آخرین اخبار
کد مطلب: 113792
حاشيه‌هاي ديدار رهبر انقلاب با دانشجويان؛
دست‌نوشته قرآني آقا براي دانشجوي منتقد/چرا نماينده رهبري پيشاني فتنه را مي‌بوسد؟
تاریخ انتشار : 1395/04/15
نمایش : 2851
ديدار رمضاني دانشجويان با رهبر انقلاب که در حسينيه امام خميني برگزار شد، حاشيه هايي به همراه داشت.
به گزارش خبرنگار سلام لردگان، ديدار رمضاني دانشجويان با رهبر انقلاب طبق سنت هرساله امسال نيز در حسينيه امام خميني و در فضاي گرم و صميمي برگزار شد که در ادامه حاشيه‌هاي اين ديدار مي‌آيد:
 
جلوي در چند نفر از دانشجوها نشسته‌اند و مسئولشان دارد با تلفن هماهنگي‌هاي لازم را براي ورودشان انجام مي‌دهد. اين‌طور که مي‌شنوم ظاهراً يکي دو تا از سخنرانان برنامه هم بين‌شان هستند که اسم‌شان هماهنگ نشده. همين‌طور که دارم از جلوي‌شان رد مي‌شوم و مي‌روم داخل، دلم براي‌شان مي‌سوزد. چند دقيقه بعد خودم حالتي پيدا کرده‌ام که دل بقيه بايد برايم بسوزد. ساعت 5 را هم رد کرده و من هنوز بين اين در و آن در مي‌روم و مي‌آيم تا ببينم اسمم در کدام ليست است، اما نيست که نيست. آخر سر هم با هماهنگي‌هاي تلفني، يکي از مسئولان دستم را مي‌گيرد و مي‌برد داخل.
 
يک ربع به شش وارد حسينيه مي‌شوم. حسينيه را با پاراوان نصف کرده‌اند. آن جلو دانشجوها هستند و انتهاي سالن بساط افطاري در حال آماده شدن است. شعاري که تا آقا بيايند چند بار تکرار ميشود: «اي پسر فاطمه، منتظر تو هستيم». بعدتر يکي از دانشجوها مي‌خواهد شعار را مودبانه کند و مي‌گويد «اي پسر فاطمه منتظر شماييم»، که دانشجوها خيلي تحويلش نمي‌گيرند. امشب اينجا حال و هوايش صميمي‌تر و شوخ و شنگ‌تر از اين حرفهاست.
 
دانشجوها مي‌روند سراغ نوحه «ياد امام و شهدا» که خيلي خوب و کوبنده و هماهنگ خوانده مي‌شود، البته فقط بند اولش! بقيه اش را اکثراً بلد نيستند و دوباره بر مي‌گردند به همان شعارهاي کوتاه دو قسمتي که خود به‌خود پسرها سهم خودشان را برمي‌دارند و دخترها سهم خودشان را و هماهنگ و منظم ادا مي‌کنند: «ما هل کوفه نيستيم... علي تنها بماند»
 
دارم با يکي حرف مي‌زنم که از انفجار جمعيت مي‌فهمم آقا وارد شده‌اند. يک دفعه نصف فضا خالي مي‌شود. دانشجوها هجوم مي‌آورند به سمت جلو. مي‌دانم که اينها موقع نشستن چه فشاري را تحمل خواهند کرد.

 

دست‌نوشته قرآني آقا براي دانشجوي منتقد/ چرا نماينده رهبري پيشاني فتنه را مي‌بوسد؟
*آقا هم با دانشجويان سينه مي‌زند
 
آقا صبر مي‌کنند که دانشجوها حسابي شعار بدهند و شور جواني‌شان خالي شود. خوبي اين جلسه اين است که حتي آنهايي هم که نشسته بودند روي صندلي‌ها، بلند شده‌اند و شعار مي‌دهند. مثل جلسه بعضي مسئولان نيست که در دو متري رهبر مي‌نشينند و حال بالا آوردن دستشان را ندارند! جماعت ذکر «حسين حسين شعار ماست» مي‌گيرند و سينه مي‌زنند و آقا هم سينه مي‌زنند.
 
