« پس از شاه نوبت آمريکا است» اين جمله در روزهاي منتهي به پيروزي انقلاب شکوهمند اسلامي بسيار از سوي مردم تکرار ميشد مردمي که به تاريخ پر از جنايت و خيانت آمريکا در ايران واقف بودند و ميدانستند که شاه به حمايت آمريکا در سرکوبي ملت اميدوار است.
اگر مطبوعات دو سال ابتدايي پيروزي انقلاب را ورق بزنيد با اين جمله زياد برخورد خواهيد کرد. از سال 1342 که مبارزات بي امان ملت ايران عليه استبداد و استعمار توامان شروع شد و سخنراني تاريخي امام امت عليه آمريکا و اسرائيل در سال 1343 را مي توان دليلي بر آن شمرد مشخص بود که اين انقلاب در صورت پيروزي خواب خوش را از آمريکا در منطقه خواهد گرفت و چنين نيز شد.
تيزي شعارهاي مردم ايران به سوي آمريکا اين سوال را به وجود مي آورد که چرا و کدامين پيشنيه مردم را اين گونه نسبت به آمريکا متنفر کرده است و آيا اين نفرت بعد از انقلاب کاسته خواهد شد و يا بر شدت آن افزوده مي شود؟ اگر افزوده مي شود چرا ؟ و آيا امروز دليلي براي کاهش از ميزان اين نفرت وجود دارد؟
با روي کارآمدن دولت تدبير و اميد در تابستان 1392 اين اميد براي برخي جريان هاي سياسي به وجود آمده است که آمريکا ديگر آمريکاي گذشته نبوده و مي توان با پيگيري مذاکرات مثبت و با رويکرد مثبت با اين کشور کليه مسائل موجود را حل کرده و به دشمني ها پايان داد.
بي آن که بخواهيم در اين ادعا خدشه وارد کنيم تاريخ را به عنوان معلم بزرگ انسان ها به ياوري مي خوانيم تا مشخص شود آيا دولتي با اين پيشينه مي تواند در طول مدت کوتاهي به قول امام آدم شود تا ما بتوانيم به مذاکره با او اميد داشته باشيم؟
با توجه به فرمايشات روز گذشته مقام معظم رهبري مبني بر اينکه جوانان اسناد درس آموز لانه جاسوسي را بخوانند، در اين نوشتار خواهيم کوشيد به بخشي از تاريخ روابط ايران و آمريکا آن هم پيش از پيروزي انقلاب شکوهمند اسلامي بپردازيم، در اين مسير از اسناد لانه جاسوسي بهره گرفته شده است ولي جنايات آمريکا بسيار بيشتر از آني است که بتوان در اسناد رشته رشته شده لانه جاسوسي پي آن را گرفت و از اين رو در مواردي به اسناد و منابع ديگر نيز رجوع شده است.
جنگي که آغاز روابط با شيطان شد!
روابط ايران و آمريکا به صورت رسمي يک سال مانده به پايان جنگ جهاني دوم آغاز شد و در سال 1359 و از سوي کارتر رئيس جمهور آمريکا قطع گرديد. تصميمي که امام(ره) از آن به عنوان تنها تصميم درست کارتر ياد کردند.
از ابتداي اين رابطه که به طمع نفت و براي جلوگيري از نفوذ شوروي در ايران صورت گرفت تا انتها و نيز در طول 34 سال گذشته آمريکا از هيچ گونه جنايتي عليه ملت ايران دريغ نکرده است چه در تجهيز دولتهاي ضد مردمي و ابقاي آنها در مصادر امور و چه در تجهيز دشمنان عليه دولتهاي مردمي و تلاش براي براندازي اين دولتها.
در ادامه به محورهاي بي اعتمادي ملت ايران به آمريکا من البدو الي الان اشاره مي کنيم باشد تا با رويکردي درست به اين موضوع نگاه کنيم.
1- تلاش هاي امريکا در سالهاي 22 تا 25 براي استقرار وابقاء سلطه پهلوي دوم
روابط ايران و آمريکا در سال 1944 در حد سفير بين دو کشور برقرار شد . در پي حمله متفقين به ايران رضا شاه ديکتاتور وقت از آمريکا درخواست کمک کرد بي آنکه بداند و يا بخواهد بداند که آمريکا نيز خود جزو همين متفقين است و مناسبات قدرت از مدت ها پيش شکل خود را يافته و ايران بايد اشغال شود !
بعد از پايان جنگ جهاني دوم نيروهاي شوروي در ايران ماندند و به درخواست هاي ايران در جهت خروج سريع از کشور ترتيب اثر ندادند. در اين برهه ترومن رئيس جمهور وقت آمريکا تهديد کرد نيروهاي خود را به ايران بازخواهد گرداند و از اين رو بود که شوروي از ترس برخورد نظامي با آمريکا مجبور به تخليه سربازانش از ايران شد. از اين تاريخ بود که محمد رضا شاه خود را مديون آمريکا ديد و مناسبات سلطه ميان ايران و آمريکا شکل سازمان يافته اي به خود گرفت. آمريکا در اين دوره براي بقاي منافع حياتي خود در ايران پهلوي دوم را تقويت کرد تا بتواند بر معارضين داخلي مسلط شود و بتواند در مقابل امواج مهاجمي که از شوروي به ايران جاري بود مقاومت کند .
در اين دوره بود که روابط تجاري آمريکا و ايران رو به فزوني يافت و شاه جوان طبيعتا براي بقا نياز به سلاحهاي مدرني داشت که معدن آن آمريکا بود !
