظميه (شهر امام کاظم) در اطراف آن شکل گرفت. مدرسهٔ علميه‌اي نيز در اين شهر پا گرفت که هنوز محل مراجعهٔ دانشجويان از سراسر دنياست.
 
 
انتهاي پيام/
 
 
 
ارسال کننده
ایمیل
متن
 



جهت عضويت در کانال های خبري سلام لردگان روی تصاویر کليک کنيد
پیوند
سايت رهبري

دولت

مجلس