قاري قرآن که دانشجوي دکتراست با اشاره به آقا اجازه مي‌گيرد تا قرآن را شروع کند. دانشجوها آرام مي‌شوند اما نمي‌توانند بنشينند. تا قرائت قرآن تمام شود هنوز آن وسط ازدحام است و جا براي نشستن همه آنها که هجوم آورده بودند، جلو نيست. مجري از جمعيت صلوات مي‌گيرد و احتمالا مي‌خواهد بگويد يک صلوات هم براي ساکت شدن جمع بفرستيد که حرفش را مي‌خورد و اصلاحش مي‌کند به صلوات براي تعجيل ظهور. بعد هم که مي‌خواهد شروع کند، آقا مي‌گويند: قبل از اينکه شروع بفرماييد... اين بچه‌ها اين جلو خيلي متراکم نشسته‌اند، خسته مي‌شوند، من ناراحتم... جمعيت بروند عقب...
 
جمعيت صلوات مي‌فرستند و مي‌خواهند بروند عقب اما خيلي‌ها دلشان نمي‌آيد حتي چند سانتي‌متر از آقا دورتر شوند. آقا تشکر مي‌کنند: «دستتون درد نکنه... البته ما هميشه بچه‌ها رو دعوت مي‌کنيم بيان جلو اما اين بار استثنا بود...»
 
سخنران اول که نماينده بسيج دانشجويي است، پشت ميکروفون مي‌آيد. حرفهاي زياد و خوبي مي‌زند. وسط حرفهايش به بررسي‌هايي که کرده‌اند و حاصلش شده اينکه از 20 کشور برجسته، فقط وزير بهداشت يک کشور خودش پزشک است اشاره مي‌کند. سر مي‌چرخانم و دکتر قاضي‌زاده هاشمي را که آن گوشه نشسته است مي‌بينم. دارد مي‌خندد و سر تکان مي‌دهد و چيزهايي به اطرافيان مي‌گويد که احتمالا جواب تکه‌هاي آنهاست!
 
در طول برنامه چند بار ديگر هم سر مي‌چرخانم و دو وزير مسئول دانشجويان يعني وزير بهداشت و وزير علوم را ديد مي‌زنم؛ هر بار که يکي از سخنرانها با گوشه و کنايه و گاه به صراحت، انتقادات تند و تيزي روانه آنها مي‌کنند. يکي از سخنرانها که بعدتر با دست هم به آنها اشاره مي‌کرد و حرف مي‌زد!
 
نماينده بسيج به موضوع برگزاري اردوهاي مختلط اشاره مي‌کند و مي‌گويد: اگر آقاي وزير نمي‌توانند يا نمي‌خواهند برخورد کنند...
 
جمعيت احسنت مي‌گويند. اين موضوع به همراه چند موضوع ديگر در سخنان اکثر سخنرانان هست. يکي بحث مصوبه مجمع تشخيص درباره اعلام دارايي‌هاي مسئولان نظام است. بيشتر سخنرانان گوشه چشمي هم به  موضوع فيشهاي حقوقي دارند. نماينده بسيج دو تا سوال مي‌کند. يکي اينکه چه‌طور بحث مطالبه‌گري از مسئولان را داشته باشيم که در عين حال به ايجاد شکاف بين دولت و ملت نينجامد؟ يکي ديگر هم اينکه چطور تجمعاتمان هم قانوني باشد و هم اينکه برخي اوقات مرجع صدور مجوز، خودش موضوع اعتراض ماست و مجوز نمي‌دهد. مسئول بسيج براي نمونه به تجمع دانشجويان در برابر وزارت نفت در موضوع قراردادهاي جديد نفتي اشاره و از برخورد شديدي که با آن تجمع شده، گلايه مي‌کند.
 