در 30 خرداد 1326 يک قرارداد 10 ميليون دلاري فروش سلاح به ايران به امضا رسيد که ارزش واقعي آن حداقل 70 ميليون دلار بود. در 14 مهر 1328 کنگره ايالات متحده آمريکا قانون کمک به دفاع مشترک را به تصويب رساند و مبلغ 27 ميليون دلار کمک نظامي در اختيار ايران قرار داد. در 4 مرداد 1329 کنگره اصلاحيهاي به قانون دفاع مشترک افزود و ايران را از رده کره جنوبي و فيليپين خارج ساخت و در رديف ترکيه و يونان قرار داد که مجموع 131 ميليون دلار کمک نظامي به اين سه کشور اختصاص يافته بود.
طبيعي است که اين کمک ها بي دليل نصيب ايران نمي شد و شاه نوتخت بايستي براي ادامه حيات سياسي خود در منطقه پرآشوب خاورميانه مراتب بندگي را آنگونه که به او ديکته مي کردند طي کند.
2- امريکا و سلطه بر منابع نفتي ايران
پايان يافتن جنگ جهاني دوم، ساختار نظام بين المللي را دگرگون و دو قدرت آمريکا و انگليس را روياروي هم قرارداد. با وجود اين که آمريکا به عنوان قدرت در حال ظهور در صحنه جهاني و انگليس هم به عنوان امپراطور رو به افول؛ در مقابله با اتحاد شوروي(سابق) و مارکسيسم داراي منافع مشترکي بودند، در برخي از مناطق مهم دنيا رقابت سختي را با يکديگر آغاز کردند. آمريکا اين بار براي تصاحب مناطق نفوذ و محدود کردن قدرت انگليس عزم خود را جزم کرده بود.
در اين ميان خليج فارس و ايران يکي از مهمترين حوزههاي رقابت اين دو کشور محسوب ميشدند. آمريکا پس از جنگ جهاني دوم در ايران موقعيت بسيار خوبي به دليل پايان دادن به غائله آذربايجان کسب کرده بود و از همين زمان قصد داشت نفوذ خود در ايران را به تدريج گسترش دهد.
آمريکا که در اين زمان در سطح بين المللي و منطقه خليج فارس انگليس را مجبور به عقب نشيني کرده بود با اجراي دکترين ترومن و اجراي طرح مارشال قصد داشت تا حد زيادي نفوذ خود را در سطح جهاني گسترش دهد.
بايد دانست همکاري و رقابت آمريکا و انگليس در اين زمينه، دو روي يک سکه بود که در نهايت با تقسيم منابع نفتي ايران به پايان رسيد. اين رقابت و همکاري بعد از جنگ جهاني دوم آغاز و طي بحران ملي شدن صنعت نفت ادامه پيدا کرد. آمريکاييها با زيرکي و با اتکا به قدرت فزاينده سياسي و اقتصادي توانستند شريک انگليس در منابع نفتي ايران گردند. علايق آمريکا در ايران بعد از جنگ جهاني دوم علاوه بر نفت، جلوگيري از نفوذ کمونيسم بر مبناي دکترين ترومن بود.
روي ديگر موضوع نفت ايران خريدهاي هنگفتي است که شاه از آمريکا داشته است. در اسناد لانه جاسوسي به اين مسئله اشاره شده است.
بر اساس گزارشي که در اسناد لانه جاسوسي بدان اشاره شده است «کميسيون مشترک ايران و آمريکا براي سومين بار در تهران درتاريخ 6-7 اگوست سال 1976 برگزار شد. هوشنگ انصاري وزير وقت اموراقتصادي و مالي و هنري کيسينجر در اين ملاقات حضور داشتند.»
در اين کنفرانس که در نوشهر تشکيل شده بود، شاه نيز حضور داشت و پيامي خطاب به رئيس جمهور وقت آمريکا صادر کرد.
رابط کميسيون در اين جلسه اظهار داشت که روابط بين دو کشور همان طور که انتظار مي رود رو به گسترش است. در مارس 1975 مبلغ 15 بيليون دلار (خارج از معاملات نفتي و نظمي) براي مدت 5 سال در نظر گرفته شده بود، کميسيون با مبلغ 26 بيليون دلار براي طي سالهاي 1975 - 1980 موافقت کرد. همچنين توافق نمود که هر دو کشور براي رسيدن به هدف مشترک همکاري نمايند، درصورتي که صادرات نفت بدون در نظر گرفتن معاملات نظامي هم به حساب بيايد. جمع تجارت غير نظامي دو کشور از مرز 40 بيليون دلار در طي 1975 -1980 بيشتر خواهد شد.
در اين سند به نياز رو به تزايد ايران براي واردات کالاهاي صنعتي و نيز صادرات نفت از سوي ايران اشاره شده است.
با توجه به گزارش فوق به گوشه اي از روابط اقتصادي ايران و آمريکا را که حاکي از سالها چپاول و به يغما بردن نيروهاي مادي ايران است واقف مي شويم. اگرچه توضيح در مورد چگونگي اين غارت احتياج به تحقيق و بررسي و بياني کاملتر دارد، ولي همين جملات فوق نشان از جناياتي است که هنوز پي بردن به ابعاد آن نياز به واکاوي و پژوهشهاي گسترده اي دارد .
در سند ديگري تاکيد شده است: بخش آمريکايي کميته تجارتي مشترک ايران و آمريکا جلسهاي را در تاريخ 29 نوامبر 1978 [ 8 آذر 1357 ] در واشنگتن دي سي برگزار کرد. اين جلسه با شرکت نمايندگان 30 کمپاني آمريکايي که داراي روابط و وابستگي هاي تجارتي با ايران هستند صورت گرفت.
