«در سورهي احزاب مشاهده ميکنيد: وَ لَمّا رَءَا المُؤمِنونَ الاَحزابَ قالوا هذا ما وَعَدَنَا اللهُ وَ رَسولُهو وَ صَدَقَ اللهُ وَ رَسولُهو وَ ما زادَهُم اِلّآ ايمانًا وَ تَسليمًا. قضيّهي احزاب قضيّهي مهمّي بود. يعني در مقام مقايسه، اگر بخواهيم جبههي امروز دشمن عليه جمهوري اسلامي را در صدر اسلام مشابهسازي بکنيم، ميشود جنگ احزاب. امروز خب مشاهده ميکنيد ديگر؛ همهي دنياپرستان و قدرتطلبان و جنايتکاران و اهل زور و ظلم و طغيان در سرتاسر عالم، در ردههاي مختلف اقتدار، در مقابل جمهوري اسلامي صف کشيدهاند و حمله هم کردهاند و دارند از همهي جوانب حمله هم ميکنند؛ عين همين قضيّه در جنگ احزاب اتّفاق افتاد.»
در همين راستا شبکه اطلاع رساني "راه دانا" با "حسن غفاري فر" استاد و پژوهشگر تاريخ و عضو هيات علمي دانشگاه باقر العلوم به گفتگو پرداخته است که در ادامه متن اين گفتگو را ميخوانيم:
سوال: با سلام و وقت بخير خدمت استاد. اولين سوال ما از حضرت عالي اين است که چرا رهبري شرايط امروز را شبيه شرايط جنگ احزاب ناميدند و براي ما توضيح دهيد که شرايط تاريخي آن زمان چه ساختاري داشته است؟
-با سلام و خدا قوت خدمت شما، در خصوص جنگ احزاب بعد از آنکه مشرکين در جنگ بدر، چه در بدر اولي و چه در بدر ثاني و چه در جنگ احد، وقتي ناتوان شدند و ديدند که توان مقابله با جهان اسلام را ندارند، به اصطلاح امروز کفار و صهيونست ها، دست به يک اقدام جهاني مشترک زدند.
البته آن اجماع جهاني دقيقاً به معناي اجماع جهاني امروز نيست؛ يعني آن روز بحث روم و ايران پيش نيامده بود و با توجه به خرده حکومت هاي محلي که شيوع داشت و دو حکومت هاي امپراتوري، خيلي اشراف بر اين حکومت ها نداشتند و در اين سطح نبودند، اما در اين خرده حکومت ها يک نوع اجماعي بوجود آمده بود. يعني حکومت طائف يک جور بود، حکومت مدينه يک جورديگر بود، خطه عراق هم يک سبک ديگري داشت؛ اما به جهت شدت گستردگي و عدم امکانات جمعي امروزي، آنقدر منسجم عمل نميکرد.
سوال: براي ما بفرمائيد آرايش جبهه دشمن در جنگ احزاب به چه صورت بود؟
-با توجه به خرده حکومت هاي موجود و خرده طوايف هاي تأثير گذار و حاکم، آن زمان اين اجماع حاصل شد و پنج عنصر به صورت جدي، اجماع کردند. يک عنصر مشرکين که سر حلقه آن قريشي ها بودند؛ يعني مقتدرترين مشرکان مکه به نام قريش.
گروه دوم يهودي ها بودند که درست در مقابل قريش مکه، قدرتمندترين جريان مذهبي بودند و به ظاهر معتقد به خدا بودند، حتي شايد در مقابل مسيحيت موحد محسوب ميشدند. اما به دليل خروج و تحريف از دين گمراه ترين گروه دين دار عصر ظهور اسلام بودند و همچنين از قدرتمترين گروه هاي به اصطلاح ديني بودند.
وقتي تاريخ را مطالعه ميکنيد اين يهود مهاجر، دربهدر، بي خانهمان، پناهنده به مردم مدينه، کارشان به جايي رسيده بود که خود مردم مدينه رو بيچاره کرده بودند و هيچ ثمره اي براي مردم مدينه از جهت اقتصادي و توانمندي به جامعه نداشتند و مردم مدينه را به ستوه انداخته بودند. يهود در آن زمان از طريق همين ربا خواري و نظام سرمايه داري امروز، از طريق استثمار اقتصادي، با منطق ربا، حکومت را دچار مشکل کرده بود. به عبارتي ديگر يهودياني که روزي به عنوان پناهنده در گوشه مدينه بودند امروز خود را مالک مدينه ميدانستند.