سخنران دوم، نماينده دفتر تحکيم وحدت است. بحث را به دشمن شناسي مي‌کشاند و مي‌گويد که نمي‌توان اميدي به صدا و سيما جمهوري اسلامي داشت و نظامي‌ها فکري به حال اين قضيه بکنند! و بعد هم تکه مي‌اندازد که البته صدا و سيما که اين حرف را پخش نمي‌کند.
 
او در پايان صحبت‌هايش مي‌گويد ما در مسئولان رده بالاي نظام، افرادي با زندگي اشرافي را مي‌بينيم. چرا با اينها برخورد نمي‌شود؟ ما در تعيين مصداق اشتباه مي‌کنيم يا دليلي براي برخورد نکردن با اينها وجود دارد؟
 
او از اجحافي که در حق دانشجوها بورسيه در ماجراي بورسيه‌ها شده هم مي‌گويد، و از ازدواج دانشجويي و بعد، از مسکن مهر دانشجويي و اشاره اي هم به اردوهاي مختلط مي‌کند و من باز مي‌چرخم سمت وزير!
 
اولين تکبير مراسم وقتي بلند مي‌شود که او از فتنه 88 حرف مي‌زند.
 
سخنران سوم، نماينده جنبش عدالتخواه است؛ در ابتداي صحبتهايش صلواتي مي‌گيرد براي مرحوم جلال‌فرد دبير کل اين اتحاديه که چند ماه قبل مرحوم شده است. بعد به قراردادهاي نفتي اشاره مي‌کند. از روحيه ليبرال برخي مسئولان که مي‌خواهند آموزش و پرورش را هم خصوصي کنند مي‌گويد. به پيوستن ايران به سازمان جهاني اشاره مي‌کند و آن را زير سوال مي‌برد. مي‌گويد اگر کتاب مباني برنامه چهارم توسعه خمير شد، کتاب برنامه ششم بايد بازيافت شود! جمعيت مي‌خندند. و در آخر از اين سوال مي‌کند که چه‌طور بنا بر فرمايش خود حضرت آقا در برابر جريان غير انقلابي درون نظام بايستند که به دو قطبي شدن جامعه نينجامد.
 
سخنران چهارم از طرف قرارگاه اردوهاي جهادي علمدار آمده است. درباره روستا و نقش آن در جامعه و اثراتي که نپرداختن به روستاها دارد حرف مي‌زند.
 
بعضي دانشجوها هنوز دارند وارد مي‌شوند. با يک ساعت تأخير! سخنران مي‌گويد که دارند با خودکار به پايش مي‌زنند که يعني وقت تمام است و مي‌گويد که آخرين نکته است و بعد از کمي حرف زدن دوباره مي‌گويد اما آخرين نکته... که آقا مي‌گويند: نکته بعد از آخر...
 
دست‌نوشته قرآني آقا براي دانشجوي منتقد/ چرا نماينده رهبري پيشاني فتنه را مي‌بوسد؟
 
همه مي‌خندند.
 
پنجمين سخنران نماينده انجمن‌هاي اسلامي مستقل است. از اينکه امکانات فرهنگي کشور در اختيار جوانان انقلابي نيست، گله مي‌کند. مي‌گويد چرا بايد قديمي‌ترين مجموعه مطبوعاتي کشور دست کسي باشد که عنوان نمايندگي شما را هم دارد اما پيشاني رأس فتنه را مي‌بوسد. جمعيت احسنت مي‌گويند.
 