اين ملاقات براي بررسي جريانات اخير ايران [تظاهرات گسترده مردم و انقلاب عليه رژيم شاه] بود. اعضا در مورد فضا و شرايط و موقعيت اقتصادي در ايران و اثرات آن در جو تجاري بحث کرده و همچنين درباره نقش و ادامه کاري که اين کميته در مورد روابط دو جانبه اقتصادي بايد ايفا نمود، گفت و گو کردند.
اعضاي کميته در پايان جلسه متفق القول بودند که موقعيت اقتصادي کنوني بايد مد نظر باشد؛ زيرا نشانگر يک تنزل در پتانسيل اقتصادي قابل ملاحظه ايران است. بخش آمريکايي همچنين توافق نمودند که اين ناپايداري اقتصادي فعلي گذراست و کمپاني هاي آمريکايي در ايران قاطعانه ازاقداماتي که آرامش را باز گردانده و اجازه رشد و شکوفايي اقتصادي را دهد حمايت مينمايد؛ در حال حاضر اجراي قراردادها با ايران بلامانع است.
بر اساس اين سند «کميته حمايت خود را از کوشش هاي دولت ايران براي برقراري ثبات اقتصادي و ادامه افزايش سطح زندگي ايرانيان اعلام مي دارد و از هيچ گونه کمکي براي رسيدن به اين اهداف مهم دريغ نمي ورزد.»
بايد توجه داشت که نامه فوق که گزارش مطبوعاتي است در اوج انقلاب نوشته شده است و بر اساس اين سند آمريکا در اوج مبارزات ملت ايران به فکر نجات و حفظ شاه و سر پا نگه داشتن اقتصاد وابسته ايران بوده است.
براساس اين سند 30 کمپاني آمريکا در ترس از دست دادن اين خوان گسترده به مذاکره مي نشينند و حمايت خود را از شاه و رژيم خائن او براي ثبات اقتصادي و زمينهسازي چپاول اين کمپانيهاي غارتگر بين المللي ابراز مي دارند.
3- کودتاي 28 مرداد 1332
در مورد کودتاي 28 مرداد 1332 و نقش آمريکا در اين کودتا بسيار نوشته شده است . آمريکا دولت ملي مصدق که به اين کشور در مقابل انگليس اعتماد کرده بود را با يک کودتا و به نفع نوکر بزرگتر و مطيع خود يعني رژيم شاه سرنگون کرد تا منافع حياتي آمريکا در منطقه بيش از پيش تامين شود. از سوي ديگر حفظ شاه براي آمريکا يک منفعت حياتي ديگر نيز داشت و آن اين که پيامي را به ديگر وابستگان به آمريکا ميداد که نگران نباشند آمريکا پشت سر آنها است و نخواهد گذاشت از جايشان تکان بخورند .
ويليام بلوم در کتاب سرکوب اميد مينويسد: در طي 25 سال بعدي شاه ايران به عنوان نزديکترين متحد آمريکا درجهان سوم شناخته شد و اين وابستگي به درجهاي بود که شاه عملا کشور خود را در اختيار سازمانهاي نظامي و اطلاعاتي آمريکا قرار داده بود تا از آن به عنوان سلاح جنگ سرد و پنجهاي به سوي اتحاد شوروي استفاده کند: ايستگاههاي شنود الکتريکي و رادار در مرز شوروي مستقر شد، هواپيماهاي آمريکايي از ايران به عنوان پايگاهي براي پروازهاي شناسايي خود بر فراز اتحاد شوروي استفاده مي کردند ...در اکتبر 1955 نيز ايران به عضويت پيمان بغداد در آمد که از جانب آمريکا براي مقاومت در برابر شوروي تاسيس شده بود.
بعد از اين کودتا بود که آمريکا براي تقويت شاه و کمک براي بقاي حکومت ضد مردمي پهلوي کمک کرد تا سازمان مخوف ساواک تاسيس شود.
ويليام سوليوان آخرين سفير آمريکا در ايران هم بر اين موضوع صحه مي گذارد و ميگويد: «در سال 1957 سازمان سيا طرح و چارچوب تشکيلاتي يک سازمان جديد اطلاعاتي را به شاه داد و خود در تأسيس و سازمان دادن به آن مشارکت کرد. اين تشکيلات که به نام سازمان اطلاعات و امنيت کشور ناميده مي شد به زودي به نام مخفف آن يعني ساواک شهرت يافت.»
ارتباط و پيروي ساواک از سيا به گونهاي بود که نشريهي فرانسوي «کوريه دو پلي تيک اترانژر» در اين رابطه مينويسد: «پليس مخفي سابق ساواک نه تنها در کشور خود بلکه در تمام کشورهاي خارجي و در مرحلهي اول در ايلات متحدهي آمريکا نيز به فعاليتهاي گسترده مشغول بود و در اين فعاليتها از پشتيباني کامل سرويس ويژه آمريکا برخوردار بود. از زمان ايجاد ساواک که شهرت بدي يافته، سازمان سياسي آمريکا به تربيت عمال آن و تجهيز سرويسهايش پرداخته بود. بعداً مستشاران سازمان سيا در ايران مستقيماً بر فعاليتهاي ساواک نظارت ميکردند. مدتي پيش از سقوط شاه وزارت خارجهي آمريکا اذعان کرد که در اواخر سال گذشته 164 کارگزار ساواک در آموزشگاه سازمان در ايالت ويرجيناي امريکا مشغول آموزش بودند. هر ساله 400 ساواکي از آمريکا فارغ التحصيل مي شدند.»