گروه سوم مسيحيان مدينه بودند.آنها اقتدار و دشمنيشان مانند قريش و يهود نبود، اما در روال جنگ ديني، آرام آرام، بعد از ظهور اسلام همين مسحيت يکي از دشمنان جدي با اسلام شد.
گروه چهارم منافقين بودند که همان ستون پنجم دشمن هستند. همان ريزشي هاي امروز داخل انقلاب هستند، همان تاکسي برگشتي ها و يا نه معارضين چهره عوض کرده هستند. يعني نه تنها پيامبر(ص) در بيرون مرز جنگ اعتقادي و فيزيکي داشت، بلکه درون مرز هم جنگي اعتقادي و فيزيکي با يک دشمن با تجربه داشت.
در اين ميان "ابي ابن کعب" از رهبران اين منافقين همانند جريان فتنه 88 که توانست يک عده اي را جمع کنند. اين شخص در مدينه جايگاه تاريخي بسياري داشت. يعني مدعي نبوت بود. يعني منتظر بود نبوت بر او نازل شود و مدعي بود مدينه بايد تحت رهبري او اداره شود. اين منافقين آمدند به ظاهر اسلام آوردند ولي در واقع اسلام نياوردند بلکه از ادبيات انقلاب و اسلام مدينه استفاده کردند.يعني همراهي ظاهري نشون ميدادند اما با استفاده از ظرفيت تاريخي خود، ستون پنجمي خود را انجام ميدادند. اين منافقين نقاط ضعف و قوت رو شناسايي کردند. حتي در يکي از داستان مشهور تاريخي اين افراد بعدها در بحث تبوک در يک حرکت نظامي به سمت دشمن، يک سوم نيروي هاي خودي رو از صف بيرون ميريزند. بنابراين يک جبهه از درون و سه جبهه از بيرون با هم متحد شدن براي نبرد با پيامبر(ص).
سوال: چگونه يهود، مسيحيت ، منافقين با اختلافاتي که داشتند توانستند اتحاد داشته باشند و ماموريت هر کدام در جنگ چه بود؟
-مسيحيت سابقه انسجام اقتداري نظامي درگيري همانند يهود نداشت، اما نو، فعال و با نشاط بود، لکن در اثر سوء تقوا اکثريت رهبران مسيحيت به جاي آنکه بيايند و از دين جديدي که اتفاقاً منتظرش هم بودند حمايت کنند با منافقين و يهوديان براي نابودي اسلام پيمان بستند.
در بحث انتظار پيامبر آخر الزمان، بين يهود و مسيحيت. ميسيحيت به مراتب منتظر تر بود از يهود بود. مسيحيان براي انتظار خود به اطراف کوه احد آمده بودند و منتظر منجي آخر الزمان بودند، اما متأسفانه در اثر هواي نفس مثل خيلي از روحانيوني که به نام روحاني شيعه منتظران مهدي(عج)، بعد از انقلاب آمدند و خيانت کردند؛ امسال روز قدس يکي از اين رهبران طيف شيعه انگليسي، به جاي روز قدس بيانيه داد تا تظاهرات کنند براي دفاع از حريم عسگرين!؛ يعني دشمن مشترک اصلي را رها کرده و بعد به نوچه هاي همان دشمن اصلي روي آوردند. همين سيد شيعه انگليسي، همين کار را براي رهبران مسيحي در مدينه انجام داد. يعني به جاي اينکه به دوست اصلي کمک کنن و به دشمن اصلي حمله کند آمد به دوست اصلي حمله و با دشمنان اصلي رفيق شدند.
اين سه تا عنصر جا افتاده به انضمام خرده گروه هاي محلي، صرف نظر از اعتقادات مذهبي يعني عمدتاً برايشان قدرت مهم بود نه انگيزه ديني، با يکديگر متحد شدند.