*وقتي صابون جلسه دانشجويي به تن حوزه علميه مي‌خورد

 
بعد نوبت به حوزه علميه مي‌رسد که صابون اين جلسه به تنش بخورد! سخنران از علماي حوزه گله مي‌کند که چرا وقتي گفته مي‌شود اسلام رحماني يا اينکه درس کربلا، مذاکره است وارد نمي‌شوند و چيزي نمي‌گويند. به تمام نشدن بررسي قضايي پرونده‌‌هايي چون کرسنت، استات اويل و بورسيه ها در دستگاه قضايي اشاره مي‌کند. بعد وسط حرفهايش کنايه مي‌زند که: دولتي که با ميانگين سني بازنشسته روي کار آمد...
 
وزير بهداشت مي‌خندد!
 
انتقاد مي‌کند که چرا به‌جاي وام ازدواج وام خودرو داده‌اند که دانشجوها فرياد احسنت، احسنت سر مي‌دهند!
 
سخنران ششم خانم است. دانشجوي رشته ميکروبيولوژي است و احتمالاً به همين دليل حرفهايش را با شرح مکانيزم بيولوژيکي بدن و نسبت اجراي آن مثل مغز و قلب و سلول شروع مي‌کند و البته بيش از حد در خود مثال مي‌ماند تا اينکه مي‌گويد جوانان سلولهاي تازه بدن هستند و بايد جايگزين سلولهاي پير شوند.
 
هفتمين نفر، فرزند شهيد است و نفر اول انتخابات مديران مسئول نشريات دانشجويي کشور. انتقادات تند و تيزي دارد. از محدود شدن آزادي بيان حرف مي‌زند. از محدود شدن حقوق شهروندي براي منتقدين. از اجرا نشدن برخي اصول قانون اساسي و از اين جور چيزها. بعد مي‌گويد که اين جلسه بازنماي همه سلايق موجود در دانشگاه نيست.
 
بعدتر آقا به همين حرف اشاره کردند و گفتند که البته اين جلسه قرار است براي تشکل‌هاي انقلابي باشد اما خود اين حرفها که زده شد نشان مي‌دهد که خيلي هم حرف دقيقي نبود و بالاخره حرفهاي مختلفي در همين جلسه توسط افراد بيان شد.
 
او که دانشجوي حقوق است از برخورد با منتقدان رهبري حرف مي‌زند و مي‌گويد من با اينکه در مسائلي مثل استکبار ستيزي و استقلال با شما هم نظرم اما درباره مسائل داخلي با شما تفاوت نظر دارم که آقا بعدتر مي‌گويند بارها گفته‌ام که انتقاد از بنده و اختلاف نظر با بنده هيچ برخوردي ندارد.
 
*دستنوشته آقا براي دانشجوي منتقد
 
اين دانشجو بعد از صحبتهايش مثل بقيه سخنرانان پيش آقا مي‌رود و از نزديک حرف مي‌زند و از آقا مي‌خواهد که دستخطي برايش بنويسند و کاغذي را که در دست دارد جلو مي‌برد؛ آقا مي‌گويند: باشه... مي‌نويسم... اما پشت کاغذ نه، قرآن باشه يا کتاب باشه...
 
موقع افطار او را که قرآني در دست دارد پيدا مي‌کنم و مي‌پرسم آقا چي نوشت توي قرآني که بهت داد؟ قرآن را باز مي‌کند و نشانم ميدهد: در سايه قرآن زندگي کنيد، ان­شاءالله.

 
 دست‌نوشته قرآني آقا براي دانشجوي منتقد/ چرا نماينده رهبري پيشاني فتنه را مي‌بوسد؟

سخنران هشتم نماينده اتحاديه جامعه اسلامي دانشجويان است. پرشور و با فرياد صحبت مي‌کند و همان اولش از جمعيت شعار "هيهات من الذله" مي‌گيرد. بعد هم براي وزراي علوم و بهداشت شمشير مي‌کشد و تند و تيز انتقاد مي‌کند. وزير بهداشت که چند دقيقه قبل بيرون رفته بود، همين موقع برمي‌گردد و وزير علوم با خنده چيزي به او مي‌گويد و سخنران را نشان مي‌دهد. ساعت هشت است؛ سخنراني دانشجوها تمام مي‌شود. نوبت آقاست.
 