سيا تا پايان دوران پهلوي در ايران آزادانه فعاليت ميکرد و در مواردي نيز برخي قوانين جاري در کشور را نقض ميکرد و حتي شاه هفتهاي يک بار -دقيقاً رأس ساعت 9 صبح روز دوشنبه- با نمايندهي سيا در ايران ملاقات مي کرد. در اين جلسات دو طرف به مبادلهي نقطه نظرات خود ميپرداختند و نمايندهي سيا، سرهنگ ياتسويچ، توصيهها و پيشنهادات سيا را به شاه منتقل ميکرد.
مهم ترين دليل گسترش فعاليت و حضور سيا در ايران، رقابت و مبارزه اطلاعاتي- جاسوسي با شوروي و ک.گ.ب بود. مرزهاي شمالي ايران موقعيت مناسبي را براي جاسوسي بر ضد شوروي فراهم ميکرد. به همين دليل سيا اقدام به نصب و راه اندازي دستگاههاي عظيم و مدرن جاسوسي اطلاعاتي و استراق سمع در نقاطي از قلمرو شمالي ايران کرد که مهم ترين آنها در شهرهاي صفيآباد بهشهر، کبکان خراسان و پارسآباد مغان قرار داشتند. علاوه بر اين در شهرهاي جنوبي مانند چابهار و بندرعباس هم تجهيزات استراق سمع و جاسوسي نصب شده بود.
فارغ از حاشيه ها تاسيس يک دستگاه مدرن جاسوسي و امنيتي براي رقابت با شوروي در دنياي دو قطبي آن روز و در کنار آن سرکوب شديد مردم ايران ديوار بي اعتمادي بين ايران و آمريکا را گسترده تر ساخت. مردم از خود مي پرسيدند آمريکا چرا و با چه مجوزي براي بقاي يک رژيم غير مردمي سازماني را تاسيس مي کند که اين سازمان قرون وسطي و شکنجه هاي ضد انساني آن دوره را تداعي مي کند؟
در اسناد لانه جاسوسي به صراحت به اين مسئله اشاره شده است که آمريکا در قبال تهديدات امنيتي متوجه ايران (شاه) مسئوليت دارد، ماموران سيا که در به ظاهر سفارت آمريکا در تهران فعاليت داشته اند اين تهديدات را به دو حوزه داخلي و خارجي تقسيم بندي کرده و در حوزه داخلي معتقد بوده اند « بينظميهاي احتمالي به وسيله عوامل تروريست [!] و يا آشوبهاي قبيله اي ايجاد ميشوند.»
مامور سيا که در سفارت آمريکا فعاليت داشته است در تحليل خود مي نويسد « نيروهاي مسلح ايران قادر بودهاند که امنيت داخلي را برقرار کنند و تحت اغلب شرايط غير از بينظمي ملي سرتاسري قادر به اين کار خواهند بود.»
چنان چه مشاهده مي شود تهديدات امنيتي متوجه شاه براي آمريکا از اهميت زيادي برخوردار بوده است. آمريکا از اين رو بعد از کودتاي 28 مرداد به شاه در جهت تاسيس سازمان مخوف ساواک کمک کرده بود. از سوي ديگر آمريکا که مخالفين شاه اعم از مسلح و غير مسلح را تروريست ميناميد، بخش عظيمي از اين مخالفين مسلح که بعد از انقلاب نيز دست به ترورهاي خونيني زدند از جمله مجاهدين خلق [منافقين] را در کنف حمايت خود گرفت و امروز همين منافقين در آمريکا دفتر داشته و مشغول فعاليت رسمي هستند.
نکته ديگر مطرح در سندي که ذکر آن رفت اين است که آمريکا از سرکوبي قيام مردم ايران توسط نيروهاي مسلح در صورت محدود بودن آن ابراز اطمينان ميکند ولي از اين که در صورت گسترش و ملي شدن اين ناآراميها نيروهاي مسلح نتوانند از عهده سرکوبي مردم برآيند ابراز نگراني کرده و به دنبال چارهجويي ميافتد!
دو سال پس از نوشته شدن اين سند انقلاب اسلامي ايران اوج گرفته و به پيروزي رسيد و مشخص گرديد که هيچ قدرتي نميتواند مقابل قيام عمومي ملت ايران که برخواسته از اسلام بوده است را بگيرد .
4- امريکا و تلاش براي تغيير ساختار اقتصادي و توسعه
با پايان جنگ جهاني دوم شرايط جهاني به لحاظ سياسي، اقتصادي و فکري با تغييرات عميق و گستردهاي مواجه شد و مبادلات قدرت را بر هم زد. پيروزي شوروي در جنگ و گسترش انديشهي کمونيسم، که با هدف و شعار حمايت از ملل محروم و قشرهاي آسيبپذير اجتماعي به سرعت در حال پيشروي به سمت کشورهاي ديگر در شرق و غرب جهان بود، آمريکا را با تهديد ناگهاني منافع کشورش در ساير جوامع مواجه کرد و فکر مقابله و رويارويي با اين انديشه را از مهمترين برنامههاي سردمداران آمريکايي قرار داد.
از مهمترين طرحهايي که در اين زمينه مطرح و به اجر گذاشته شد دکترين ترومن بود که در آن، ضمن تشريح اوضاع جهاني و ابراز نگراني از منافع آمريکا در کشورهاي ديگر، در مقابل خطر رشد کمونيسم، خواستار اختصاص منابع مالي هنگفتي براي کمک به دول تحت نفوذ اين کشور به منظور رفع مشکلات اقتصادي بود.