به لحاظ تاريخي جنگ احزاب يعني اتحاد سه جريان ديني يکي با رويکرد الحاد و دو جريان با رويکرد مدعي الهي. يهود، مسيحيت، منافقين و خرده گرو ها بعد از پنج سال اندي وقتيکه ديدند نميتوانند حريف پيامبر(ص) بشوند، آمدند پيمان مشترک نوشتند. به عبارتي ديگر اجماع منطقه اي ايجاد کردند تا اين حکومت نوپاي پيامبر(ص) را از پا در بياروند. اين انسجام فقط لساني نبود يعني هر کسي در يک جا، يهود در طراحي هاي خائنانه يد طولاني داشت و انقدر زيرک بود که مدني هاي مالک را اخراج کرد و مالک مدينه شد.
مسيحي ها هم چون ادبيات مانوس تر و تأليف قلوب تر و آرامتري داشتند و همچنين کمتر در افکار عمومي به انسان هاي ناسالم تظاهر داشتند، همين مسئله باعث گرايش و عدم مقاومت در مقابل آنان ميشد.
قريش هم که سابقه تاريخي داشت. وقتيکه گفتگوي هاي پيامبر(ص) در جنگ بدر را نگاه ميکنيد دو تا از رهبران داخل جهان اسلام، که بعدها جز رهبران فرقه اي اسلام شدند. زمان جنگ به پيامبر(ص) ميگفتند که نجنگيد و ما ميترسيم، دقيقاً همين ادبياتي که رايج است مانند آمريکا بمب اسلحه دارد، آمريکا سازمان ملل دارد و... ، دقيقا همين ادبيات را در توصيف قريش به کار ميبردند.
لازم به ذکر است همان قريش پا برهنه، سوسمار خور، مجلس تصميم گيري داشت و در کنار سلسله مراتب نظامي گري، از مجلس اعيان و برجستگان قبايل برخوردار بود و حتي در کنار فرماندگان قومي، فرماندهان نظامي واقتصادي و لوجسيتيکي داشت. اين ها با پشتوانه ميداني وارد جنگ شدند.
سوال: با توجه به اين وضعيت چگونه پيامبر(ص) با اين افراد مقابله کردند؟
-همانطور که گفته شد،انسجام و اقتدار دشمن در حد اعلي بود و دشمنان اسلام به طور جدي وحدت در هدف داشتند. به عبارتي ديگر هيچ تخالفي براي برچيده شدن جمهوري اسلامي مدينه وجود نداشت.
اين جا بود که سره از ناسره و مرد از نامرد مشخص شد.مردم مدينه وحشت بسياري از اين دشمنان داشتنداما بسياري از انان در جنگ همراه پيامبر بودند.
سوال: وضعيت شهر مدينه در زمان جنگ احزاب به چه شکل بود و چه تفاوتي با جمهوري اسلامي ايران داشت؟
-وضعيت مدينه از لحاظ مدت حکومت سه چهار سال بيشتر نبود. همانند انقلاب اسلامي که در همان ابتدا، جنگ هشت ساله به ايران تحميل شد، با اين تفاوت که انقلاب اسلامي يک ريشه تاريخي 1400 ساله در اسلام و در ايران داشت، اما در مدينه چنين فاصله اي وجود نداشت. يعني جمهوري اسلامي در هشت سال دفاع مقدس در يک موضع بالاتري بود . اطرافيان پيامبر(ص) در همه ابعاد تازه کار بودند اما درانقلاب اسلامي ايران، مردم ما تنها درحکومت تازه کار بودند اما در جهت دينداري به لحاظ تشيع سابقه دار بودند.
از طرفي ديگر پيامبر(ص) در محدوديت مطلق از نظر اقتصادي، سياسي، نظامي بود. اقتدار دروني پيامبر(ص) از همه بيشتر بود. اما اقتدار جهاني نداشت. اما در مقابل مشرکين قريش محبوبيت جهاني داشتند.