يک‌دفعه يکي از دانشجويان دختر از انتهاي سالن بلند مي‌شود و مي‌خواهد حرف بزند. سالن شلوغ مي‌شود و صدايش به آقا نمي‌رسد. وسط حرفهايش مي‌گويد که همه از شما چفيه مي‌گيرند ولي من چفيه متبرک به تربت کربلا را برايتان آورده ام. آقا تشکر مي‌کنند و کسي را مي‌فرستند که چفيه را بگيرد.
 
کار اين دانشجو به بقيه هم جرئت بلند شدن و حرف زدن مي‌دهد. چند نفر از جاهاي مختلف سالن بلند مي‌شوند. آقا سکوت کرده اند و البته سعي مي‌کنند که صداي دانشجوها را هم بشنوند. خود دانشجوها دست بکار مي‌شوند و با سر دادن شعار «اين‌همه لشکر آمده به عشق رهبر آمده» مي‌فهمانند که مشتاق شنيدن حرفهاي آقا هستند.
 
آقا شروع مي‌کنند: البته من حرفي ندارم، طاقت من براي شنيدن زياده... با معذرت از دوستاني که مايل بودند صحبت کنند...


 
آقا از بالارفتن سطح فکر و مطالبات دانشجوها و حتي ترقي آنها در نحوه بيان اين مطالبات مي‌گويند. بعد هم در حالي که همه انتظار دارند به مسائلي که دانشجوها اشاره کردند، پاسخ بدهند، مي‌گويند که مي‌خواهند از يک چيز مهمتر حرف بزنند، چيزي که اگر نباشد، دانشجوها نمي‌توانند در ميدان مبارزه بايستند و براي رفع اين مشکلات ايستادگي کنند. آقا از ايمان حرف مي‌زنند.
 
آقا به تلاوت قرآن، تلاوت دعا مخصوصا ادعيه صحيفه سجاديه اشاره مي‌کنند. بعد به يکي از چيزهاي مشترکي که در صحبتهاي دانشجوها بود بر مي‌گردند و مي‌گويند:
 
«اينکه بنده درباره‌ي [عدم] اختلاطهاي دانشجويي اين‌همه تأکيد کردم و چندين بار گفتم -که باز شنيدم متأسّفانه وجود دارد، حالا هم يکي از برادرها اينجا گفتند، بنده هم گزارشهايي دارم و مسئولين دانشگاه‌ها بايد جواب بدهند- به‌خاطر اين است. دانشجو نيروي مورد اميد يک کشور است، دانشجو است که ميتواند در مقابل مشکلات بِايستد؛ دانشجو، هم جوان است، هم عالم است؛ او است که فرداي کشور را بايد اداره بکند، او است که بايد آگاه باشد تا سنگر ايستادگي را در مقابل زياده‌خواهان و فرصت‌طلبان و ديگران تقويت بکند، اين بايد محکم باشد؛ اگر «وَ اتَّبَعُوا الشَهَوات» شد، نميتواند. بنده آدم خشکه‌مقدّسي نيستم که خيال کنند بنده از روي خشکه‌مقدّسي يک حرفي ميزنم؛ نخير، مسئله اين است: اختلاط دو جنس از نظر اسلام يک چيز مطلوبي نيست. بله، در جلسات رسمي اشکالي ندارد، زن باشد، مرد باشد، بنشينند، بحث کنند؛ مجلس شوراي اسلامي، مجلس مذاکره، مجلس مشورت امّا در محيطهايي که اين اختلاطها حدومرزي ندارد، اينها ضرر ميزند، دلها را خراب ميکند...»
 
بعد آقا سراغ بحث ديگري مي‌روند. ميگويند که مشکلات کشور دو نوع است، برخي کلان است که حلشان به دست مسئولان است و شما بايد اين را مطالبه کنيد؛ بعضي اشکالات شما وارد است و بعضي وارد نيست. اما نفس اين طلبکاري خيلي قيمت دارد. اين را از دست ندهيد. علاج، همين طلبکاري شماست.
 