از اساسيترين مواد اين دکترين، مادهي چهار آن بود که به همين موضوع پرداخته و و خواستار اختصاص منابع مالي هنگفتي در حمايت از طرحهاي قابل اجرا در کشورهايي شده است که بيش از بقيه در معرض خطر نفوذ انديشهي کمونيسم قرار داشتند.
در اين قاعدهي کلي، کشورهاي خاورميانه و به خصوص ايران در مرکز توجه قرار گرفتند. اصلاحات ارضي توسط شاه و دولت هاي وقت در اين راستا طراحي و پيگيري شد.
يکي از مهمترين نتايج اقتصادي اصلاحات ارضي ضربه به اقتصاد توليد کشاورزي و خودکفايي کشور در توليد محصولات غذايي بود و به دليل اجراي نادرست اصلاحات، نه تنها توليدات کشاورزي و زندگي روستاييان بهبود نيافت، بلکه بخش زيادي از کشاورزان که به دليل خرد شدن زمينهاي زراعي يا به دليل کارگر فصلي بودن و تعلق نگرفتن زمين به آنها بيکار شده بودند، روستاها را رها کردند و راهي شهرها شدند. اين امر موجب جابهجايي و مهاجرت بخش عظيمي از نيروي کار از روستاها به شهرها شد.
حضرت امام خميني بنا به دلايلي با اصلاحات ارضي مخالفت کردند که از جمله به موارد زير اشاره مي شود:
1- اصلاحات ارضى به امر دولت آمريکا بود براى آن که بازار درست کند که چيزهاى آنها به فروش برود يعنى زراعت ما به هم بخورد ، ما محتاج بشويم.
2- اصلاحات ارضى يعنى بازار درست کردن براى آمريکا و اذناب آمريکا ، . . . گندم ها ديگر توى دريا ريخته نمى شود ، گندم ها را مى دهند پول مى گيرند.
3- اين اصلاحات ارضى از بزرگترين خيانتهايى است بر اين مملکت که زراعت مملکت را به کلى از بين برديد و دهقان هاى بيچاره را همچو کرديد که هجوم آوردند به شهرستان ها . تهران الان پر است از اين دهقان هاى بيچاره اى که از اطراف آمدند توى اين زاغه ها و توى اين چادرها و توى اين کثافت کارى ها ، بيچاره ها دارند زندگى مى کنند با عائله در زمستان سخت ، اينها خيانت بر يک ملت نيست؟
اجراي اصلاحات ارضي بعد از اندک زماني توليدات کشاورزي کشور را به شدت کاهش داده و ايران در واردات اغلب محصولات به آمريکا محتاج شد .
زيانبارترين پيامد اصلاحات ارضي در توليد گندم و جو بود. در حالي که ايران سالانه 7 ميليون تن گندم و جو توليد مي کرد، سطح توليد بعد از اصلاحات ارضي به 4 ميليون تن تقليل يافت و گندم هاي آمريکايي کمبود توليد داخلي گندم را جبران کرد.
اين اصلاحات آمريکايي- اسرائيلي اگرچه در ابتدا در نظر برخي از عامه مردم و دهقانان، مفيد به نظر ميرسيد و ميتوانست آنها را صاحب زمين کند، اما به دليل اينکه در خارج از کشور طراحي شده بود و تأمين منافع دولتهاي خارجي را هدف خود قرار داده بود نه تنها تأثيري در زندگي قشر روستايي به دنبال نداشت بلکه باعث بيکاري کشاورزان و مهاجرت اين طيف به شهرهاي بزرگ شد. بيشترين منفعت اجراي اين طرح، عايد شرکت هاي آمريکايي و اسرائيلي شد که ايران به بازار مصرفي براي کالاهايشان تبديل شده بود.
5- توسعه مناسبات اقتصادي – تسليحاتي ايران و آمريکا براي بقاي شاه
رشد سرسامآور درآمدهاي نفتي و ميل روز افزون شاه به خريد تسليحات نظامي از امريکا، از ديد بسياري از ايرانيان نشانهي خوش خدمتي کامل شاه به ايالات متحده و از دست رفتن استقلال کشور بود. در نهايت نيز همين احساس عمومي يکي از سرچشمههاي ژرف بيگانگي و بيزاري مردم از رژيم شاه شد. و جامعه غرب زده و رژيم دست نشانده شاه توسط نهضتي اسلامي که از عمق وجود جامعه برخاسته بود، متلاشي گرديد. در واقع بيگانگي و بيزاري ايرانيان از ايالات متحده به اين تصور مردم باز ميگشت که آن کشور با پشتيباني نظامي، اقتصادي و سياسي از رژيم شاه، احساس عزت و استقلال ايران را جريحهدار کرده است.
روز 30 خرداد 1326 ـ دو هفته پس از اعلام طرح مارشال از جانب آمريکا ـ موافقتنامهاي درباره خريد جنگافزارهاي نظامي معادل 10 ميليون دلار بين ايران و آمريکا به امضا رسيد.