سوال: ميگويند در جنگ احزاب مسلمانان غافلگير شدند؟ غافلگيري دراين جنگ به چه معنا است؟
-اتحاد دشمن غافلگيرانه بود. دشمن سنگر را آورد در خانه پيامبر، دقيقا مثل فتنه 88 که مرز را آوردند در خيابان آزادي تهران. مرز جنگ را آوردند بيخ گوش پيامبر(ص). پيامبر(ص) که متوجه اين موضوع شد، بعد از مشورت دستور داد تا خندق را کندند. پيامبر(ص) راه ديگري هم نداشت، يعني دشمن او را غافلگير کرد و دست او را بست و ايشان هيچ راه گريز و تغيير جبهه اي نداشت. اين غافلگيري بدين معنا بود که هيچ حق انتخابي در منطقه جنگي براي پيامبر(ص) وجود نداشت.
سوال: برويم سر سوال اصلي اين مصاحبه، چرا رهبر انقلاب اسلامي شرايط امروز را همانند جنگ احزاب ناميدند؟
-حالا ميآييم در جمهوري اسلامي ايران. رهبري جنگ احزاب را از سال 78 مطرح کردند و عين همين جمله اخير که رهبري در مورد جنگ احزاب ايراد فرمودند را نزديک عيد 88 سال مطرح کردند. در آن شرايط تمام جهان هم در همه عرصه هاي اقتصادي، سياسي، نظامي و فرهنگي جهان، و هم از جهت درون نظام عليه انقلاب اسلامي فعاليت ميکردند. يعني شما ميبينيد که دشمن در همه رده هاي نظام يار و نيرو دارد، در سال 88 ياراني مانند، مدعي رياست جمهوري. عضو شوراي تشخيص مصلحت، بعضي از نمايندگان مجلس، برخي از قضات در قوه قضائيه و حتي برخي از نيروهاي نظامي و انتظامي و ديگر جاهايي که نميتوانم فعلا نام آن ها را ببرم، همگي دست به دست هم داده بودند تا عليه جمهوري اسلامي ايران اقدام کنند.
يعني يک منافقيت شکل گرفته مقتدر به مراتب مقتدر تر از نفاق "ابي ابن کعب" در صدر اسلام بود. با اين تفاوت که ابي ابن کعب هيچ سابقه دينداري در درون اسلام نداشت.اما ابي ابن کعب انقلاب ما سابقه بعثت دارد، سابقه هجرت دارد، سابقه جهاد دارد، سابقه ياوري امام را دارد. اما اکنون آمده دقيقاً نقش "ابي ابن کعب" صدر اسلام را بازي ميکند. بحث من حقوقي نيست که ايشان دقيقاً نقش حقوقي رهبر منافق مدينه رو بازي ميکند، به جهت انگيزه ميبايستي در مسير تاريخ بيشتر روشن بشود. اما به جهت ايفاي نقش، همان نقش را بازي ميکند.
يعني نه تنها در جبهه بيرون انقلاب اسلامي جبهه احزاب قدرتمندي شکل گرفت، بلکه جريان نفاق در درون انقلاب به مراتب مقتدرتر از زمان پيامبر(ص) بود. به عبارت ديگر تمام منافقين تاريخي داخلي انقلاب آمدند تحت رهبري ابي ابن کعب؛ همان ابي ابن کعبي که درون مدنيه بود و تظاهر به اسلام ميکرد، حالا به عنوان مسلمان در مقابل پيامبر(ص) جبهه گيري ميکند.
وضعيت پيشنيه مردم ايران در انقلاب به اين صورت بود که جمهوري اسلامي مردمش داراي تجربه ديني تاريخي بسيار بالايي هستند و تجربه هايي مثل، جريان شهيد مدرس، آيت الله کاشاني، ميرزاي شيرازي و.. را دارند و از طرف مقابل هم دشمن تجربه جنگ جهاني، تجزيه پنج انقلاب، فروپاشي انقلاب شوروي را دارد.
در سال 88 تمام سه عنصر "يهود صهيونيست" و"مسيحيت صهيونيست" و "مشرکان صهيونيست" و حتي عنصر جديدي به عنوان "مسلمانان داراي رويکرد صهيونيستي" يعني افرادي که تظاهر به اسلام ميکنند اما ادبياتشان تماماً صهيونيستي است و کساني که آلت دست جريان فرقه هاي هستند، دقيقا همانند جنگ احزاب آماده نبرد براي جنگ با جمهوري اسلامي ايران شدند.