آقا درباره قراردادهاي نفتي هم که دانشجوها شديداً به انعقاد آنها اشکال داشتند مي‌گويند: «هنوز چيزي در اين زمينه تصويب نشده؛ هنوز هيچ چيز مسلّمي وجود ندارد. اوّل که اين مسئله مطرح شد، ما يک تذکّراتي داديم به مسئولين؛ گفتيم خب شما براي اينکه بدانيد اشکالات اين مدل قرارداد و اين شيوه‌ي قرارداد چيست، بايد با کساني که در اقتصاد نفتي واردند مشورت کنيد. رفتند بحث کردند، يک جلسه‌اي تشکيل دادند و از کساني از اقتصاددان‌ها دعوت کردند که آنها هم اشکالات را بيان کردند و بنا شد اصلاح بشود. يک نوشته‌اي به من دادند که ما بررسي کرديم، تحقيق کرديم، معلوم شد که اين ويراست شانزدهم است، يعني شانزده بار اين کيفيّت قراردادها و اين گزارش ويراستاري شده؛ مدام اصلاح شده، تصحيح شده. بعد که به دفتر ما مراجعه شد، دفتر ما گفتند اين کافي نيست، چون بعد از اين باز اصلاحات ديگري هم لازم بوده که انجام بگيرد که هنوز انجام نگرفته. بنابراين تا وقتي‌که اين اصلاحات انجام نگيرد و اين کار به‌معناي واقعي کلمه، مطابق منافع کشور نباشد اين اتّفاق نخواهد افتاد و اين نوع قرارداد بسته نخواهد شد.»
 
آقا، انتظار از رهبري براي ورود به مسائل ريز و جزئي را ناممکن و غير معقول مي‌خوانند و مي‌گيوند که وظيفه رهبري اين است که اگر حرکتي دارد انجام مي‌شود که مسير نظام را تغيير مي‌دهد، ورود کند و براي مثال به صحبتشان درباره الياف کربن در ديدار کارگزاران نظام اشاره ميکنند و مي‌گويند با اينکه آن مورد جزئي بود اما چون از اين جمله بود، ورود کردم.
 
نزديک اذان است. آقا ميگويند خيلي حرف بود که ديگه وقت نميشه.
 
دست‌نوشته قرآني آقا براي دانشجوي منتقد/ چرا نماينده رهبري پيشاني فتنه را مي‌بوسد؟
 
جمعيت با هم مي‌گويند بعد از افطار! آقا مي‌خندند. يکدفعه يکي داد مي‌زند بعد از افطار! آقا با خنده مي‌گويند: بله شنيدم. جمعيت منفجر مي‌شوند!
 
آقا مي‌گويند حالا اگر حالي بود بعد از افطار، و بلند مي‌شوند براي نماز. اذان گفته مي‌شود و صفها درست مي‌شوند و من که نجنبيده‌ام به زور و با جابجا کردن چند صندلي به رکعت سوم مي‌رسم.
 
بعد از نماز مي‌رويم افطار. نان و پنير و خرما و چلو مرغ. خرده نخورده بلند مي‌شوم و مي‌آيم داخل حسينيه تا از چيزي جا نمانم. هنوز صداي جمع کردن بشقاب و قاشقها از انتهاي حسينيه مي‌آيد که آقا شروع مي‌کنند.
 
آقا مي‌گويند براي من تشکلهاي انقلابي با تشکلهاي ضد انقلابي و حتي غير انقلابي يکي نيستند و مسئولان وظيفه دارند از اين تشکلها حمايت کنند. اين چيزي است که آقا چند بار در اين جلسه تکرار مي‌کنند.
 