اين قرارداد اولين پيمان نظامي عمده ميان ايران و آمريکا بعد از پايان جنگ دومجهاني در زمينه خريد سلاح بود. در آن زمان انعقاد چنين قرارداد سنگيني ميان آمريکا با ايران مخالفتي را در ميان نمايندگان مجلس برنيانگيخت.کمتر از 4 ماه پس از امضاي اين قرارداد،
پيمان ديگري در مهر 1326 توسط جورج آلن سفير آمريکا در تهران و محمود جم وزير جنگ به امضا رسيد. به موجب اين قرارداد مدت خدمت ميسيون نظامي آمريکا در ايران تا پايان اسفند 1327 تمديد شد. اين موافقتنامه که به موجب آن دولت ايران تمام اسرار و اطلاعات فني خود را در اختيار مستشاران آمريکا قرار ميداد، مشتمل بر پنج فصل و 25 ماده بود. قرارداد بدون اجازه و تصويب مجلس شوراي ملي به اجرا گذارده شد و در سالهاي بعد با تغييرات عبارتي مختصر مرتبا تمديد شد و تا سقوط رژيم شاه همچنان به قوت خود باقي ماند.
روابط تجاري و تسليحاتي شاه با آمريکا تا روز سقوط اين ديکتاتور ادامه يافت و ايران براي اينکه ژاندارم منطقه شود تبديل به انبار تسليحات مدرن آمريکا شد .
علاوه بر تمام تجهيزات نظامي سنتي، که ايران در اختيار داشت واشنگتن ايران را به بسياري از تجهيزات مخصوص پليس مثل اسلحههاي پليسي و تجهيزات شبهنظامي (مثل گاز اشکآور و باتوام و اسلحههاي کوچک) مجهز کرد. امريکا همچنين اقدام به آموزش و افسران پليس ايران - از جمله افسران ساواک - و راهنمايي ارتش براي عمليات ضد شورش نمود. اين گوشهايي ازروابط تسليحاتي امريکا و ايران بود که بيانگر ميزان گسترش و پيچيدگي حمايت تدارکاتي امريکا است و علاوه بر اين معاملات علني برنامههاي تسليحاتي مخفي نيز وجود داشت و ميزان اين روابط مخفي در مسلح کردن ايران، اگر بيش از روابط علني نباشد.
مسلما به همان اندازه است که اين عملکردهاي مخفي شامل ارتشا، فساد و سوء مديريت و توطئههاي سياسي ديگر ميباشد. اين مسائل سري علاوه بر اينکه موجب انجام معالات کالاهاي غيرموردنظر و غيرمرغوب ميشدند.
مطالعه اسناد لانه جاسوسي به عيان نشان مي دهد که شاه با جدي نشان دادن خطر نفوذ شوروي در ايران به دنبال گسترده تر کردن روابط نظامي و تسليحاتي خود با آمريکا بوده است.
اين مسئله در اسناد سفارت آمريکا مورد دقت و توجه قرار گرفته و نزديکي ايران به شوروي در صورت ناديده گرفته شدن نيازهاي تسليحاتي شاه در رقابت با برخي رقباي منطقه اي تحليل شده است.
در يکي از اين اسناد به تاريخ 25 مرداد 1345 آمده است: عوامل سياسي ، اقتصادي و نظامي مشترکاً در روابط ايران و آمريکا تقريباً يک بحران ايجاد کرده اند ، زيرا شاه درصدد برآمده است که براي خريد ارزان با آمريکا چانه بزند، اتکاء خود به آمريکا را کاهش دهد، و خريد تسليحات نظامي خود را متنوع سازد، و با اين اقدام، به سوي نوعي حضور مهم و ناخوانده نظامي شوروي در زمينه تسليحات سوق داده شده است. شواهد برخي از اين تمايلات ديده مي شوند. با نمايش استقلال بيشتر در سياست خارجي، شاه در پي بهره برداري سياسي از تنوع تسليحاتي است.
اين حرکت مسلماً ادامه خواهد يافت. شاه همچنين به طرز فزايندهاي از تلاش آمريکا براي کنترل هزينه هاي نظامي خود خشمگين شده است. او معتقد است که در تشخيص و تعيين خطر و اختصاص امکانات براي مقابله با آن خطر (که به نظر وي عبدالناصر است تا روسها) بايد مسئوليت نهايي تصميم گيري را داشته باشد. چنين نگرشي در آينده آشکارتر خواهد شد.
در اين سند با اشاره به به اقتصاد شکوفاي ايران که از دلارهاي نفتي ناشي مي شده است آمده است: شاه ميخواهد به يک رابطه نظامي نزديک با سودمندي متقابل با آمريکا ، ادامه دهد. مدارک نشان مي دهد که در امکان حفظ انحصار آمريکا بر تسليحات نظامي ايران بايد قوياً شک و ترديد نمود ، مگر با ارائه شرايطي فوق العاده جالب که ما هم در موقعيتي نيستيم تا چنين شرايطي را فراهم سازيم. ولي سوابق همچنين نشان مي دهد که تلاشهاي فراوان ديپلماتيک درجهت خنثي کردن گرايش مهم به شوروي ، مؤثر و تاحدودي نيزموفقيت آميز بوده است.
اين سند به خوبي نشان از آن دارد که رژيم شاه از ابتدا در تلاش بوده است که ژاندارم منطقه شود و در اين راستا به خريد تسليحات نظامي از ايالات متحده اميدهاي فراواني داشته است .
از آن جايي که آمريکا در منطقه نوکرهاي ديگري به جز شاه نيز داشته فروش بي شائبه اين سلاح ها به ايران موجب نارضايتي ديگر نوکران از جمله آل سعود در عربستان و ... مي شده است از اين رو آمريکا تلاش داشت که افسار شاه را در دست خود داشته باشد و در اين ميان شاه به اذعان سندي که از لانه جاسوسي به دست آمده است تلاش داشته تا به يک نمايش استقلال در سياست خارجي دست زده و به سوي شوروي متمايل شود.