جريان نفاق از همه ظرفيت خود استفاده ميکند. براي نمونه در فتنه 88 حتي قبل از درگذشت آقاي منتظري حتي از پتانسيل قائم مقامي تاريخي او هم استفاده ميکردند و حتي از نعش او هم نگذشتند و درتشيع جنازه او در قم هم بهره گرفتند. يعني جبهه احزاب داخلي ايران نه تنها احزاب از تنوع در بيرون برخوردار است بلکه حتي از تنوع صد درصد درون هم برخوردار است و جبهه منافق پيچيده شکل گرفته با هدايت حمايت نهضت ازادي به خصوص بعد از مرگ بازرگان و انحراف آن ها، دلدادگي منافقين با امريکا صد برابر بيشتر شد.
يکي ديگر از تفاوت هاي جنگ امروز با جنگ صدر اسلام اين است که امروزه هيچ مرزي وجود ندارد. اگر در همان جنگ احزاب صدر اسلام لااقل پيامبر توانست يک خندقي دور مدينه بکشد، اينجا اصلا امکان هيچ مرز کشي وجود ندارد. تعابير حضرت آقا را در داخل کاريکاتور انقلاب ميکردند. در فتنه 88 فتنه گران ، همانند اول انقلاب تصوير امام(ره) را علم کردند؛ مانند اوايل انقلاب بالاي پشت بام ها تکبير ميگفتند، همانند اوايل انقلاب روحانيت را جلو انداختند. يعني منافقين جديد از تمام نقشه و تجربه خود انقلاب نيز بهره ميگيرند.
اينجا هست که واقعا جنگ احزاب جمهوري اسلامي ايران از همه لحاظ پيچيده تر و سختتر شد. اينجاست که اهميت 9 دي بيشتر نمايان ميشود. يادمان نرفته تا قبل از 9 دي، بالاي 70 درصد افرادي که امروز در نظام همکاري ميکنند و مقابل فتنه ايستاده اند، آن زمان بسياري از آنان در ترديد بودند. اين پيچيدگي جنگ احزاب انقلاب اسلامي را بيشتر کرده اما براي اينکه جنگ پيچيده بود و دشمن هم اين پيچيدگي رو کامل ميدانست، وقتي اين قلب برگشت و خودش را احيا کرد. دشمن فهميد اوضاع خفقان است و حالا نفوذ کرده درون سيستم؛ آمده در انتخابات خبرگان ليستي ارائه داده با عنوان ليست انگليسي! اين يعني شفاف شدن دشمني دشمن.
در 9 دي 88 دشمن درون و بيرون کاملاً فهميدند که اين انقلاب ديگر همانند انقلاب دهه 60 نيست. اين تعبير که آقا مرتباً از 15 سال پيش که مي فرمايند نسل سوم و چهارم بهتر از نسل قديم است و استدلال هم ميآورند، شما سخنراني ديدار اخير آقا با دانشجويان را ببينيد آقا ميفرمايند: روزهاي اول انقلاب چيزي به نام منظومه فکري امام(ره) اصلا قابل فهم نبود. ميگفتيم مگر امام منظومه فکري دارد؛ امروز جوان مومن، متدين انقلابي چه دانشجو و چه غير دانشجو، مطالبهگر منظومه فکري امام و رهبري است.
دشمن در سال 88 دقيقا آمد درون سيستم. همان شد که تظاهرات چند هزار نفري به نام تقلب راه افتاد و سوء استفاده کردند از نام خميني(ره). شما کتاب عبور از بحران سال 60 هاشمي رفسنجاني رو بخوانيد، با امضاي پنج شخصيت، شهيد بهشتي، شهيد باهنر، آقاي موسوي اردبيلي، مقام معظم رهبري و هاشمي رفسنجاني؛ در آنجا تصريح دارند که در آن نامه به امام که احمد پسنديده اشراقي، حسين مصطفوي، که همه سنشان بيشتر از سيد حسن الان است؛ همه اين ها تصدويق ميکنند که خطا کردند و به ليست بني صدر منافقين رفتند و جبهه دشمن را تقويت کردند.اما امروز همه اين آقا، جنگ خميني با انقلاب را راه مياندازد. مي گويند حسن خميني ثبت نام مي کند، بيت خميني ثبت نام ميکند. بايد به آنها گفت ايت الله پسنديده با آن همه علم خودش اعتراف ميکند که خطا ميکند،آنوقت حسن خميني 15 ساله زمان امام خميني(ره)، که بعد ها زير دست شما بزرگ شده، ديگر اشتباه نميکند!