*پاسخ آقا به خيالبافي وزير خارجه آمريکا
 
«کافي‌شاپ هم يعني همان قهوه‌خانه؛ کافي‌شاپ تقريباً ترجمه‌ي تحت‌اللّفظي قهوه‌خانه است منتها از کلمه‌ي قهوه‌خانه بعضي‌ها پرهيز ميکنند، اسمش را ميگذارند کافي‌شاپ- حالا چند تا جوان هم رفته‌اند در قهوه‌خانه نشسته‌اند، فرض کنيد از نظام و از رهبري و از امام و از انقلاب هم بدگويي کرده‌اند و آرزو کرده‌اند که يک روزي اين نظام تغيير پيدا کند. مجموعاً در اين ده بيست قهوه‌خانه‌اي که اين آقايان رفته‌اند و [بعد] رفته‌اند به اين آقاي وزير خارجه اطّلاع داده‌اند، مثلاً 100 نفر، 150 نفر آدمِ اين‌جوري بوده‌اند. او حالا دلش خوش است و در يک مصاحبه يا در يک گزارش، به يک مرکز رسمي ميگويد»
 
در جاي جاي اين بخش از صحبتهاي آقا دانشجوها مي‌خندند. آقا به مصاحبه چند روز قبل جان کري به اين مناسبت اشاره کردند که بگويند تشکلهاي دانشجويي انقلابي هم بايد اعلام موضع کنند و نظرات و تحليلهاي‌شان را بگويند.
 
آقا چند تا پيشنهاد مي‌دهند. يکي اينکه تور بازديد از دستاوردهاي علمي براي دانشجويان گذاشته شود. يکي ديگر اينکه در نمازجمعه‌ها –نمازجمعه‌هاي شهرهاي بزرگ- همان‌طور که مسئولان به‌عنوان سخنران پيش از خطبه ها مي‌آيند و حرف مي‌زنند، به دانشجوها و تشکلهاي دانشجويي هم امکان حرف زدن داده شود.
 
پيش خودم ميگويم اي آقا جان! مگر آن‌وقت که گفتيد مسئولان رده بالا مثل روساي قوا بروند در دانشگاه‌ها و به حرفهاي دانشجوها گوش کنند رفتند؟ اين پيشنهاد هم مي‌رود کنار دست همان!
 
آقا به يکي از سوالهاي دانشجوها اشاره مي‌کنند و مي‌گويند که تجمعات بايد قانوني باشد: حالا يک جا هم قانون باب ميل آدم نيست ديگر...
 
بعد به حضور فيزيکي و تجمعات دانشجويي اشاره مي‌کنند و در باره مجالس و تجمعات مخالفان چيزي را مي‌گويند که به قول خودشان ده بار گفته اند: من با بر هم زدن مجالس موافق نيستم. اين کار در بهترين حالت فايده اي ندارد، بلکه ضرر هم دارد.
 
آقا يک بار ديگر مسئولان دانشگاه را خطاب قرار مي‌دهند: اين پذيرفته نيست که شما نماينده نظام اسلامي باشيد بعد از همه يکسان حمايت کنيد!
 
آقا به ضرورت تبيين اشاره مي‌کنند و مي‌گويند: حرفهايي که شما اينجا زديد بنده را اميدوار کرد، نه از جهت محتوا... حسينيه از صداي خنده دانشجوها مي‌ترکد! آقا ميگويند: نه، محتواها هم خوب بود، حرف چيز ديگه ايه... اين حرفها نشون ميداد که ذهن ها داره کار ميکنه...
 
آقا به انتقادات يکي از سخنرانها به حوزه علميه اشاره مي‌کنند: يکي از دوستان انتقادات تند و تيزي و جانداري از حوزه علميه کردند که نصفش وارد است و نصفش وارد نيست.
 
«در دفاع از نظام اسلامي تقيه نکنيد، صريح باشيد، نظام اسلامي مايه شرف و افتخاره...» آقا اين را مي‌گويند و تکميل مي‌کنند: کسي رو که صد درصد با تفکرات شما منطبق نيست متهم به انقلابي بودن نکنيد. همانطور که در حرم امام هم گفتم انقلابي بودن هم مثل ايمان درجاتي داره...
 