آمريکا هر چند در آن برهه توان و يا انگيزه حفظ مبادلات نظامي به صورتي که شاه به دنبال آن بود نداشت ولي فعاليت هاي ديپلماتيک بر اساس اين سند باعث آن شده بود که شاه از نزديک شدن به شوروي خودداري کند.
در سال هاي بعد از اين تاريخ – 25 مرداد 1345 – روابط نظامي ايران با آمريکا گسترش پيدا کرد و اين نشان از آن دارد که ظاهرا آمريکا به اين نتيجه رسيده بود که نوکري مطمئن تر از شاه نمي تواند در منطقه داشته باشد.
در سند ديگري به تاريخ نوامبر 1976 [آبان 1355 ] به اهميت استراتژيک ايران از لحاظ اقتصادي و ...براي آمريکا اشاره شده و از اين رو تقويت نظامي شاه در مقابل رقباي منطقه اي مورد تصريح قرار گرفته شده است .
در اين سند آمده است:«ايران با چندين کشور که به وسيله اتحاد شوروي حمايت مي شوند و با سلاحهاي پيچيده روسي مجهز هستند مواجه است. ايران معتقد است که بايد يک نيروي مسلح مدرن و قوي داشته باشد که قادر باشد از صنعت نفت استراتژيک خودش دفاع کند و ثبات اقتصادي و سياسي را برقرار نمايد. قطع احتمالي نفت ايران و اثر آن بر روي ايالات متحده و متفقين يک ريسک (تهديد) اوليه است که ايالات متحده٬ در صورتي که ايران براي مقابله با تهديدات مذکور مهيا نباشد ٬ بايد با آن روبرو شود»
چنان چه ديده مي شود هدف آمريکا از تجهيز نظامي شاه نيز حفاظت از تاسيسات نفتي است که براي ايالات متحده از اهميت شاياني برخوردار است.
از اين رو بود که نفت بي شائبه صادر ميشد و از سوي ديگر تسليحات نظامي وارد و ايران به بازار تسليحات جديد و قديم آمريکا بدل ميشد تسليحاتي که يا قبل از پيروزي انقلاب و در حالي که پول آن پرداخت شده بود عودت داده شد و يا پس از پيروزي انقلاب از سوي آمريکا به صورت يک طرفه ملغي اعلام شده و نه تنها به ايران تحويل داده نشدند بلکه مبالغ دريافتي نيز بازگردانده نشد !
6- کنفرانس گوادلوپ و توطئه هاي امريکا براي مهار انقلاب اسلامي
شکست دولت نظامي ازهاري که راهپيمايي تاسوعا و عاشورا نقش تعيين کننده در آن داشت، رژيم شاه را وارد بحران تازهاي کرد که قابل مقايسه با شرايط قبل از آن نبود زيرا روش ها و سياست هاي گوناگون در بوته آزمون با شکست مواجه شدند و در حالي که شاه و آمريکا تمام اميد خود را براي مهار انقلاب به دولت نظامي بسته بودند بايستي سياست و روش ديگري را اتخاذ ميکردند. مساله بسيار مهم آن بود که ناکارآمدي سياست سرکوب در مقابل قهر فزاينده مردم، موجب هراس شاه و ساير نخبگان حاکم، نسبت به سرنوشت خود شد اين بار سياست جديد سعي داشت با تبديل نظام شاهنشاهي به جمهوري توسط بختيار و عناصر ملي گرا وعده دگرگوني اساسي در ساختار اداره کشور، بر موج انقلاب سوار شود هارولد ساندرز، معاون وزير خارجه آمريکا در امور خاورميانه در گزارش خود به کميته فرعي سناي آمريکا چند روز پس از خروج شاه از ايران گفت دولت آمريکا اکنون شاه را يک نيروي سياسي تمام شده تلقي ميکند و تمام نيروي خود را روي دولت بختيار براي ايجاد آرامش و افتتاح دوره انتقال در سياستهاي ايران مصروف مي نمايد متعاقب اين تصميم و بعد از کنفرانس گودالوپ هايزر به تهران اعزام شد تا ارتش را به حمايت از بختيار وا داشته و در صورت عدم موفقيت دولت وي زمينههاي انجام کودتا را مهيا نمايد.
سفارت آمريکا در تهران در اولين روز خرداد 57 در گزارشي که به وزارت خارجه اين کشور ارسال کرد با ابراز رضايت و خوش بيني نسبت به آرامش نسبي که در چند روز گذشته در کشور حکمفرما بوده است اين مسئله را بررسي کرده و نوشت :«...علي رغم وقايع گاه و بي گاه اينجا و آنجا يک آرامش نسبي جايگزين آشفتگي هاي اخير در جبهه مخالفين ايران شده است در حالي که در طول چند ماه گذشته تقريبا روزانه يک واقعه يا بيشتر اتفاق مي افتاد شماره اين وقايع اخيرا به 3يا 4واقعه در هفته کاهش يافته است »
سفارت آمريکا در بخش ديگري از گزارش خود به سعي رژيم براي فاصله انداختن ميان رهبر انقلاب و ساير روحانيون اشاره و اضافه کرد : « بر عکس آيت الله خميني که هدفش سرنگوني رژيم شاه است و اين را پنهان نمي کند گروهي از رهبران هدفهاي محدودتري در سر دارند ، عمدتا آنها مي خواهند که به نظرياتشان توجه شود و تا زماني که دولت توجه کمي به آنها مبذول مي داشت آنها دليلي براي حمايت از آيت الله خميني نداشتند. حالا نشانه هايي وجود دارد که دولت شروع به گوش دادن کرده است ...»