در واقع بايد گفت در جنگ احزاب ايران همچنان که جبهه خودي تجربه تاريخي 1400 ساله دارد، جبهه دشمن هم تجربه 1400 ساله دارد. و با همه سرمايه تاريخي خود به ميدان امده است.
سوال :رمز پيروزي مسلمانان در جنگ احزاب چه بود و وظيفه ما در نبرد کنوني چيست؟
-سه عنصر آنجا نقش داشت. يکي بحث بصيرت است. بصيرت آن روز اين بود که سلماني پيدا بشود و بگويد بايد حضور دشمن در شهر را به تأخير بيندازيم تا اگر خداي نکرده اگر بخواهد اتفاقي بيفتد و جلويش را بگيريم. يعني ما بايد قبل از اينکه به فکر شکست مطلق دشمن باشيم، اول بايد از شکست خودمان جلوگيري کنيم. اين يعني بصيرت داشتن. بعد از ان حضرت سلمان تئوري حمله را دادند.
عنصر بعدي براي شکست دشمن "جان کندن" است، وقتي مي خواهند خندق را بکنند، با مشقت اقتصادي هاي فراواني مانند مشقت هاي اقتصادي، تکلونوژي و فني مواجه بودند. اما پاي همه هزينه ها ايستادند تا پيروز شوند.
سومين عنصر اطاعت از رهبري بود. پيشنهاد خندق از طرف حضرت سلمان بود. اين خندق در عرب هيچ سابقه نداشت.ولي وقتي رهبري بر آن صحه گذاشتند، اطرافيان حضرت اطاعت کردند. نيامدند با پيشنهاد هاي احتمالي خودشان، اين طرح را به هم بزنند. الان هم طرح هايي که به رهبري مشاوره داده ميشود و رهبري هم در قالب سياست گذاري ارائه ميدهند، ما بايستي دقيق باشيم که اين ها حرف هاي رهبري است و آنها را لازم الجرا بدانيم، هم من عندالله، هم من عند التجربه و هم من عند المومنين.
در واقع هم مشورت مومنين و هم تجربه شخصي رهبري، و هم عنايت حضرت حجت و خدا ايشان را وادار ميکند که دست به تصميم هايي بگيرد و ما بايستي بصيرت داشته باشيم، زحمت بکشيم و امر او را اطاعت کنيم. بصيرت امروز ما را رهبري تعيين ميکند.
ديروز هم آنها پاي خندق تا آخرين نفس،تا پاي جان ايستادند و گشنگي چندين ساعته را تحمل کردند و با مشقت خندق را کندند؛ امروز هم اگر به شکممان سنگ بنديم بايستي زحمت بکشيم و تقوا داشته باشيم، دانش داشته باشيم و خستگي را تحمل کنيم و از رهبري اطاعت کنيم تا پيروز شويم.
مسير ما با سرعت زياد به سمت جلو در حال پيشرفت است است. اين سرو صدا هايي که ميبينيم همانند وقتي است که وقتي ماشيني با سرعت زياد حرکت ميکند اگر يک پشه به شيشه آن برخورد کند، صدا رو ميشنويم ولي چيزي نميشکند، اين سر و صدا ها همان پشه هايي هستند که با ماشين برخورد ميکنند؛ اما اگر شيشه را باز کنيم، سرعت را هدايت شده نبريم و تابلو ها رو دقت نکنيم، همان پشه کوچک از کوچکترين منفذ به داخل ماشين ميآيد و ما را اذيت ميکند. سهم دشمن در حد پشه است و انقلاب مانند ماشيني است که با قدرت و سرعت بسيار بالا در حال حرکت به سمت جلو است و بيشترين خطرهم از جانب نفوذ است.
انتهاي پيام/