ساعت نزديک 11 است. آقا مي‌گويند که دو سه تا مطلب هم درباره مسائل کشور مي‌خواستند بگويند که ديگر دير شده... دانشجوها سر و صدا مي‌کنند که نه، بگوييد! آقا مي‌خندند: بله خب... شما جوونيد تا صبح هم مي‌تونيد بنشينيد... من هم هم‌سن شما بودم گاهي از شب تا صبح مي‌نشستيم و حرف مي‌زديم...
 
دانشجوها ول‌کن نيستند. آقا مي‌گويند: رسم شده که از امام و انقلاب دم بزنند و با کسي هم که مي‌گويد "انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است" بنشينند! اين، پديده زشتي است.
 
جمعيت انگار سر حال آمده اند!
 
دست‌نوشته قرآني آقا براي دانشجوي منتقد/ چرا نماينده رهبري پيشاني فتنه را مي‌بوسد؟
 
*روي فتنه حساسم!
 
آقا ادامه مي‌دهند: براي من اصولگرا و اصلاح طلب و اصولگراي مدرن و اين چيزها اهميت نداره... محتواها مهمه اما روي فتنه حساسم!
 
آقا بعد به يک چيز ديگر که اين روزها رسم شده اشاره مي‌کنند: عقل و عقلگرايي و عقلاي قوم و.... عقل چيز خوبي‌است! در اسلام روي عقل تاکيد شده. امام ما عاقل ترين آدم بود... کساني که طرفدار گرايش به غرب هستند عقلشان رو باخته‌اند، عاقلانه حرف نمي‌زنند!
 
و بعد آقا دلايل اين عاقلانه حرف نزدن را با اشاره به جنايتها و خيانتهاي غرب غليه ايران بر مي‌شمرند.
 
آقا اشاره کوتاهي به برجام ميکنند و مي‌گويند «در برجام ثابت شد که آمريکايي‌ها دارند دشمني مي‌کنند» و مي‌گويند درباره برجام حرف زده ام و بيشتر از اين مصلحت نيست حرف بزنم.
 
آقا به رويشها و موفقيتهاي انقلاب اشاره مي‌کنند و اين موارد را باعث دلگرمي هر آدم دلسردي مي‌دانند و شوخي مي‌کنند که «من که خود به‌خود دلگرمم»!
 
آخرين جملات آقا همان چيزي است که اين جمع جوان به آنها نياز دارد. جملاتي پرشور و اميد بخش: « ما ايستاده‌ايم؛ بنده‌ي حقير وظيفه ديني‌اي دارم، وظيفه‌ي شرعي‌اي دارم، وظيفه‌ي اخلاقي‌اي دارم؛ در مواجهه‌ي با ضدّ انقلاب و معارضين انقلاب ايستاده‌ام و تا جان در بدن دارم اين ايستادگي وجود دارد. و به اين مردم هم اعتماد دارم؛ در ميان نخبگان کشور ازجمله دانشگاهيان و دانشجويان، آن‌قدر عناصر مؤمن و طرف‌دار ايستادگي در اين راه وجود دارد که هر آدم دلسردي را هم دلگرم ميکند؛ چه برسد به کسي مثل بنده که خودش به‌خودي‌خود دلگرم است. اين ايستادگي بنابراين وجود دارد و عاقبت ايستادگي هم پيروزي است.»
 
ساعت 11 شب است. در نسيم خنک شبانگاهي 12 تير، دلگرمم به رهبري که ايستاده است.

منبع: فارس

انتهاي پيام/
 
 
 
ارسال کننده
ایمیل
متن
 



جهت عضويت در کانال های خبري سلام لردگان روی تصاویر کليک کنيد
پیوند
سايت رهبري

دولت

مجلس