سفارت در گزارش خود ادامه داد :«ما مي دانيم که تلاش هاي پشت پرده در جريان است که با مذهبيون محافظه کار باب مذاکره و گفتگو باز شود و آنها را از آيت الله خميني اگر ممکن باشد جدا کنند . در حالي که خيلي از اين رهبران مذهبي سلطنت را به عنوان يک نهاد لازم که اسلام را در مقابل رقابت کمونيستي محفوظ مي دارد مي بينند و هيچ راه حلي بجز شاه به نظر نمي رسد »
آمريکا همواره در تحليل مسائل ايران دچار اشتباه در محاسبه بوده است ولي هرگز از اين اشتباهات درس نگرفته است .
چه پيش از انقلاب که نتوانستند انقلاب اسلامي و سقوط رژيم شاه را پيش بيني کنند و چه بعد از انقلاب که با دخالت هاي لجام گسيخته راه را براي دانشجويان خط امام بازگذاشتند تا با انقلابي ديگر سفارت آن کشور را تسخير و به حضور دراز مدت آمريکا در ايران اسلامي پايان دهند .
دريادار استانسفيلد ترنر رئيس وقت سازمان سيا در کتاب «پيش از خواندن بسوزانيد» به خوبي دليل اشتباه محاسباتي آمريکا در زمينه رهبري انقلاب را تشريح مي کند :«گروه اطلاعاتي ما در ايران بسيار محدود بود ما به اطلاعات کافي دسترسي نداشتيم چون شاه دولت قابل اعتماد ما بود و ما در مورد او به طور جدي و با دقت جاسوسي نمي کرديم به همين دليل قبل از سقوط شاه ما عوامل زيادي در ايران نداشتيم و بعد از انقلاب هم طبيعتا قادر به جلب افراد قابل اطمينان نبوديم.»
ترنر در بخش ديگري از اين کتاب مي نويسد «در کل کوتاهي ما در کسب اطلاعات بيشتر و دقيق تر از اوضاع ايران به کارتر لطمه زد . ما متوجه نشده بوديم که پايه هاي سياسي حکومت شاه تا چه حد متزلزل بود . ما نمي دانستيم که شاه بيماري علاج ناپذيري داشت ، ما از درک آيت الله خميني رهبر انقلاب و ميزان نفوذ او عاجز بوديم »
ترنر که با اشتباهات خود زمينه شکست کارتر را در انتخابات رياست جمهوري آمريکا فراهم کرده بود جزئيات بيشتري از ان اشتباه را عيان مي کند :«بي اطلاعي ما در مورد موقعيت شاه تا آنجا بود که کارتر در درسامبر 1979در سفر خود به ايران شاه را جزيره ثبات در منطقه اي ناآرام خواند . ما هم در سيا غير از اين فکر نمي کرديم . هشت ماه بعد از تظاهرات متعدد در تهران دفتر برآوردهاي ملي پيش نويس برآوردي درباره اوضاع ايران را براي من ارسال داشت و ادعا کرد که شاه براي 10سال ديگر دوام خواهد آورد. پيش نويس را پس فرستادم و متذکر شدم که با توجه به ناآراميهاي جاري در ايران حداقل بايد بپذيريم که شاه مشکل دارد. اينکه براي بررسي دقيق از موقعيت شاه و اوضاع ايران اصرار نکردم مسلما يک اشتباه فاحش بود ...»
ترنر ادامه مي دهد :«تقريبا همه ما در دستگاه امنيت ملي در زمان شاه به ايران سفر کرده و هيچ کدام نشاني از عدم ثبات نديده بوديم . در ايران از ما شاهانه پذيرايي مي شد اما رفت و آمد ما تحت کنترل و محدود بود ...»
ترنر در نهايت مي نويسد :«حکومت شاه به سرعت رو به زوال بود . اوفقط 5ماه بعد از آنکه سازمان سيا پيش بيني کرده بود که او تا 10سال ديگر دوام خواهد آورد ايران را ترک کرد و خود را تبعيد نمود »
ترنر در کتاب ديگر خود به نام « پنهانکاري و دموکراسي» با اشاره به اطلاعات ناقص آمريکا و سازمان سيا از قدرت رهبري امام خميني و ميزان نفوذ ايشان ميان اقشار مختلف مردم در اعترافي تاريخي مي نويسد :«هرگز تصور نمي کرديم که همه گروه هاي ناراضي و مخالف شاه توسط يک روحاني 79ساله به نام آيت الله خميني که به حالت تبعيد در فرانسه به سر مي برد به هم جوش داده شوند و اگر چه بعد از سقوط شاه اتصال اين گروهها نيز از هم گسست و هر يک رو به سويي نهادند ولي انقلاب از پا نايستاد و همچنان به راه خود ادامه داد »
بي شک بررسي جنايات و خيانت هاي آمريکا در حق ملت ايران و در برهه پس از پيروزي انقلاب مثنوي هفتاد من کاغذ مي طلبد جناياتي که از تلاش براي کودتا در روزهاي پاياني عمر رژيم منحوس پهلوي آغاز و با تلاش براي تجزيه بخشي از ايران در کردستان ادامه و به کودتاي نوژه ، جنگ تحميلي ، حمايت از ضد انقلاب در طول نزديک به چهار دهه پيش ، سنگ اندازي در مسير پيشرفت هاي ايران در صنايع مهمي چون هسته اي ، تحريم هاي گسترده و ...مي رسد و توطئه از سوي آمريکا و پايداري از سوي ملت ايران همچنان ادامه دارد.
انتهاي پيام/